روایت داستانی که گیتس را جذب خیریه کرد بیل گیتس در سال ۲۰۱۴ از تلاش بابت فراهم آوردن اینترنت برای نقاط دوردست و در برخی کشورهای در حال توسعه انتقاد کرد. در حال حاضر ما میتوانیم بفهمیم که احساس گیتس چه بوده است. او در آن زمان تاکید داشت که «کدام یک مهمتر است، اتصال به اینترنت یا واکسن مالاریا؟ اگر فکر میکنید اتصال به اینترنت امری کلیدی است، فوقالعاده است. من اینطور فکر نمیکنم». به نظر میرسد گیتس همیشه هم چنین افکاری نداشته است. در واقع نگرش او هنگامی تغییر کرد که سعی داشت رایانههایی را برای مناطق فقیرنشین آفریقا فراهم کند. او با دیدن شرایط زندگی در این مناطق در سال ۱۹۹۷، به این نتیجه رسید که چقدر این کار میتواند مسخره باشد. گیتس در مصاحبه با چارلی رز (Charlie Rose) داستان را اینطور تعریف میکند: «خب ایده این بود که رایانه میتواند در ارتباط با مشکلاتی قرار گیرد که با آنها دست و پنجه نرم میکنند: غذای کافی، بهداشت و سلامت، برق، مکانی معقول برای زندگی کردن. مساله برای من روشن بود، عاشق کامپیوتر بودم و فکر کردم بچهها نیز باید دسترسی داشته باشند، اما آنها باید ژنراتور میداشتند. ژنراتوری پیدا کردند و قرض گرفتند و زمانی که من آنجا را ترک کردم، ژنراتور هم باید پس داده میشد. بنابراین نکتهای که به ذهنم رسید سلسلهمراتب نیازها بود... به قدرت توانمندسازی دیجیتالی قائلم، اما در اولویت قرار ندارد. این مساله چشمهای مرا باز کرد...» اما لحظهای که موجب شد گیتس به سراغ حل مساله فقر برود، دلخراشتر از داستانی است که در بالا روایت شد. ملیندا - همسر بیل- این داستان را برای رز تعریف میکند. گیتس در آفریقا از بیمارستانی بازدید کرده بود که بیماری سل درمان میشود. ملیندا میگوید: با من تماس گرفت... ما اغلب وقتی در سفر هستیم، با یکدیگر تماس میگیریم، تقریباً هر...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.