رقابتیشدن بازارها در دهههای اخیر باعث شده است سازمانها به دنبال نوآوری و خلاقیت به صورت مستمر در کسب و کار خود باشند. عدم سازگاری با بازار به شدت متغیر امروزی نتیجه بسیار خطرناکی برای سازمانها خواهد داشت و عکسالعمل دیرهنگام نیز گاهی راه به جایی نخواهد برد. نوآوری مستمر به عنوان راهکاری برای جلوگیری از شکست اجتنابناپذیر است. از طرفی ایجاد سازمانی نوآور بزرگترین چالش مدیران ارشد در مواجهه با نیازمندیهای محیطی است. یکی از مرسومترین و اولین شیوههایی که به صورت رسمی در ساختار سازمانی سازمانها پیشبینی شد ایجاد واحد تحقیق و توسعه و مطالعه بازار بود. اگرچه این راهکار در گذشته به عنوان یک روش کارآمد عمل میکرد، اما با ظهور فناوریهای پیشرفته ماهیت کسب و کارها بازار و مشتریان تغییر کرده است و دیگر راهکار تاکید صرف بر تحقیق و توسعه جوابگوی تغییرات ایجادشده نیست. این واقعیت که کل زنجیره ارزش خدمات و محصولات ارتباط بسیار تنگاتنگی به هم دارند و تغییر در یکی از عناصر اثرات بسیار قابل توجهی بر سایر عناصر میگذارد کاملاً روشن است و ما را بر آن میدارد که برای برنامهریزی فعالیتهای توسعهای توجه کامل بر همه ابعاد زنجیره ارزش داشته باشیم. در این راستا مفهوم نوآوری باز توسط چسبرو (2003) برای نخستین بار ارائه شد. در تعریف نوآوری باز چسبرو و کروسو بیان کردهاند که نوآوری باز عبارت است از: «استفاده هدفمند از جریانهای ورودی و خروجی دانش، به ترتیب برای تسریع در نوآروی داخلی و توسعه بازار برای بهرهبرداری بیرونی از نوآوری.» (Chesbrough, Crowther & 2006) چند سال بعد، با توجه به بحثهای گسترده درباره مفهوم نوآوری باز، چسبرو و بوگرز در تعریف خود جنبههای دیگری را مورد توجه قرار دادند و بیان کردند: «نوآوری باز یک فرایند نوآوری توزیعیافته بر پایه مدیریت هدفمند جریانهای دانش از مرزهای شرکت، از ساز و کارهای مالی و غیرمالی و همسو با...