درگاه پرداخت ملّیگلد مجددا باز شد
درگاه پرداخت ملّیگلد، پلتفرم معامله آنلاین طلا باز شد. ملّیگلد اعلام کرد درگاه این پلتفرم…
۲۴ تیر ۱۴۰۴
۲۴ تیر ۱۴۰۴
زمان مطالعه : ۶ دقیقه
روایت بنبست نوآوری در سازمانها داستان آشنایی برای بسیاری از رهبران و فعالان صنعتی است. چنین بنبستی در بسیاری از موارد نه به دلیل عدم جدیت یا تلاش ناکافی، بلکه برآمده از نبود یک ریتم مشخص برای نوآوری است. با اینکه تلاش برای نوآوری با جدیت دنبال میشود، اما گاهی این تلاشها به بنبست میخورند. پژوهشی جدید نشان میدهد که درهمریختگی و عدم تفکیک میان مراحل مختلف یادگیری است که باعث آشفتگی و در نهایت عدم نوآوری میشود. برای موفقیت در مسیر نوآوری بهتر است همانند یک رهبر ارکستر خبره با ایجاد یک ریتم هماهنگ میان مراحل مختلف یادگیری به سمت نوآوری پایدار گام بردارید.
بیشتر رهبران متوجه این مساله هستند که نوآوری نیازمند یادگیری است اما در موارد بسیاری تیمها چندین تلاش برای یادگیری را در هم ریخته و بدون ساختار مشخصی ترکیب میکنند و همین مساله مانعی برای رسیدن به هدف اصلی یا همان نوآوری است. این تلاشها ممکن است مواردی همچون مصاحبه با مشتریان، تفکر عمیق درمورد ایدهها و یا بازبینی پس از اجرا شامل شوند.
مقالهای به قلم جین فرنسیوس هاروی، جانتان آر. کرومول، کوین جی. جانسون و امی سی. ادموندسون در هاروارد بیزینس ریویو میگوید پژوهش جدیدی بر بیش از ۱۶۰ تیم نشان میدهد که موفقیت در نوآوری، تنها به میزان یادگیری تیمها بستگی ندارد، بلکه به زمان و ساختاربندی فرایند یادگیری آنها وابسته است. درست همانطور که یک قطعه موسیقی با ریتم و هارمونی گوشنواز میشود، یادگیری کارآمد تیمی تیمی نیز نیازمند یک توالی ساختارمند و هماهنگ است.
نوآوری اتفاقی نیست. پژوهش HBR به چهار نوع مختلف از رفتارهای یادگیری در تیمهای پربازده اشاره میکند و تفاوتهای موجود در توالی و ترکیب این نوع یادگیری تیمی را مورد بررسی میکند. این فرایند جعبهابزاری برای نوآوری در اختیار تیمها قرار میدهد:
تحقیقات نشان میدهد یکی از دلایل اصلی کاهش نوآوری یا شکست در تلاشهای سازمانی، ترکیب ناسازگار این چهار نوع یادگیری در زمانهای نامناسب است. مغز انسان برای تبدیل تجربه به دانش کاربردی، به وقفههای ساختاریافته نیاز دارد. همانطور که خواب به تثبیت خاطرات کمک میکند، تیمها نیز با بازتاب و بررسی ساختاریافته است که میتوانند بینشهای بهدست آمده را در استراتژیهای خود جای دهند.
تیمها با تعیین وقفههای مشخص برای بازتاب و بررسی در چرخخههای یادگیری خود میهوانند از پتانسیل نوآوری خود به طور کامل بهرهبرداری کنند.
در دو مطالعه جداگانه، یکی بر روی ۱۰۲ تیم نوآوری در شرکتهای Fortune Global 500 و دیگری با ۶۱ تیم پروژه MBA، محققان دریافتند که کارآمدی ساختارهای یادگیری مختلف متفاوت است. براساس یافتههای محققان:
تیم آلفا در یک شرکت مخابراتی بزرگ، پروژهای نوآورانه را بهموقع و در چارچوب بودجه به اتمام رساند. این تیم از ابتدا جلساتی مشخصی را به طول کامل به بازتاب اختصاص داد که در آن به طور مشخص درمورد مسیر پروژه، تعیین نقشهای مشخص و اصلاح اهداف پرداخته میشد.
سپس در مراحل مربوط به خلاقیت، آنها به طور کامل رویکرد خود را تغییر داده و جلسات پرانرژی برای طوفان فکری و آزمایش برگزار کردند. تفکیک مراحل باعث شد تا تیم تمرکز خود را حفظ کند و بتواند پیشرفت قابلملاحظهای را رقم بزند.
در مقابل، تیم امگا درگیر جلساتی شلوغ و متناقض بود که به طور همزمان برنامهریزی، خلاقیت و تحلیل بازار را در بر میگرفت. هرجلسه ترکیبی از طوفانفکری پر انرژی و برنامهریزی دقیق وظایف بود. اعضایی که به دنبال اصلاح استراتژیها بودند گاه ذهنشان پرت ایدههایی میشد که همتیمیهایشان با هیجان بالا ارائه میکردند. تعداد دیگری در همین زمان چشماندازهای تازهای را از صنعت ارائه میکردند که شرایط را بیشتر پیچیده میکرد. جلسات حس درهمریختگی داشتند که باعث کلافگی و سردرگمی میشد. اعضای تیم امگا همواره اضافه بار ذهنی را تجربه کرده میکردند که انرژی و اشتیاق آنها را مصرف میکرد. این درهمریختگی، موجب سردرگمی، فرسودگی ذهنی و در نهایت توقف پیشرفت شد.
بر اساس این پژوهش، رهبران سازمانی برای تقویت نوآوری باید سه اقدام کلیدی انجام دهند:
تلاشهای یادگیری تیمی همچون عناصر یک قطعه موسیقی هستند. همانطور که آثار موفق کلاسیک همچون سمفونی پنجم بتهوون بین لحظههای تنش و رهایی تعادلی گوشنواز برقرار میکنند، تیمهای نوآور نیز با تناوب ساختاریافته میان یادگیری اکتشافی و بازتابی، میتوانند نوآوری را به شکلی پایدار پیش برند.
اما ترکیب ناهماهنگ یادگیریها مانند نواختن همزمان تمام نتهای موسیقی است که نتیجهاش فقط سر و صدای ناموزون خواهد بود. رهبران موفق موفق بهجای این آشفتگی، یادگیری را همچون قطعهای آهنگین رهبری میکنند.
در آخر باید گفت که نوآوری نه از طریق تلاش بیشتر، بلکه با تلاش هوشمندانهتر و ساختارمندتر محقق میشود. با تعیین توالی شفاف و جداسازی فازهای یادگیری تیمی (بازتاب، اکتشاف، پالایش) میتوان از آشوب راهبری به شفافیت گذر کرد و تصمیمگیریها بهتری داشت. مانند یک رهبر ارکستر که ریتم گروه را در دست خود میگیرد، رهبران تیمها میتوانند با تنظیم ریتم یادگیری، تیمهای خود را به سمت مزیت رقابتی پایدار و رهبری نوآوری سوق دهند.