skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

پیوست جهان

راس برایانا

گفت‌وگو با نیل هاربیسون، اولین انسان سایبورگ جهان

مردم تبدیل به فناوری خواهند شد

راس برایانا

۲۵ شهریور ۱۳۹۴

زمان مطالعه : ۱۰ دقیقه

شماره ۱۱

تاریخ به‌روزرسانی: ۷ آبان ۱۳۹۸

هاربیسون قبول ندارد کانون هم سایبورگ خوانده شود. او می‌گوید:«تیم استفاده بسیار متفاوتی از فناوری می‌کند. فکر نمی‌کنم احساساتش را توسعه داده باشد.» ابزار کانون به او امکان می‌دهد دمای بدنش را بداند در حالی که «پروژه‌های مورد علاقه بنیاد سایبورگ توسعه احساسات و ادراک است». هاربیسون با استفاده از آیبورگ خود آثار هنری را ایجاد کرده و با اسکن چهره افراد، پرتره‌های زیبایی از آنها خلق می‌کند. این ابزار به او امکان می‌دهد به ساختار معماری «گوش» کند. او به آثار آنتونی گائودی، معمار کاتالانی علاقه دارد. می‌گوید:«تمامی فضای ساختمان‌های او بسیار جذاب و موسیقایی هستند.» در ادامه گفت‌و‌گوی راس برایانت از دزین را با او می‌خوانید.

ابتدا خود را معرفی کنید و درباره خودتان به ما بگویید. من هنرمندی هستم که آیبورگ دارم، که امکان درک رنگ را به من می‌دهد. وقتی چشمم را به بلندگو وصل می‌کنم کنسرت رنگ به پا می‌شود و می‌توانم با نگاه به چهره دیگران پرتره رنگی آنها را بکشم. همچنین نمایشگاه‌هایی را برگزار می‌کنم که در آن رنگ موسیقی و رنگ صدا را به نمایش می‌گذارم. من موسیقی را به نقاشی منتقل می‌کنم و با بنیاد سایبورگ در بارسلون همکاری دارم. ما پروژه‌هایی را برای توسعه احساسات دیگران از طریق وارد کردن فناوری به بدن‌شان آغاز کرده‌ایم. امکان دارد توضیح دهید چطور رنگ را می‌شنوید؟ یک آنتن دارم که به سرم وصل شده و فرکانس نور رنگ‌ها را دریافت می‌کنم. این حسگرها به چیپی در پشت سرم وصل بوده و فرکانس نور را به فرکانس صدا تبدیل می‌کند. من رنگ‌ها را به شکل هدایت استخوانی می‌بینم. این توانایی به دلیل آیبورگ است. می‌توانید کمی توضیح دهید چرا روند ایجاد آیبورگ را آغاز کردید و به یک سایبورگ تبدیل شدید؟ من به صورت مادرزاد کوررنگی داشتم و از بچگی دلم می‌خواست رنگ‌ها را درک کنم. ۱۰ سال پیش آدام مونتاندون را ملاقات کردم و متوجه شدم فناوری می‌تواند احساسات من را توسعه دهد. از او پرسیدم آیا می‌تواند پروژه‌ای را برای توسعه احساسات من اغاز کند و او هم قبول کرد. اولین نمونه بر اساس یک نرم‌افزار، یک کامپیوتر پنج کیلویی و یک هدفون ساخته شد. افراد دیگری را برای تولید نمونه‌های کوچک‌تر و راحت‌تر پیدا کردیم و اکنون به شکل یک چیپ و حسگر رسیده‌ایم. پیش از ایجاد آیبورگ، عدم توانایی درک رنگ چه حسی داشت؟ ندیدن رنگ‌ها احساس معلولیت به من نمی‌داد، احساس انزوای اجتماعی می‌داد. این مساله من را از رنگ‌ها متنفر کرد اما متوجه شدم نمی‌توانم آنها را برای همیشه نادیده بگیرم، حتی اگر نبینم‌شان. چطور آیبورگ...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۱۱ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۱ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/1cu

0 نظر

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو