استیو بلنک دانشیار دانشگاه استنفورد، مدرس و محقق ارشد بنیاد ملی علوم آمریکا در دانشگاههای برکلی و کلمبیاست. وی در هشت استارتآپ در زمینه فناوری پیشرفته به عنوان بنیانگذار یا کارمند اولیه، حضور داشته است. در این مقاله او به بررسی فرآیند استارتآپهای ناب پرداخته و آن را با روشهای سنتی مقایسه میکند. راهاندازی سازمان جدید، چه استارتآپی مبتنی بر فناوری، چه کسب و کاری کوچک یا بخشی درون شرکتی بزرگ، همیشه به اقبال بستگی داشته است. بر اساس دستورالعملی چنددهساله روش کار اینگونه است: طرح کسب وکار بنویسید، آن را به سرمایهگذاران ارائه دهید، تیم را شکل دهید، محصول را معرفی کنید و در آخر با تمام توان شروع به فروختن کنید. احتمالا جایی در این دنباله از رخدادها، شکست مهلکی را تجربه خواهید کرد. بخت یارتان نیست چراکه پژوهش جدیدی توسط آقای شیکار قوش (Shikhar Ghosh) از مدرسه کسب و کار هاروارد نشان میدهد ۷۵ درصد استارتآپها شکست میخورند. ولی به تازگی نیروی جبرانکنندهای ظهور کرده است که میتواند ریسک فرآیند راهاندازی یک شرکت را کاهش دهد. این متدولوژی، استارتآپ ناب نامیده میشود که آزمایش کردن را به برنامهریزی تفصیلی، بازخورد مشتری را به حدس و شهود و طراحی تکرارشدنی را به روش سنتی ساخت «طراحی کامل و عالی در ابتدا» ترجیح میدهد. گرچه این متدولوژی عمر چندانی ندارد اما مفاهیم آن از جمله «کمینه محصول پذیرفتنی» (Minimum Viable Product (MVP)) و «چرخش کردن» (Pivoting) خیلی سریع در دنیای استارتآپها ریشه دواندهاند و مدارس کسب و کار نیز آنها را در سرفصلهای درسی خود گنجاندهاند. گرچه جنبش استارتآپ ناب هنوز کاملا فراگیر نشده اما هماکنون نیز تاثیر بسیار زیاد آن مشهود است. از بسیاری جهات این جنبش جایی قرار دارد که جنبش بزرگداده (Big data) پنج سال پیش قرار داشت، واژهای پرطمطراق که درک عمومی و درستی از آن وجود ندارد و گروههای فعال در ابتدای درک و...