فوریه سال گذشته، متوجه شدم یکی از دوربینهای آپارتمان والدینم صفحهای سیاه نشان میدهد. فیلم ضبطشده را بررسی کردم: دیدم که پدرم مثل یک عروسک خیمهشببازی در ویدئوهای استاپموشن در تصویر ظاهر شد. به دوربین نزدیک شد، دستش را دراز کرد و دوربین را زمین انداخت. این دوربینها صرفاً بخشی از انواع روشهای فنی من برای مراقبت از پدرم بودند. و درست است که پدرم گاهی اعتراض میکرد اما این اولین بار بود که ناراحتیاش را آشکارا ابراز میکرد. پدرم ۸۹ساله است و احتمالاً هر بیماریای که به فکرتان میرسد دارد. فناوری را وارد زندگی پدرم کردم تا سلامت و استقلالش را افزایش دهم و دنیایش را بزرگتر کنم (این روزها افراد در دنیای فناوری «سکونت» دارند). قبل از استفاده از فناوری جدید، بحث چندانی وجود نداشت. هر قطعه فناوریای که اضافه میشد بیضرر و مفید تلقی میشد. توضیحات سطحی میدادم و پدرم با حرکت صورت و دستها حالتی را نشان میداد که انگار شانه بالا میاندازد. و گاهی ابزار جدید را بدون معرفی اضافه میکردم. اما وقتی این قطعات فناوری روی هم قرار گرفتند، به اهرمهای کنترل تبدیل شدند. فناوری پوشیدنی به من اجازه داد شاخصهای سلامت پدرم را مشاهده کنم. از اتاق نشیمن خانهام در وسط شهر بر علائم خطرناک برای سلامت نظارت میکردم. اما اطلاعات پایش مداوم قند خون، اکسیژن خون، تعداد قدمها، زمان خواب، اوقات بیداربودن و غیره ناگهان در دسترس من قرار گرفت و نمیتوانستم نادیدهاش بگیرم زیرا درهرحال سلامت پدرم در خطر بود. و چیزهایی که میشد از این اطلاعات جمعآوریشده استنباط کرد بیشتر از حد انتظارم بودند. برای مثال، اول بر قند خون پدرم نظارت میکردم تا کاهش آن به سطح خطرناک را شناسایی کنم اما بهزودی مشغول رصد سایر الگوها در این دادهها شدم- از پدرم میپرسیدم چه خورده بود که فشارخونش در ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح ناگهان بالا رفت...