مسابقه آسانی را باخته بودم؛ آن رویداد فقط یک مسابقه تنیس مدرسهای در مقابل بازیکنی بود که آشکارا بدتر از من بازی میکرد اما به شدت مضطربم کرده بود. قبل از شروع بازی، مهمترین چیز برایم برنده شدن بود اما در حین مسابقه فقط میخواستم هر چه زودتر زمین را ترک کنم. کنترلم را از دست داده بودم و توپها را یکی یکی به بیرون زمین میزدم. یک ست را با نتیجه 6-1 و ست دوم را با نتیجه 6-0 باختم. بعد از اینکه با حریفم دست دادم و هر دو از زمین بیرون زدیم، اضطرابم خاموش شده بود و احساس تسکین عجیبی داشتم. اما به جای آن یک حس خودبیزاری وجودم را فرا گرفت. مسابقه به این سادگی برایم خیلی مهم جلوه کرده بود. این رویدادها در دوران مدرسه زیاد برایم اتفاق میافتاد و در خیلی از مسابقاتم با دهها نوع اضطراب غیرقابل تحمل مواجه شده بودم. مربیانم همگی گیج شده بودند. چطور ممکن بود در تمرین آنقدر خوب ظاهر شوم اما سر بزنگاه که میرسید به ندرت خود واقعیام را نشان میدادم؟ وقتی مردم در حال انجام کاری به ظاهر مهم هستند، خواه یک بازی تنیس باشد خواه پذیرش یک نقش شغلی، داشتن چنین اضطرابی به اندازه شگفتانگیزی رایج است. در واقع میگویند این نوع اضطراب تقریبا در یکپنجم مردم جهان وجود دارد. از آنجایی که این نوع پاسخها از جنبههایی ثبات دارند، نمیتوان با کسب تجربه یا پختگی بیشتر از کنارشان گذاشت. اکنون 30 سال بعد از آن مسابقه، هنوز هم ذهن من درگیرش میشود. چه کسانی از اضطراب میبازند و چرا؟ افرادی که به این حالت دچار میشوند از برخی جنبهها عملکرد خوبی دارند و با این حال در نقطهای قادر به ادامه نیستند. تعداد ورزشکاران نخبهای که به این وضع رسیدهاند، یک فهرست طولانی تشکیل میدهد. گرگ نورمن (Greg Norman)، گلفباز استرالیایی در سری مسابقات...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.