قسمت دوازدهم
مکتب کاری
۲۵ شهریور ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۴ دقیقه
شماره ۱۲
تاریخ بهروزرسانی: ۷ آبان ۱۳۹۸
1- سالها پیش یکی از همکلاسیهای دانشگاه به محض فارغالتحصیلی کار در یک شرکت ساختمانی را شروع کرد. در همان سالها هر وقت دورهمی داشتیم راجع به شغل جدیدش با من حرف میزد. میگفت مدیرعامل آن شرکت جمع اضداد است. از یک طرف مثل همه پیمانکاران به دنبال آن است که تا ریال آخر صورت وضعیت خود را دریافت کند (اگر بیشتر هم شد بهتر!) و از طرف دیگر به هیچوجه از کیفیت کار کم نمیگذاشت. مورد دوم البته چیزی نیست که هر پیمانکاری به آن تن دهد. در حقیقت آن آقای مهندس مدیرعامل، اصلی داشت که در آن کیفیت و رعایت استانداردها حرف اول را میزد. از همه مهندسان و تکنسینهای پروژههایش میخواست اصول فنی را در بالاترین درجه ممکن رعایت کنند و هرگز از مصالح کم نگذارند. سالها گذشت و این دوست ما در همان شرکت کار کرد. حالا که به او نگاه میکنم انگار چیزی از سبک کاری آقای مدیرعامل در او و نگاهش به کار به جای مانده است؛ کسی که کیفیت را فدای کمیت نمیکند. 2- به تازگی مشغول راهاندازی یک پروژه کاری بودم. در روزهای اول که به سر و سامان دادن تیم اجرایی و آشنا کردن آنها با مراحل میگذشت، گاهی حرفها و کارهای خودم برایم آشنا میآمد. من را یاد کسی میانداخت که سالها پیش کار در کسب و کار را کنارش آموختم. مدیری که در آن سالهای دور من را در شرکت تبلیغاتی و روابط عمومی استخدام کرد، همان کسی است که اکنون سبک و سیاق کار خود را بسیار نزدیک به او میدانم. البته کسب و کار اصولی مشخص و تقریبا ثابت دارد که همه میدانند و اگر هم ندانند میتوانند با گذراندن یک دوره امبیای (MBA) آن را فرا گیرند. اما آنچه را نمیتوان در آن دوره فرا گرفت و حتما در عمل و آن هم به تدریج کسب...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید