توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
حوزه استارتآپها بر پایه امید به شکلگیری و رشد کسبوکارهای نوآور و تحولآفرین بنا شده است تا با ارائه محصول/خدمت اثربخش با ظرفیت توسعه بالا و ایجاد بهبود در سطح و سبک زندگی در وجوه مختلف به ارزشآفرینی و خلق ثروت منجر شود. نوآوری تنها به حوزه فناوری محدود نمیشود بلکه در بیشتر موارد در زمینه مدل کسبوکار و عرضه خدمتی جدید نمایان میشود. از سوی دیگر، شکلگیری یک سازوکار جدید ناشی از همافزایی ذینفعان، به منظور برآورده کردن یک نیاز جدید یا پاسخ داده نشده، میتواند مد نظر باشد.
وجود ایده اولیه، بخش مهم و کلیدی این کسبوکارها را تشکیل داده و طی مراحل کار امکان تکمیل و اصلاح مولفههای آن بر اساس شناخت بیشتر از فضای ذینفعان کسبوکار و متناسبسازی با شرایط و فرصتها وجود دارد. حال آنکه علاوه بر این اصل، برای شکلگیری و رشد پایدار اینگونه کسبوکارها، عوامل دیگری نیز دخیل و حتی ضروری است: زیرساختهای فنی، قانونی و اجتماعی لازم در داخل سازمان کسبوکار به ویژه در جامعه مخاطب آن؛ شناخت عمیق و ارتباط موثر و هوشمندانه با جامعه ذینفعان؛ تامین منابع مالی متناسب و بهنگام؛ سرمایه انسانی توانمند و متخصص، بینش و دانش هماهنگ با ابعاد و مراحل متنوع کسبوکار نوآور، نه تنها در تیم کارآفرین اولیه بلکه در کلیه مشارکتکنندگان. اگرچه اهمیت هر یک از این مولفهها میتواند بر اساس شاخصههای کسبوکار متغیر باشد، اما فقدان یا نقصان جدی هر یک از مولفههای کلیدی میتواند به شکست در هر مرحله از کسبوکار یا دگردیسیهای ناگزیر در مراحل رشد منجر شود و دستیابی به چشماندازهای متصور را با تهدید جدی مواجه کند.
بدیهی است که در تمام این موارد، انتظار تامین کلیه ملزومات توسط یک یا چند نفر از بنیانگذاران اولیه، امری غیرمنطقی است و اساساً وجود مدلهای متنوع مشارکت و سرمایهگذاری جسورانه از همین رو اهمیت پیدا میکند.
عبارت آشنای «اکوسیستم استارتآپی»، که در این سالها پرکاربرد شده، ناظر به همین مفهوم است و بر هیچ فرد هوشمندی پوشیده نیست که منظور از این عبارت صرفاً آمدوشد و گپوگفت اعضای خانواده نهچندان بزرگ این حوزه نیست، بلکه متکی بر تعامل و دادوستد مداوم، پویا، زنده و زاینده اجزای آن است. همین مساله عبارت اکوسیستم را بسیار کلیدی جلوه میدهد؛ بسیاری از اجزای این اکوسیستم در گذر زمان شکل گرفته و میبالند و بر پایههای فرهنگی جامعه خود بنا میشوند. در صورتی که این پایهها تاکنون شکل نگرفته باشند، یا در طول سالیان گذشته فرایندهای اجتماعی به حد کافی، به رشد و پرورش انسانی و نهادی اجزای این اکوسیستم نپرداخته باشند، هماکنون شتاب دادن به شکلگیری آنها و توجه جدی به تامین منابعشان بسیار ضروری است. روشن است که منابع مالی تنها بخش کوچکی از این منابع را در بر میگیرد؛ وجود الگوهای موفق و متناسب با جامعه هدف، دسترسی به دانش عمیق و غیرشعاری برای تزریق در اجزای مختلف، حضور متخصصان انتقالدهنده این الگوها و همچنین افراد مستعد پذیرنده و توسعهدهنده این دانش برای متناسبسازی هوشمندانه، فعال و پویا، و در نهایت سازماندهی این فرایند، بسیار مهم و ضروری مینماید. شکلگیری نهادهای رسمی و غیررسمی و باورهای همراستا در اجزای مختلف جامعه اعم از حاکمیت، بخش خصوصی، فضای آموزشی، دانشگاهی و پژوهشی، رسانههای تخصصی و عمومی نیز در این فرایند تاثیر چشمگیری دارد.
به نظر میرسد آنچه در چند سال گذشته به خوبی رشد یافته، اشتیاق به حوزه استارتآپی بوده است. حال آنکه فرایندهای لازم مذکور برای شکلدهی و تربیت این اکوسیستم، ضمن عدم برخورداری از توجه و زمان کافی، متناسب با این اشتیاق رشد نکردهاند؛ از این رو انتظار تحول سریع در همه حوزهها، به ویژه در زمینه پرورش سرمایه انسانی که ذاتاً فرایند زمانبری است، انتظار غیرواقعی خواهد بود. به تعبیری، پس از آنکه شاهد چند کسبوکار پیشگام در ابتدای رونق استارتآپها در کشور بودیم، اینک در سالهای اخیر، عدم شکلگیری «جِرم بحرانی»* لازم در همه اجزای اکوسیستم برای ایجاد کسبوکارهای نوآور تحولساز، به فقدان استارتآپهای ماندگار و چشمگیر با تعدد متناسب نسبت به اشتیاق موجود منجر شده است. علاوه بر این، تعداد زیادی از استارتآپهای خوشفکر و بالقوه که میتوانستند خوشآتیه نیز باشند، به همین دلیل رشد مورد انتظار را پیدا نکردند یا حتی از گردونه فعالیت خارج شدند.
نگارنده در فرصتهای مختلف تجربه، توجه به المپیادها با امید به شکلگیری یک حرکت موثر در علوم پایه، توسعه آموزش عالی، تولید علم و رشد انتشار مقالات برای دستیابی به جامعه و اقتصاد دانشبنیان، تشویق ثبت اختراع و حضور در جشنوارههای متعدد داخلی و خارجی با هدف تولید ثروت از دانش را یادآور شده است. اگرچه در سطح اول هر یک از این رویکردها، موفقیتهای غیرقابلانکاری حاصل شده اما دستیابی به تحول در نقطه اثر مورد نظر کمتر محسوس بوده است. این خطر، حوزه استارتآپی را نیز به واسطه تشویق رشد به عنوان امیدی برای تحول اقتصادی و ثروتآفرینی تهدید میکند. شاید این نکته، تفاوت اصلی اکوسیستم استارتآپی ایرانی با اکوسیستم کشوری مانند ایالات متحده باشد؛ حال آنکه شرکتهای فناور معدود ایران با مهاجرت منابع محدود خود و تهدید کاهش امکان دستیابی به «جرم بحرانی» مواجهاند، اما اکوسیستم استارتآپی آمریکا از شرایط و منابع نخبه مهاجرپذیر و صنایع و دانشگاههای پیشرو برخوردار است.
بیان این تهدید به هیچ روی نشانی از ناامیدی در خود ندارد، بلکه هدف از این نوشتار توجه به شکلگیری «جرم بحرانی» لازم برای رشد استارتآپ است که شاید لزوم همافزایی، همکاری، تجمیع یا حتی ادغام را در آنها پررنگ میکند. این رویکرد با توجه به زیرساختهای فرهنگی کشور با چالشهای جدی اما بیشک قابل حل مواجه است که تحلیل آن مجالی دیگر میطلبد.