قسمت بیست و چهارم
اعتمادی که خاکستری نیست
۱۰ تیر ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۳ دقیقه
شماره ۲۴
تاریخ بهروزرسانی: ۳ آبان ۱۳۹۸
آقای مدیرعامل که تا روز قبل نامهها و اسناد مالی کارتابلش را مسلسلوار امضا میکرد حالا در مورد هر نامهای سوال میکرد و برای هر چکی کلی مستندات میطلبید. از آن روز دیگر نایبرئیسی در کار نبود که همه این کنترلها را انجام داده و خیال او را راحت کرده باشد. چرا که روز قبل توسط خود آقای مدیرعامل اخراج شده بود؛ آن هم به طرز فجیعی. مشکل این بود که آقای نایبرئیس قراردادی با یکی از سرویسدهندگان خدمات اینترنت برای دفتر جدید شرکت بسته بود. با شرکتی که یکی از سهامدارانش از اقوام نزدیک آقای نایبرئیس بود. خواننده این یادداشت شاید با خودش بگوید تصمیم آقای مدیرعامل خیلی سختگیرانه بوده. شاید نایبرئیس در بدبینانهترین حالت سزاوار یک کارت زرد میبوده نه قرمز. آن هم در بازار کاری که خیلیها از هر آبی کره میگیرند و از هر قراردادی پورسانت. همهمان دیدهایم آنهایی را (کم هم نیستند) که از خرید مایحتاج روزمره اداری یک دفتر گرفته تا قراردادهای ریز و درشت با طرفهای کاری، تا به اصطلاح حق خودشان را (که مسلم هم میدانند!) نگیرند، قدم از قدم برنمیدارند؛ حالا این بنده خدا که فقط نان مختصری در سفره یکی از نزدیکانش گذاشته بود. تازه برای قضاوت بهتر باید این را هم اضافه کرد که نایبرئیس سالها در آن شرکت مشغول بوده و در همه این سالها مورد وثوق و اعتماد مدیرعامل. خیلیها واسطه شدند و سابقه وفاداری این همه سال او را به آقای مدیرعامل یادآوری کردند. ولی او مرغش یک پا داشت. حرفش این بود که اعتماد سطوح خاکستری ندارد. یا هست یا نیست. یا یک یا صفر. البته همین آقای مدیرعامل عزیز قبلاً در زندگی شخصیاش هم همین را ثابت کرده بود. میگویند سالها پیش نامزدی داشته بسیار محبوب. فقط به خاطر فهمیدن آنکه این دختر در ابتدای آشناییشان به کس دیگری هم فکر میکرده و به...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید