قسمت پنجاه و چهارم
مرد الآن
۲۵ دی ۱۳۹۶
زمان مطالعه : ۴ دقیقه
شماره ۵۴
تاریخ بهروزرسانی: ۵ آبان ۱۳۹۸
در زندگی خیلی آدم منظمی نیستم. برنامهریز که اصلاً. بیشتر تابع حس هستم. اما در کار داستانم کاملاً متفاوت است. حتماً باید هدف، استراتژی و برنامه هر فعالیتی را بدانم. شاید بخشی از این ذاتی باشد، اما قطعاً بخش مهمی از آن حاصل کار کردن با اشخاصی است که شکل کارکردنشان اینچنین بوده. در میان این همکاران یکیشان را هرگز فراموش نمیکنم؛ وقتی سالها پیش به یک شرکت ساختمانی تاسیساتی پیوستم با مسئول دفتر فنیای آشنا شدم به نام ناصر که شاید بیشترین چیزهایی را که راجع به اصول کاربردی مهندسی یاد گرفتم نتیجه همکاری با او بود. از من 10 سالی بزرگتر بود ولی به اندازه یک عمر تجربه داشت. به جرات میتوان گفت که آیتمهای فهرست بهای برنامه و بودجه را حفظ بود و از سوی دیگر با جزئیات اجرایی آیتمها کاملاً آشنا. در لحظه میتوانست قیمت تمامشده هر کار را محاسبه و میزان سودزایی و ضررزایی آن را مشخص کند. آن زمانها که همه چیز تحت DOS بود با GWBasic برنامهای نوشته بود که صورت وضعیتها را تولید میکرد و حتی برای شرکت در مناقصهها پیشنهاد میداد؛ در یک کلام دایرهالمعارف متحرک قیمتها و در عین حال دیتابیس تمامعیار جزئیات عملیاتی بود. در کنار او من یاد گرفتم چطور اطلاعاتم را طبقهبندی کنم که بتوان به بهترین نحو ممکن از آنها استفاده کرد. آن زمان یک لیسانسه برق بودم و به تازگی و همزمان با کار مقطع فوق لیسانس را شروع کرده بودم. بنابراین شکلی از برنامهنویسی که او استفاده کرده بود، آن هم با ابزارهای برنامهنویسی آن زمان، کلاس درسی بود برای من که چگونه یک کاربرد حرفهای را میتوان مکانیزه کرد. اما این تنها چیزی نبود که از ناصر یاد گرفتم. او نماد نظم در کار بود. شاید بخشی از این نظم حاصل جداول کنترلی بود که با ابزارهای نرمافزاری آن زمان ساخته بود، اما...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید