چرا به نظر میرسد نمیتوان در دفتر کار هواپیمای کاغذی پرت کرد؟ چرا نمیتوان برنامه 10 روزه مدیتیشن و سکوت داشت؟ یا در کلیمانجارو قدم زد؟ یا 24 ساعت و هفت روز هفته برای شرکتی کار کرد که بابت کار شبانه هزینه پرداخت نمیکند؟ افراطگرایی اکنون در حال تبدیل شدن به هنجار در زندگی حرفهای و شخصی ماست؛ از سیاست و فرزندداری گرفته تا غذا و تناسب اندام. والدین افراطگرا بیش از نسل گذشته والدین زمان صرف تربیت فرزندان رقابتپذیر میکنند (و هنوز احساس گناه میکنند). به ورزش روی میآورند تا تعادلی در زندگی خود ایجاد کنند - و به ورزشکارهای ماراتون تبدیل میشوند. عاشقان افراطی غذا روز را با معجون سبز و پیچیدهای از بذرها و گیاهان گرانقیمت خارجی آغاز میکنند. جوانان نسل جدید در نتیجه معیارسنجی تطبیقی و مزمن آنلاین دچار پراکندگی حواس و افسردگی میشوند و نمیتوانند از گوشیهای تلفن همراه خود به عنوان دستگاههای اندازهگیری عملکرد فاصله بگیرند. چه کسی میتواند آنها را سرزنش کند؟ والدین آنها بر سر تعداد دنبالکنندهها و ریتوییتها و اینکه آیا توانستهاند خردهفرهنگ ایجاد کنند یا خیر سخت رقابت میکنند. حتی تلاش برای کاهش سرعت زندگی و افزایش انسجام فکری به زمینه رقابت با اهداف مبهم تبدیل شده است، مانند باشگاه ورزشی محلی که به تازگی تاسیس شده و شکل رقابتی یوگا را برای مردان معرفی کرده است. لندن که محل زندگی من است مرکز افراطگرایی در انواع آن است. مسیرهای زیبای دوچرخهسواری که برای انسانیتر کردن شهرها توسط شهردار ساخته میشوند و بانکداران شهر با تجهیزات فراوان تلاش میکنند رکورد خود از روز گذشته را بشکنند. برای این کار از آیفون استفاده میکنند تا مجموع شاخصهای زیستسنجی در سطح آزمایشگاه را برای آنها تحلیل کند. در همه فعالیتهای بشری، از جمله خواب، امر «سریع» به آخرین نسخه افراطگرایی تبدیل شده است: سلامت، بهداشت و طول عمر. اگر دیر بخوابی، از...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.