هر یک از استادان دانشگاه به روش خاص خود میکوشد دانشجویان را از به کار بردن تلفن همراه در کلاس منع کند. فارغ از تذکر و تهدید به کسر نمره و نوید اینکه در صورت استفاده از گوشی در کلاس آن گوشی از پنجره کلاس به بیرون پرتاب خواهد شد، مواجهه صلحآمیز یکی از استادها در دو ترم اخیر توجه مرا جلب کرده است. این استاد که خود بههیچوجه با تلفن همراهش به کلاس نمیآید، در جلسه اول گفت هرکس حین برگزاری این کلاس از تلفن همراه استفاده کند برای جلسه آیندهاش باید برای همکلاسیهایش چای یا شیرینی بیاورد. به این ترتیب بدون هیچگونه برخورد جدیای استفاده از گوشی در کلاس کمتر شد و در عین حال در طول ترم چند بار از ضیافت چای در اول کلاس هم بهرهمند شدیم. اما به عنوان کسی که معمولاً در انتهای کلاس مینشیند، باید بگویم در صورت بیتوجهی استاد، خودم و تعداد زیادی از همکلاسیهایم کوچکترین فرصتی را برای نگاه کردن به صفحه گوشیمان از دست نمیدهیم؛ یا پشت نفر جلویی قایم میشویم تا جواب پیامی را بهسرعت ارسال کنیم یا بیرون از کلاس میرویم تا تلفنی را جواب بدهیم. ما از گوشی چه میگیریم که اینقدر مهم است؟ در دنیای اطراف خود چه چیز نداریم که در تلفنهای خود داریم؟ اگر یک روز در دانشگاه گوشی یک نفر خراب شود، آن روز را چگونه سپری میکند؟ وجود گوشی چه تغییراتی در دانشگاه ایجاد کرده است؟ درگیری با این سوالات باعث شد این نیاز را احساس کنم که از زوایای متعددی باید به نقش گوشی در دانشگاه نگاه کرد. آنچه در ادامه میآید، شرح یک اشتغال فکری و طرح سوالاتی درباره آن است، نه رسیدن به نتایجی درباره آن. به عبارت دیگر، در انتها به آنجا نمیرسم که ورود تلفن همراه به زندگی اجتماعی ما در دانشگاه اوضاع را بهتر یا بدتر...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.