قسمت دهم
سین مثل سدشکن
۲۵ شهریور ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۴ دقیقه
شماره ۱۰
تاریخ بهروزرسانی: ۷ آبان ۱۳۹۸
گاهی ما آدمها با زدن یک حرف خیلی روی هم تاثیر میگذاریم. گاهی هم با نزدن یک حرف. شاید هم با جا انداختن یک حرف. مثل حرف «س» در کلمه آخر ضدخاطرات شماره قبل که به هر دلیلی جا افتاد و کل قافیه پاراگراف آخر را که قرار بود با نام آن یادداشت پیوند بخورد، بیرمق کرد. وقتی که نسخه چاپشده را دیدم کلی عصبانی شدم. عصبانیتی که البته به خنده ختم شد. خندهام از سر این بود که چرا بعضی از ما آدمها هر چقدر انرژی میگذاریم آخر سر نتیجه آنی نمیشود که میخواهیم. در آن حال میان خنده و خشم یاد دوست قدیمیام افتادم. مهران چهار پنج سالی از من بزرگتر است. او فارغالتحصیل مهندسی صنایع از دانشگاه شریف و فوقلیسانس جامعهشناسی از دانشگاه تهران است. اما در طول این سالهای دور و درازی که میشناسمش هیچوقت نتوانستم بفهمم شغلش چیست؛ از کار کردن در شرکتهای مهندسی نفت و گاز به عنوان مدیر پروژه گرفته تا کارهای تحقیقاتی در پروژههای مرکز آمار ایران که البته اینها عجیب نیست، چرا که به رشتههای تحصیلیاش مربوط میشود. اما او به کلکسیونی از کارهای به ظاهر بیربط هم مشغول بوده و هست. مثلا چندین سال در شیفت شب یک آژانس به عنوان رانندهتاکسی کار کرد. نمیدانم هنوز هم این کار را میکند یا نه. برای چندین نشریه و وبسایت مطلب مینویسد و ستوننویس ثابت یکی از روزنامههای پرمخاطب است. نوازنده قهار ویولن و از سالها قبل عضو ارکستر سمفونیک است. در کنار همه اینها یکی از چندین منتقد شناختهشده سینما هم هست. مسیر زندگی شخصیاش هم البته کم پرپیچ و خم نیست. که البته بگذریم چون شاید راضی نباشد اینجا در موردش چیزی بگویم. آن قدیمها همیشه سعی میکردم بفهمم در مغز آدمی مثل او چه میگذرد که اینقدر به ظاهر از این شاخه به آن شاخه میپرد. یادم میآید یک...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید