قسمت ششم
کهنهکاران نواندیش
۱۴ مهر ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۴ دقیقه
شماره ۶
تاریخ بهروزرسانی: ۸ آبان ۱۳۹۸
تا همین پارسال هم که به دیدنش رفته بودم، اثری از آثار کامپیوتر روی میز کارش ندیدم. در تمام سالهایی هم که در آن شرکت مهندسی کار میکردم هرگز کامپیوتری روی میز یا در اتاق کارش ندیدم. بخشهای فنی و مالی کم و بیش همگام با رشد متوسط کاربرد کامپیوتر کارهایشان را مکانیزه میکردند اما آقای مدیرعامل و صاحب شرکت همچنان جای کامپیوتر روی میزش خالی بود. در آن روزهای دور که تب کامپیوتر بالا گرفته بود و هر دکان و حجرهای هم حداقل یک دسکتاپ ایکستی داشت، بالاخره طاقت نیاوردم و یک بار از آقای مدیرعامل پرسیدم:«آقای مهندس شما نمیخواین با کامپیوتر کار کنین؟» نگاه معنیداری کرد و گفت:«این لوسبازیها از ما دیگه گذشته... همین که برای مالی و فنی شرکت کامپیوتر خریدم بسه...» وقتی خود من که در دانشگاه اولین تجربه برنامهنویسیام را با کارت پانچ و روی مین فریم از سر گذرانده بودم و تازه یکی دو سال بعد از آن اولین مدلهای پیسی از راه رسیدند، خوب میفهمیدم آقای مدیرعامل که کم و بیش 15 سالی از من زودتر دانشگاه رفته بود، چه مقاومت یا ترسی از کار با کامپیوتر داشت. البته همه آدمها مثل هم نیستند. در همان روزها که در آن شرکت مهندسی مشغول بودم، پنجشنبهها به یک شرکت حمل و نقل به عنوان مسوول شبکه و کامپیوترهایشان سر میزدم. مدیرعامل و صاحب شرکت حداقل 25 سالی از من بزرگتر بود. او کسی بود که از کارمندی دولت شروع کرده بود (احتمالا در ادارهای مرتبط با بنادر و کشتیرانی)؛ با هوش سرشار و البته پشتکارش توانسته بود در امور تخلیه و بارگیری کشتیها استاد شود و سپس برای خودش شرکتی زده بود. اولین باری که دیدمش قوز کرده بود روی کیبورد روی میزش و داشت تایپ میکرد. بعدها فهمیدم همه اطلاعات تخلیه و بارگیری کشتیها را با نرمافزار لوتوس 123 (توجه کنید که آن...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید