نگاهی به سیر تکامل زبان در بستر تکنولوژی زبان به عنوان رکن ارتباط انسانی در…
۱۰ آذر ۱۴۰۳
هویت، بهویژه نژاد، نقشی کلیدی در پیامها و راهبردهای تولیدکنندهها و اطلاعات وارونه ایفا میکند. بسط معنای اطلاعات وارونه نشان میدهد این نوع اخبار راهبرد رسانهای اصلی برای بازتولید و تقویت برتریجویی نژادی و سلسلهمراتب قدرت است و جمعیتهای فاقد قدرت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی یا اقتصادی را تضعیف میکند.
اطلاعات وارونه (disinformation) بعد از سال ۲۰۱۶ به موضوع مهم تحقیقات دانشگاهی و سیاستگذاری عمومی تبدیل شد. این روند در نتیجه احیای ملیگرایی سفیدپوستهای طیف راست در خلال رفراندوم برگزیت و پیروزی ترامپ در انتخابات تشدید شد. عبارت «اطلاعات وارونه» به اخبار و اطلاعات کذب یا گمراهکنندهای اشاره میکند که عمداً منتشر میشود برای کسب سود، آسیب رساندن به دیگران یا پیشبرد اهداف سیاسی یا ایدئولوژیک.
اطلاعات وارونه انواع گوناگونی را پوشش میدهد اما این عبارت در گفتمان عمومی پیوندی جداییناپذیر با پلتفرمهای فناوری و رسانههای اجتماعی دارد. جالب است که از اطلاعات وارونه سیاستزدایی میشود و گفته میشود این نوع اخبار اکوسیستم سالم اطلاعات را «آلوده» یا «مسموم» میکند. این چارچوببندیْ اطلاعات وارونه را از سیاست گستردهتر تولید دانش و سیستمهای قدرتی که مبنای آن است جدا میکند. سوال این است که چه کسی سود میبرد و چرا؟
تحقیقات نشان میدهد روایتهای اطلاعات وارونه معمولاً بر اساس ایدئولوژیهای موجود بنا میشوند و اغلب با نژاد و نابرابری ارتباط دارند. سلسلهمراتبهای مبتنی بر هویت نقشی کلیدی در تولید، انتشار و استفاده از روایتهای اخبار جعلی ایفا میکنند. استدلال ما این است که تحلیلهای اخبار جعلی وقتی مؤثر واقع میشوند که چهار ویژگی زیر را داشته باشند:
۱. قرار دادن اطلاعات وارونه در بستر تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی؛
۲. لحاظ کردن تاثیر تفکیک اجتماعی (مانند نژاد و جنسیت) بر سازوکار اطلاعات وارونه؛
۳. مطرح کردن سوالهای مربوط به شکلگیری اطلاعات وارونه در سایه قدرت نهادی و ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و فنی؛ و
۴. تاکید دائمی بر پایبندی به عدالت و برابری.
مثلاً با استفاده از چشمانداز تاریخی و زمینهای اطلاعات وارونه، استدلال میکنیم که محتوا و چارچوببندی اطلاعات و دادهها، برتریجویی سفیدپوستها را در ایالات متحده بازتولید میکند. رویکرد واقعاً انتقادی در اطلاعات وارونه جعلی باید این نکته را در نظر بگیرد که اخبار کذب عمدی از نظر فرهنگی و سیاسی خاص است؛ مفاهیم تحلیلیای که ممکن است فهم و راهحلهای پیشنهادیمان را تحدید کند زیرا اَشکال مختلف نابرابری که در نتیجه اخبار جعلی تشدید میشوند عمیقاً زمینهایاند.
سه نکته انتقادی در این زمینه قابل ذکر است.
اول، اگر بحران «حقیقت» پراکنده را نتیجه قطبی شدن مبتنی بر فناوری تلقی کنیم، اینطور استنباط کردهایم که مردم قبلاً درباره «واقعیتها» و «دانش» اجماع نظر داشتند. اما چنین ایدهای نقش رسانههای سنتی در حفظ نابرابری را نادیده میگیرد.
دوم، «داستانهای عمیق» و «چارچوبهای عمیق» اطلاعات وارونه باعث تقویت علائم نژادپرستی، زنستیزی یا بیگانههراسی موجود میشود. روایتهای اطلاعات وارونه درست مثل سایر اخبار و اطلاعات سیاسی، به این دلیل با استقبال مواجه میشوند که احساس سفید بودن و سایر اَشکال قدرت ساختاری را برانگیخته میکنند.
سوم، شرکتها، بازیگران دولتی و سیاستمدارها همیشه روایتهای کذب و گمراهکننده منتشر کردهاند تا به اهداف ایدئولوژیکشان برسند. این مشکل صرفاً به پلتفرمهای رسانههای اجتماعی محدود نمیشود.
نکته این است که نادیده گرفتن محتوای اخبار جعلی باعث میشود دلیل موفقیتش را نادیده بگیریم. اما اگر رویکردهای فرهنگی و تاریخی را با تحقیقات اطلاعات وارونه و اطلاعات نادرست ترکیب کنیم، نابرابری و همچنین اقتصاد سیاسی نابرابری در پلتفرمهای اجتماعی را مشاهده میکنیم.
دانش و تولید اطلاعات فرایندی سیاسی است و منافع برخی افراد را تامین میکند. بازیگران اجتماعی و سیاسی از «دانش» و «اطلاعات» برای تایید و مشروعیت بخشیدن به نابرابری اجتماعی استفاده میکنند. برای مثال، قدرتهای امپریالیستی از تصاویر، گفتوگو و متن استفاده کردند تا سلسلهمراتب نژادی و تمایز بین استعمارگر و مستعمره را آشکار کنند.
اگر اطلاعات وارونه را با این لنز قدرت و تولید دانش بررسی کنیم، متوجه میشویم دانش برای توجیه شکافهای نژادی و نابرابری ساختاری مورد استفاده قرار میگیرد. روایتهای معاصر اطلاعات وارونه، نشانههای نژادپرستی و استعمارگری «قدیمی» را با استفاده از میم و هشتگ در رسانههای جدید اشاعه میدهند.
همچنین، بررسی اطلاعات وارونه بر اساس چشمانداز تاریخی این نکته را نیز آشکار میکند که سیاستمدارها چنین روایتهایی را به کار میگیرند تا، افزون بر نیت مخرب آشکار، پذیرش عمومی و ضمنی سیاست نابرابری را تسهیل کنند. برای مثال، اطلاعات وارونه ممکن است ضد سیاهپوست، ضد زن و ضد فقرا باشد.
اطلاعات وارونه ارتباطی عمیق با قدرت دارد. محققان متعددی نشان دادهاند دسترسی نابرابر به اطلاعات آثار واقعی و مادی دارد. انتشار اطلاعات وارونه و اطلاعات نادرست در اجتماعهای محروم نیز آثار ملموس مشابهی دارد. پاندمی کووید-۱۹ ثابت کرد اطلاعات وارونه گاهی ممکن است به موضوع مرگ و زندگی تبدیل شود. سیاهپوستهای ایالات متحده آمریکا تحت تاثیر اخبار جعلی رسانهها و توطئههایی که در فضای آنلاینشان جریان پیدا میکند، شاهد نرخ بیشتر مرگومیر بودند. رسانهها و نهادهای دولتی به طور سنتی به اجتماعهای سیاهپوستها تروما وارد کردهاند. بنابراین سیاهپوستها دسترسی کمتری به اخبار و منابع دارند، بهویژه در دوران بحرانی.
اطلاعات وارونه نژادپرستانه بر اساس کلیشههای موجود در طول پاندمی منتشر شدند. برای مثال، دولت ترامپ کووید-۱۹ را «کونگ آنفلوانزا» و «ویروس چینی» نامید و اطلاعات درباره «سوپ خفاش» در ووهان را مخدوش کرد. همچنین، برخی اطلاعات وارونه در زمینه کووید-۱۹ اسلاموفوبیک بودند. هشتگهایی مانند #جهاد_کرونا میگفتند کووید-۱۹ عملیات بیوتروریستی مسلمانان است. از بین رفتن اعتماد عمومی به نهادها موضوعی مهم است. درست است که اخبار جعلی ممکن است به کاهش اعتماد عمومی کمک کند اما اجتماعهای مختلف امکان دارد تحت تاثیر تجربههای تاریخی و معاصر در ارتباط با دولت و رسانهها، به این دو نهاد بیاعتماد شده باشند. این تجربههای تاریخی با شکلهای نابرابر سرکوب سیاسیای همراه میشوند که امروز نیز ادامه دارند؛ مانند کارزارهای اخبار جعلی که رأیدهندههای سیاهپوست را هدف قرار میدادند تا قدرت هژمونیک را حفظ کنند.
مثالهای متفاوت در این نوشتار تاریخ و بستری را که در آن قدرت، سیاست و اخبار به هم میرسند عیان میکند.
ساختار قدرت از طریق نهادهای مختلف بازتولید و تقویت میشود. این نکات صرفاً مقدمه مطالعه اطلاعات وارونه را تشکیل میدهند با تمرکز بر اینکه گروههایی که هدف قرار میگیرند از قبل محروم بودهاند. رویکردهای پیشنهادی در این نوشتار کمک میکنند مداخلهها و راهحلهای بالقوه را بهتر ارزیابی کنیم.
اول، مقابله با اطلاعات وارونه باید فراتر از راهحلهایی مانند «راستیآزمایی» و «سواد رسانهای» باشد زیرا نباید مسئولیت تبدیل شدن به مصرفکنندههای آگاه رسانهها را بر دوش افراد گذاشت. برای مثال، گروههای وابسته به کیوانان (QAnon) اعتبار و کیفیت اخبار را ارزیابی میکنند تا نظریههای توطئه را بسط دهند. به همین طریق، جستوجوی آنلاین که معمولاً برای ارزیابی درستی اطلاعات مورد استفاده قرار میگیرد، بههیچعنوان خنثی نیست. در واقع، این موضوع ممکن است نتایج مرگباری داشته باشد؛ مانند دیلان روف که به افراد زیادی در کلیسای سیاهپوستها تیراندازی کرد. جستوجوی او درباره عبارت «جرم سیاهپوستها علیه سفیدپوستها» باعث شد به تبلیغات سیاسی برتریجویی سفیدپوستها برسد. بنابراین، به جای تمرکز بر اقدامهای پراکنده درباره سواد اطلاعات و مصرف، شاید بهتر باشد ساختارهای قدرتی را بررسی کنیم که انتشار اطلاعات وارونه را تسهیل میکنند؛ مانند شرکتهای فناوری، بازیگران دولتی و سیستمهای رسانهای و خبری.
دوم، فناوری بهتنهایی معضل اطلاعات وارونه را به وجود نیاورده است و بهتنهایی نمیتواند پاسخ آن باشد. برای مثال، تلاش فنی برای «مقابله با افراطگرایی خشونتآمیز» یا «توقف افراطی شدن» جرمانگاری نژادپرستانه را گسترش میدهد. زیرساختهای اطلاعاتیای که بعد از ۱۱ سپتامبر برای «مبارزه با تروریسم» توسعه پیدا کردند روایتهای نژادپرستانه از تروریسم به دست میدادند تا افزایش دستگاه امنیت ملی و جنگ برونمرزی را توجیه کنند. مهم است که فضای دیجیتالیای که در آن اخبار جعلی و غلط جریان پیدا میکند، به تجربههای زنده روی زمین تبدیل میشود. بررسی عملیات سیستمهای قدرت میتواند به ما کمک کند تعامل بین راهحلهای فنی و نیروهای گستردهتر فرهنگی و اجتماعی را درک کنیم.
بررسی اطلاعات وارونه این نکته را آشکار میکند که سیاستمدارها چنین روایتهایی را به کار میگیرند تا، افزون بر نیت مخرب، پذیرش عمومی سیاست نابرابری را تسهیل کنند
سرانجام، استمرار اشاعه برتریجویی سفیدپوستها و ملیگرایی و قومگرایی در جهان را باید معضلی بینالمللی به شمار آورد نه محصول «بازیگران بد» و اطلاعات وارونه منتشرشده در رسانههای اجتماعی. همانطور که گفته شد، این مشکلات ریشه در گذشته دارد. گروههای مردمی و سازمانهای مبتنی بر اجتماع ممکن است الگویی باشند برای کمپینهای آموزش سیاسی و مطرح کردن تقاضاهای ملموس برای رسیدگی به شرایط نابرابری اجتماعی؛ برای مثال، آزمایشگاه برابری که با اجتماعهای مهاجر اهل آسیای جنوبی همکاری میکند تحقیق مستقلی درباره انتشار اخبار اسلاموفوبیک در فیسبوک انجام داد و راهنمای سلامت چندزبانهای را برای از بین بردن سلسلهمراتب عرضه کرد.
تحقیقات میانرشتهای آینده در زمینه اطلاعات وارونه انتقادی باید تاریخ و اقتصاد سیاسی را به مطالعه معاصر اخبار و پلتفرمها اضافه کند. تمرکز بر مسائل قدرت و تحقیق درباره زمینههای تاریخی و تفاوت اجتماعی میتواند رویکردی انتقادی برای مطالعه اخبار جعلی فراهم کند. این رویکرد ممکن است برای آگاهانهتر شدن سیاستگذاری و رسیدگی به سازوکار نابرابر قدرت در محیط دیجیتالی مفید واقع شود.
پینوشت: این گزارش خلاصه شده است.
منبع: هاروارد