همدلی احساسی (Emotional empathy) برای آموزش موثر، مدیریت مشتری و خوانش پویاییهای گروهی اهمیتی وافر دارد. احساس در انسان ریشه در بخشهای پایینی قشر مغز - یعنی آمیگدال، هیپوتالاموس، هیپوکامپ و قشر اوربیتوفروانتال - دارد و بروز عواطف سریع و بدون تفکر عمیق را موجب میشود. این نواحی در مغز با برانگیختن حالات عاطفی و احساسی دیگران در بدن هر یک از ما عمل میکنند: «من به معنای واقعی کلمه دردت را حس میکنم.» وقتی من در حال شنیدن روایتی ناراحتکننده از شما هستم، الگوی فعالیت در مغز من با شما مطابقت پیدا میکند. تاینا سینگر (Tania Singer) مدیر موسسه عصبپژوهی ماکس پلانک در لایپزیگ میگوید:«شما ابتدا باید احساسات خود را درک کنید تا قادر به درک دیگران شوید.» ارزیابی توانشها برای همدلی احساسی بر ترکیب دو نوع فرآیند توجه متکیاست: تمرکز ارادی بر انعکاس رفتار خود بر احساسات دیگران و آگاهی از حالات چهره، نوع صدا و دیگر سیگنالهای احساسی آنها. چه وقت باید همدلی را یاد گرفت دغدغه همدلانه (Empathic concern) که ارتباطی نزدیک با همدلی احساسی دارد، به ما امکان میدهد ضمن درک احساسات دیگران خواستههای آنها را نیز دریابیم. این موضوعی است که همواره شما از دکتر، همسر و مدیر خود میخواهید. ریشه دغدغههای همدلانه در مداری قرار دارد که توجه والد به فرزند را موجب میشود. وقتی کسی کودکی را به اتاق میآورد به جهت حرکت چشمهای افراد نگاه کنید؛ خواهید دید این مدار مغزی تکاملیافته شروع به عمل میکند. بر طبق یک نظریه نورونی، واکنشهای مربوط به خطر نیز در نواحی آمیگدال و اوربیتوفروانتال و به واسطه ترشح اکسیتوسین (ماده شیمیایی مسئول مراقبت) بروز میکنند. این نکته نشان میدهد دغدغه همدلانه احساسی دولبه است. ما به طور شهودی پریشانی دیگری را تجربه میکنیم اما اینکه میزان این پریشانی در ما تا چه حد باشد، به ارزشگذاری ارادی ما برای آن فرد و احساس او...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.