تقریبا هر فرآیند تصمیمگیری مهم یا ناچیز، شامل انتخاب بین فرصتهای جدید و بهرهبرداری از فرصتهای گذشته است؛ وقتی به دنبال کشف چیز تازهای هستید، یا گزینهای ناشناخته انتخاب میکنید یا مواردی را که قبلا برایتان مطلوب نبودهاند مورد بازبینی قرار میدهید. وقتی میخواهید از فرصتهایتان بهرهبرداری کنید، آنهایی را برمیگزینید که قبلا جواب دادهاند و احتمال مفید بودنشان در آینده هم هست. در فرآیند تصمیمگیری، انتخاب فرصتهای شناختهشده قاعدتا روش امنتری است اما اگر گزینههای جدید و همراه با ریسک بیشتر را به لیستتان بیفزایید، شانس موفقیتتان بیشتر میشود. صنعت موسیقی را برای لحظهای در نظر آورید؛ حداقل در محل زندگی من یعنی آستین تگزاس، بهار هر سال، صدها گروه و خواننده مستقل در کنفرانس سالانه جنوب از جنوب غربی (SXSW) فرصت تازهای برای خودنمایی پیدا میکنند. در این کنفرانس تصمیمهای دشواری گرفته میشود: برگزارکنندگان میتوانند غولهای آینده صنعت موسیقی را شناسایی کنند و پایگاهی برای طرفداران تشکیل دهند یا صرفا پتانسیلهای خوانندگی را به دیگران معرفی کنند. تصور کنید مدیریت انگیزهدهی به این گروهها یا افراد را به شما سپردهاند و هدفتان این است که آنها را به سوی چشماندازهای بزرگ هدایت کنید. چگونه از انجام این کار برمیآیید؟ تعدادی پژوهش (برخی در آزمایشگاه خود من) در مورد «روانشناسی انگیزش»، این پرسش را مورد توجه قرار دادهاند. خروجی این پژوهشها تا حدی پیچیده است، از این رو اجازه دهید راجع به این موضوع مقدمه کوتاهی بیاورم: حالت انگیزشی هر فرد را میتوان با دو هدف اصلی تبیین کرد: انگیزه برای دسترسی به چیزی خاص یا دوری از آن (توری هینگز، استاد روانشناسی کلمبیا اولی را «تمرکز پیشبرنده» و دومی را «تمرکز بازدارنده» مینامد). عوامل کلیدیای در محیطهای کاری وجود دارد که میتوانند هر یک از این حالتهای روانشناختی را فعال کنند. فرض کنید کارمندی مشغول اجرای یک پروژه حیاتی است که در صورت موفقیت پاداش قابل توجهی میگیرد....
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.