skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

معضل تعریف اطلاعات وارونه یا دروغ‌رسانی؛ چه کسی فریب را به واقعیت ترجیح نمی‌دهد

۷ اسفند ۱۴۰۱

زمان مطالعه : ۱۰ دقیقه

شماره ۱۱۰

متخصصان شاغل در بخش‌های مختلف دولت، فناوری، دانشگاه و جامعه مدنی در دهه اخیر تلاش کرده‌اند به طیف وسیعی از دستکاری خارجی‌ها در اخبار و تبلیغات سیاسی رسیدگی کنند. به نظر نمی‌رسد این ورق برگردد. اخبار ساختگی هنوز هم منتشر می‌شوند. افرادی که چنین اخباری را می‌سازند و تقویت می‌کنند حقه‌های جدیدی به کار می‌بندند. مداخله‌های رسانه‌ای اغلب سطحی و ناکارآمد است و اصلاح مقررات آهسته یا غیرممکن شده است.

مشکل رسیدگی به مسائل اجتماعی بنیادینی است که دروغ‌رسانی را به وجود می‌آورد؛ به‌ویژه وقتی بخش عمده آن نتیجه خیانت واقعی رسانه‌ها و دولت‌ها به اعتماد عمومی است

در عین ‌حال، تلاش‌ها برای مقابله با اخبار جعلی معمولاً یک ویژگی مشترک دارند: مناقشه‌ای معناشناختی و سرسام‌آور درباره فرهنگ واژگان. «اطلاعات وارونه، دروغ‌رسانی یا نشر دروغ» (disinformation)، «اطلاعات نادرست » (misinformation) و «اطلاعات آسیب‌رسان یا بداطلاعات» (malinformation)، تبلیغات سیاسی «کامپیوتری» یا «مشارکتی»، «عملیات اینفلوئنسری»، «رفتار هماهنگ»، و انواع مختلف عبارات متکلف. اما سؤال معمولاً سرراست است: چه مشکلاتی را سعی می‌کنیم حل کنیم؟

پاسخش نسبتاً ساده است: اکاذیب به‌عمد یا غیرعمد با سرعت و مقیاس بی‌سابقه‌ای در حال رشدند. نسبت دادن این مناقشه‌ها به جدید بودن این امر ساده است. اما اگر چنین کاری کنیم، این واقعیت را نادیده می‌گیریم که بحث تعریف «اطلاعات» (information) نیز زمانی به‌شدت داغ بود (و در برخی زمینه‌ها هنوز هم داغ است)، و دلایل مشخصی نیز دارد.

کلود شانون، پدرخوانده نظریه اطلاعات (information theory)، در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ تلاش کرد مشکلات مربوط به انتقال و فشرده‌سازی اطلاعات را ابتدا در ام‌آی‌تی و سپس در بل‌لبز برطرف کند. شانون با موفقیت توانست اطلاعات را به واحدهای بنیادینش تقلیل دهد- نویسنده زندگینامه‌اش نوشت: «انگار می‌خواست ثابت کند مفاهیمی که درباره‌شان زیادی حرف می‌زنند در نهایت توسط یک عدد ثبت شده‌اند.» شانون به نتیجه‌ای رسید که بعداً به علم تبدیل شد. این علم به‌ عنوان مبنای کامپیوتر مدرن مورد استفاده قرار گرفت: اطلاعات انتخابی بنیادین و دودویی بین صفرها و یک‌ها. حالا این نوع سنجش را «بیت» (bit) می‌نامیم. انتقال و ذخیره سریع این بیت‌ها به کار روزمره‌مان تبدیل شده است.

تعریف شانون از اطلاعات بلامنازع نبود. برخی از معاصرهایش به او ایراد می‌گرفتند که زیادی کوته‌فکری می‌کند، بر مشکلات مهندسی زیادی تمرکز دارد و مفاهیم مربوط به اطلاعات مانند معنا، تفسیر و زمینه را زیادی نادیده می‌گیرد. اما تعریف‌های جایگزین از مزیت رقابتی شانون محروم بودند: الگویی برای کمی‌سازی و نمایش ریاضی نظریه. رابرت کی لوگان، بوم‌شناس رسانه‌‌ (media ecologist)، ادعا می‌کند: «طرفداران نظریه اطلاعات شانون به‌ جای رسیدگی به این واقعیت که تبادل اطلاعات بین انسان‌ها با درجه‌ای از ذهنی‌گرایی همراه است، تصمیم گرفتند این عنصر اساسی را نادیده بگیرند.»

می‌توان گفت مهم‌ترین نظریه همزمان با نظریه شانون از جانب نوربرت وینر مطرح شد که به سایبرنتیک ( cybernetics) شهرت پیدا کرد. سایبرنتیک حلقه‌های کنترل و بازخورد در ارتباطات را در محیط پیچیده بررسی می‌کند- به‌ویژه ارتباطات بین انسان و ماشین.

وقتی عصر صنعتی به‌تدریج اتوماسیون را اشاعه می‌داد، این «نظریه همه‌چیز» هم قدرت تشریحی داشت و هم بینش‌های نوآورانه‌ای درباره ترموستات، دستگاه عصبی انسان و انواع سیستم‌های بی‌شمار مشابه آنها ارائه می‌کرد. سایبرنتیک به ‌اندازه‌ای با رشته‌های مجاورش ترکیب شد که تا دهه ۸۰ به‌ عنوان مفهومی منسجم فرو پاشید. شانون شاید چنین نتیجه‌ای را پیش‌بینی می‌کرد. او نسبت به «نان به نرخ روز خوردن علمی» سوءظن داشت زیرا این وضعیت برای نظریه اطلاعات نیز پیش آمد: «نتایج ابتدایی این رشته در جهتی بسیار خاص پیش می‌روند و لزوماً ارتباطی با رشته‌هایی مانند روانشناسی، اقتصاد و سایر علوم اجتماعی ندارند»… «ایده‌هایی که مطرح شده‌اند ممکن است به ‌اندازه‌ای پراکنده باشند که کل معنایشان را از دست بدهند.»

سرنوشت متفاوت نظریه‌های شانون و وینر نشانه امری پارادوکسیکال است: کل عصر اطلاعات بر محدودترین تعریف فنی استوار است اما بررسی کاربرد اصلی اطلاعات- ارتباطات- مستلزم این است که از رشته‌های کمتر قابل ‌محاسبه بهره بگیریم.

پارادوکس وضعیتی آشنا برای افرادی است که حالا تلاش می‌کنند با اطلاعات وارونه یا دروغ‌رسانی مقابله کنند. انواع ابزار تحقیقاتی را می‌توان بر قسمت عرضه روایت‌های جعلی اعمال کرد تا آنها را به اجزای سازنده‌شان تقسیم کرد، گسترش‌شان از طریق لایک و هم‌رسانی را سنجید و خوشه‌های کاربران را با جزئیات کامل دسته‌بندی کرد. این روش بسیاری از جنبه‌های مهم مشکل را به‌خوبی برطرف کرده است (البته به نمونه داده‌های بسیار کوچک محدود شده است). وقتی قسمت تقاضا را بررسی می‌کنیم- اقتصاد رفتاری، روانشناسی سیاسی، علم شناختی و سایر پیشران‌های میل انسان به کذب- مفاهیم رایج برای مبارزه با اخبار جعلی رنگ می‌بازند. سیاست‌گذارها، کنشگرها و نوآورها متوجه می‌شوند پارادایم‌های بنیادین‌شان- که بر حسب ضرورت تقلیلی‌اند- با سیستم‌هایی به تعارض می‌رسند که ذاتاً پیچیده‌اند.

تجربه شانون در این زمینه آموزنده است. مشکلاتی که متخصصان بر آنها تمرکز می‌کنند معمولاً ویژگی‌های راه‌حل‌ها یا سنجه‌های دم‌دستی‌شان را دارند. شانون با اصرار ورزیدن بر تعریف محدودش تلاش کرد با عادت انسانی‌ای مبارزه کند که از او سالمندتر بود: میل ما به تجسم دنیا بر اساس ظرفیت و ابزار خودمان. نویسنده زندگینامه شانون می‌نویسد: «ساعت ساختیم و متوجه شدیم جهان با ساعت کار می‌کند. ماشین بخار ساختیم و متوجه شدیم جهان یک ماشین بخار بزرگ است. شبکه‌های اطلاعاتی ساختیم- سوییچ مدارها و انتقال داده‌ها و نیم میلیون مایل کابل زیردریایی که قاره‌ها را به یکدیگر وصل می‌کند- و متوجه شدیم دنیا بر اساس آنها نیز عمل می‌کند.» می‌توان این سیر استدلال را بسط داد و گفت بک‌اند پلتفرم‌ها، الگوریتم‌های یادگیری ماشین، ابزار گوش دادن اجتماعی و کارزارهای سواد رسانه‌ای که ساخته‌ایم شاید پارادایمی منحرف یا ناکافی به وجود آورده‌اند.

دوراهی این است که چرا اطلاعات وارونه یا دروغ‌رسانی را به‌درستی می‌توانیم «مشکل شیطانی» بنامیم: اطلاعاتی که با مسائل سامان‌مند عمیقاً درگیر است، اخباری که روایت‌های آن به‌خوبی درک نشده‌اند و اخباری که تلاش برای اصلاح جنبه آسیب‌رسانی از آن پیامدهای موج‌دار و ناخواسته‌ای در جایی دیگر به دنبال دارد. این حقیقت کنایه‌ای ذاتی دارد که پاسخ‌های اصلی به چنین سوال‌هایی معمولاً آشکار و نسبتاً ساده‌اند. این کنایه در نهایت به «میل به تقلیل» منجر می‌شود – فرایندی که در آن مردم سیستم‌های پیچیده را به قسمت‌های قابل‌ هضم و راحت تقلیل می‌دهند. این تقلیل ممکن است مزایایی مانند تصمیم‌گیری سریع‌تر را به ارمغان آورد اما اغلب دقیق نیست و پیچیدگی‌های مساله را نادیده می‌گیرد.

این تمایل طبیعی است. متخصصان اطلاعات وارونه مثل شانون شاید به این نتیجه برسند که ابعاد کمی و قابل ‌اندازه‌گیری نحوه انتقال روایت‌های کذبْ جذاب‌تر و کارآمدتر از مفاهیم مبهمی هستند که درباره برداشت و اقدام انسان‌ها به ‌صورت فردی و جمعی ارائه شده‌اند. بنابراین، دستور کار منسجم ضد اخبار جعلی تنها در صورتی عملی می‌شود که از زمینه‌های جامعه‌شناختی، اقتصادی و سیاسی تفکیک شود- زمینه‌هایی که در وهله اول بستر رشد دروغ‌رسانی را فراهم می‌کنند.

این تمایل در حال افزایش است و باعث شده نویل بولت- استاد ارتباطات استراتژیک در کینگز کالج لندن- از این احتمال نگران باشد که اطلاعات وارونه به‌ عنوان موضوع سیاست‌گذاری همان مسیر پاخورده تروریسم بعد از ۱۱ سپتامبر را دنبال کند: جدا شدن از زمینه‌های جغرافیایی، فرهنگی و موقعیتی و انعکاس از طریق منشورهای ایدئولوژیک یا نظامی. بولت در گفت‌وگویی اخیراً استدلال کرد که صاحبان منافع باید در برابر این نوع فشارها برای حرکت به ‌سوی اخبار جعلی مستقل، قدرتمند و نهادینه‌شده مقاومت کنند. دیوید اوماند، رئیس سابق سرویس اطلاعات از روی علائم بریتانیا که او نیز در کینگز کالج لندن تدریس می‌کند، هشدار مشابهی داده است. به ‌زعم اوماند، ظرفیت ما برای دریافت داده از رسانه‌های اجتماعی، امکانات تحقیقاتی بی‌سابقه‌ای را به وجود می‌آورد: «ما در حال ‌حاضر بهتر می‌توانیم نمونه‌هایی از رفتار انسان در محیط آنلاین را برشماریم و توانایی محدودی برای توضیح چرایی و معنایشان داریم.»

سیاستی که بر اساس چنین تمایلی تدوین شود ممکن است ناکارآمد یا مخرب باشد. مارک گالئوتی، متخصص امنیتی اهل روسیه، می‌نویسد این سیاست‌ها واکنش‌هایی هستند که در نتیجه نیاز به دیده شدن هنگام کار تدوین شده‌اند. او می‌نویسد: «دولت‌ها معمولاً به سازمان‌های افشاگر دروغ‌ها علاقه شدیدی دارند. این سازمان‌ها اکاذیب آشکار را شناسایی و رد می‌کنند. دلیل اصلی علاقه چنین دولت‌هایی به سازمان‌های مذکور این است که دولت‌ها ذهنیت بوروکراتیک را می‌پذیرند: می‌توانید شاخص‌ها را ترسیم کنیم و از طریق فعالیت و نه تاثیرگذاری ادعای موفقیت کنید.»

این سوگیری همچنین ناخواسته همان بدگمانی‌ای را بازتاب می‌دهد که برای رسیدگی به آن طراحی شده بود: این مفهوم که ترغیب ذاتاً انعطاف‌پذیر است؛ اینکه بازیگران غیرقانونی صرفاً از گویندگان حقیقت جلو زده‌اند؛ و اینکه برنامه‌ریزی شفاف و واقعیت‌محور برای مبارزه با این رویه پادزهر آن است. اگر به همان فلسفه معیوب روسیه، رهبر عرفی در دنیای انتشار اطلاعات وارونه، عمل کنیم باعث می‌شویم کنایه‌ای بزرگ شکل بگیرد. الیون برونشتاین، پژوهشگری که روایتی اصیل از دیدگاه توطئه‌محور مسکو به اخبار و اطلاعات به دست داده، دنیایی را توصیف می‌کند که در آن «واژگان کاملاً انشایی هستند، ارزش اِخباری (ارزیابی بر اساس حقیقت یا کذب) کمتر حاصل شناخت است و بیشتر نتیجه علاقه و اتحاد است». بنابراین از نظر برخی مخاطبان، افرادی که بیشترین نقش را در تبلیغات سیاسی دارند به‌تدریج تفاوت‌شان را با افرادی که درگیر آن می‌شوند از دست می‌دهند. همچنین این رویکرد فرض می‌گیرد که هدفمندی در بطن هر موجی از احساسات عمومی قرار دارد. الیوت هیگینز، بنیان‌گذار بلینگ‌کت، می‌گوید این خطاست: بزرگ‌ترین شکست مبارزه با دروغ‌رسانی این ایده است که چنین اخباری نتیجه تاثیرگذاری بازیگران خارجی بر اجتماعات است اما در واقع دروغ‌رسانی یا اطلاعات وارونه درباره اجتماعاتی است که به‌ صورت ارگانیک شکل می‌گیرند.

اطلاعات وارونه محصول طبیعی عوامل اجتماعی و همچنین بازیگران بد و متحد است

همچنین باید نحوه واکنش‌مان به این اخبار را بررسی کنیم. اینکه روسیه را ملامت کنیم و در واقعیت‌ها تشکیک کنیم ساده است. مشکل رسیدگی به مسائل اجتماعی بنیادینی است که این وضعیت را به وجود می‌آورد؛ به‌ویژه وقتی بخش عمده آن نتیجه خیانت واقعی رسانه‌ها و دولت‌ها به اعتماد عمومی است. به ‌عبارت ‌دیگر، اطلاعات وارونه به‌ عنوان محصول جانبی طبیعی عوامل اجتماعی و همچنین بازیگران بد و متحد رشد می‌کند. حتی اگر فراتر از شرایط محیطی به موضوع نگاه کنیم، محققان در دانشگاه کمبریج اخیراً نتیجه گرفتند که انسان‌ها خودفریبی و نادانی را کاربردی‌تر از درک صحیح جهان تلقی می‌کنند. مردم می‌گویند تمرکز بر تولید، کسب و توزیع اخبار در بازارها و سایر فرایندهای اجتماعی نابجاست. همچنین می‌گویند آنچه معمولاً بازار ایده‌ها نامیده می‌شود در واقع بازاری برای دلیل تراشیدن است؛ ساختاری اجتماعی که در آن ماموران رقابت می‌کنند تا توجیه‌هایی برای باورهای مطلوب عمومی تولید کنند و در ازای آن پول و پاداش اجتماعی مانند توجه و جایگاه دریافت کنند. نویسندگان اشاره می‌کنند تمایز اساسی وجود دارد بین باورهایی که مردم صرفاً به آنها معتقدند و می‌توانند در آنها بازنگری کنند و باورهایی که مردم به آنها چنگ انداخته‌اند و تقاضای دلیل‌تراشی دارند. این ایده که اگر منابع کافی وجود داشته باشند ائتلاف‌های دارای انگیزه‌های دموکراتیک می‌توانند باورهای نوع اول را اصلاح کنند و رضایت باورهای نوع دوم را جلب کنند، ایده‌ای شایسته است. اما غرور لازم برای تغییر انبوه و قلوب و اذهان مردم ممکن است به‌سادگی شبیه همان استعمارگرایی‌ای باشد که سعی در رد آن دارد. شاید بهتر باشد تقلا برای مبارزه با اطلاعات وارونه با پیام‌های ظریف- هرچند با روح نوع‌دوستی و دموکراسی- جایش را به برطرف کردن مشکلاتی بدهد که باعث می‌شوند مردم فریب را به واقعیت ترجیح دهند.

پی‌نوشت: این گزارش خلاصه شده است.

منبع: بنیاد کارنگی

این مطلب در شماره ۱۱۰ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۱۰ پیوست
دانلود نسخه PDF
https://pvst.ir/eaz

0 نظر

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو