همین چند وقت پیش بود که رئیس یکی از بخشهای یک شرکت بینالمللی به مشکلی برخورد. پس از آنکه از مدیر بالاتر یک هدف رشد سالانه 12 درصدی به او ابلاغ شد، با تیمش ملاقات کرد و بعد از پژوهشها، جلسات و بحثهای مکرر یک برنامه استراتژیک با 12 طرح اولیه از تعمیرات تاسیسات تولید در نبراسکا گرفته تا ساخت توزیعکنندههای جدید در نیجریه، پایهریزی کرد. تقریبا همه افراد تیم با این طرح پیش رفتند و در مورد نتیجه آن خوشبین بودند. اما تنها چند هفته پیش از شروع سال مالی جدید، افراد نسبت به تواناییهایشان تردید کردند و معتقد بودند نمیتوان این همه طرح را به طور یکجا اجرا کرد؛ آنها درباره موفقیت یا عدم موفقیت طرحها شروع به گمانهزنی و پیشداوری کردند. چه اتفاقی رخ داده بود؟ آیا افراد درباره عملکردشان اضطراب و نگرانی داشتند؟ آیا برنامه واقعا ناقص بود؟ آیا تیم از افراد تنبل یا بیوفا تشکیل شده بود؟ هیچ کدام. تیم تعهدش را به این دلیل از دست داد که افرادش از مشکل شایعی به نام پشیمانی برنامهریز (planner remorse) از پذیرش تعهد رنج میبردند. پشیمانی برنامهریز همچون پشیمانی خریدار است؛ افرادی که پس از خرید یک اتومبیل یا خانه از کاری که کردهاند احساس پشیمانی میکنند. در حقیقت پشیمانی برنامهریز هم به همین قیاس یعنی ابزار پشیمانی و حسرتی طبیعی. این دقیقا همان پدیده روانشناختی است که باعث سردی افراد در دوران نامزدی میشود و گاهی مذاکرهکنندگان تجاری را دلسرد میکند. اغلب بلافاصله پس از یک تصمیم به دلیل فعال شدن بخشی از مغزمان که ناشی از به راه افتادن چرخ اندیشههای متفاوت است، نوعی حس سرخوشی به ما دست میدهد. لیکن این سعادتی زودگذر است؛ مغز پس از چند روز به حالت عادیاش برمیگردد و پشیمانی جای سرخوشی اولیه را میگیرد. تفاوت عمده بین پشیمانی خریدار و پشیمانی برنامهریز این است که کارایی یک...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.