سالهای پایانی دهه ۷۰ برای یک دانشجوی ارتباطات، سالهایی نه برای شنیدن که برای خواندن و نوشتن بود. سالهایی که سالهای طلایی مطبوعات در ایران خوانده میشد و تب و تاب خبر مطبوعاتی و گزارش و مقاله همگان را از خود بیخود کرده بود. روزنامهها که جریانساز به نظر میآمدند و تاثیرگذار، به چاپ عصر میرسیدند و با روزی دو بار چاپ، میزان تیراژ روزانه خود را در صفحه اولشان مینوشتند و با آن اعداد و ارقام میلیونی به دارندگی و برازندگی خود میبالیدند. در چنین دور و زمانهای تصویر در حاشیه بود و صدا هم به قولی چندان مد نبود. حقیقتاً به خاطر ندارم کسی از رادیو یا ضرورت مطالعه رادیو سخنی به میان آورده و اهمیت آن را گوشزد کرده باشد که گویی رادیو رسانه پدربزرگها بود و امر شنیدن به شنیدن اجباری صدای رادیو پیام در تاکسیهای بینراهی خلاصه میشد. هرچند هیاهوی مطبوعات و روزنامهنگاری عرصه را بر رسانههای دیگر به ظاهر تنگ کرده بود، اما اگر حواسمان میبود، متوجه میشدیم که صدا، برخلاف متن یا تصویر، اتفاقاً کاملاً بیصدا و بیخبر راه خود را در گوشهوکنار خانهها و کیفهای همراه و درون گوشهایم پیدا کرده بود. صدا از هر سو شنیده میشد، از صدای رادیوی صبحگاهی گرفته تا صداهای ضبطشده در کاست و شنیدهشده با هدفونهای شخصی. این نوشته، نگاهی به تاریخ ماندگاری صداست. صدایی که در هر حال، و با تولد هر رسانهای که رقیب میطلبیده، مانده است. صدا به صدا رسید از صدای تقتق تلگراف ساموئل مورس انگلیسی برای انتقال پیامی به راه دور که بگذریم، اختراع تلفن در سال ۱۸۷۶ میلادی شاید مهمترین تلاش انسان در انتقال صدای خود به شمار رود. تلاشی که حدود ۳۰ سال بعد از آن به اختراع دستگاهی انجامید که صدا را در خود ماندگار کرد و انتقال داد. همچنانکه معتمدنژاد در کتاب «وسایل ارتباط جمعی» میگوید: «ایجاد...