skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

کیش و مات

حمیدرضا نیکدل نویسنده میهمان

۲۹ مرداد ۱۳۹۴

زمان مطالعه : ۲ دقیقه

شماره ۲۵

تاریخ به‌روزرسانی: ۲۶ مهر ۱۳۹۸

حریف قدر بود. همیشه قدر بوده است. سال‌ها بود با او بازی می‌کردم. استایل خاص خودش را داشت. ابتدا خیلی فروتنانه دو سه تا سرباز می‌فرستاد جلو. بعد با حرکت‌های به ظاهر احمقانه اسب‌هایش، آدم را در این فکر فرو می‌برد که لابد این‌بار دیگر می‌توان او را برد. پس همیشه تن می‌دادم به بازی به ظاهر ساده و دوستانه‌اش که گاهی به نظر می‌آمد حتی علاقه‌ای به بردن آدم ندارد. اما همیشه در همان لحظه‌ای که فکرش را نمی‌کردم، فقط با دو سه حرکت نرم او آچمز می‌شدم. خیلی آسان. بدون درد و خونریزی. آرزو داشتم یک بار هم که شده از همان ابتدا آن‌قدر حرفه‌ای مهره را حرکت دهد که آدم حساب کار دستش بیاید.
همیشه از سورپرایز شدن در باخت بدم می‌آمد. ترجیح می‌دادم بدانم راهی مسلخ شکست به او هستم تا اینکه ناگهان زیر پایم خالی شود و در طرفه‌العینی خود را بازنده ببینم. یک تار موی بازنده بودن از پیش را با هزارامید و انگیزه واهی عوض نمی‌کردم و نمی‌کنم. اما چه سود که این حریف قدر روش بازی‌اش همین بوده و هست.
مدل رفتاری‌اش با پنبه سر بریدن بود و مدل محبوب من روش گیوتین‌وار. اما نمی‌توان از او این انتظارات را داشت. شخصی به غایت آرام و متین در ظاهر و باهوش و زیرک در باطن انصافاً همین روش برازنده‌اش بود. او آدم را به آرامی دور می‌زد. با ملایمت مرا می‌برد جلو و جلوتر تا آن نقطه لعنتی همیشگی؛ همان‌جایی که باید شاهد محاصره شدن شاهم در بین مهره‌های ریز و درشتش می‌بودم. در همین فکرها بودم که صدای مهربانانه او آمد:«کیش و مات !» مثل همیشه. سال‌ها بود این جمله را می‌شنیدم. اصلاً تازگی نداشت.
گاهی به پشتکار یا سماجت یا حتی حماقت خود در اینکه باز هم تن به بازی با او می‌دهم، فکر کرده بودم ولی گویا جادویی بود در بازی با او. بلند شدم و نیم‌نگاهی به خودم انداختم که آن سوی میز نشسته بودم. چقدر در طول این سال‌ها پیر شده بودم و یادم نبود. خودم را دیدم که نگاه معناداری به من می‌کند و انگار می‌گوید:«بچه‌جان، حریف من نمی‌شوی!»

این مطلب در شماره ۲۵ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۲۵ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/1rn
حمیدرضا نیکدلنویسنده میهمان

    درس خوانده فنی و در ادامه هوش مصنوعی، از آغاز پیوست تا اکنون‌ برای ماهنامه توضیح می‌دهد که متاسفانه خود را سزاوار کارت خبرنگاری نمی‌داند. حتی خیلی روزنامه‌نویسی هم بلد نیست. اما ظاهرا می‌داند چگونه روندهای فناوری روز دنیا را تبدیل به پرونده‌های پیوست جهان کند.

    تمام مقالات

    0 نظر

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو