دانا هاراوی ششم سپتامبر سال 1944 میلادی در شهر دنور ایالات متحده به دنیا آمد. پدرش ستوننویس ورزشی نشریه Denver Post و مادرش خانهدار بود. مادرش یک ایرلندی کاتولیک متعصب بود که همسر و بچهها را با سختگیریهای بیمورد آزار میداد و زمانی که دانا 16ساله بود، درگذشت. مرگ مادر نهتنها او را ناراحت نکرد، که گویی بندهای اعتقادیاش را گسست و دانای جوان را با جهانی جدید و کاملا متفاوت روبهرو کرد. پدرش در سهسالگی به سل استخوان مبتلا شده بود؛ بیماری کشندهای که او را سالها درگیر خود کرد، به طوری که سه سال کاملا روی تخت بستری بود و دوران دبیرستان را روی ویلچر گذراند و صرفا با ورزش توانست از روی ویلچر بلند شود؛ هرچند تا پایان عمر با عصا راه میرفت. گذر از این تجربه سخت باعث شده بود مردی خوشبین و شاد باشد و همواره نگاهی مثبت به زندگی و اتفاقات داشته باشد. رابطه دانا با پدرش (برخلاف رابطه اش با مادر) بسیار نزدیک بود و پدر تاثیری کتمانناپذیر بر او داشت. خودش درباره والدینش میگوید:«پدرم بذلهگو و عاشق کلمات و حرف زدن بود اما روشنفکر نبود و اصلا از پرسشهای عمیق و حرفهای روشنفکرانه خوشش نمیآمد. سوالهای جدی او را خسته میکرد. به همین دلیل فقط درباره بازی و ورزش مینوشت. او در نوشتن و قصهگویی ماهر بود. همواره وجوه مثبت زندگی و بازی را میدید، نمیخواست جنبههای منفی و ناپاکیهای ورزش را ببیند. بر خلاف او، مادرم آدمی متعصب و ناسازگار بود و دائما وجوه منفی زندگی و روابط را میدید و در مورد مشکلات و کمبودها فکر میکرد. به همه و بیشتر از همه به خودش، سخت میگرفت و خود و اطرافیانش را آزار میداد. من هر دو جنبه منفینگری مادر و مثبتنگری پدر را به ارث بردهام.» بزرگ شدن در خانوادهای کاتولیک و تاثیر مادر متعصبش، موجب شد در سالهای...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.