کدهای رهگیری صادر شده توسط سامانه خودنویس از مرز ۲ میلیون عبور کرد
آخرین به روزرسانی هفتگی سامانه خودنویس نشان میدهد در هفته سوم تیرماه ۱۴۰۴ تعداد ۳۷هزار…
۲۷ تیر ۱۴۰۴
حمیدرضا آموزگار معاون توسعه محصول داتین در صفحه شخصی خود در لینکدین به بیان جزئیات حادثه هک بانک سپه پرداخته است و در روزنگاری این اتفاق به تفصیل از چگونگی این اتفاق و عملکرد بانک سپه و داتین در این روزها صحبت کرده است.
به گزارش پیوست، حمیدرضا آموزگار معاون توسعه محصول داتین در صفحه شخصی خود در لینکدین به روزنگاری حمله سایبری به زیرساختهای بانک سپه و داتین پرداخته است.
آن چه میگذرد انباشتهای میشود در تاریخ و شاید اگرچه در میثاق درونی روایت کردنش مصداق خودبینی باشد لیک روایت نکردنش ظلم به همراهان و شاید مانع روشنگری برای آیندگان باشد. امروز یک ماه از یک واقعه می گذرد. پشتیبانی و مراقبت از دسترس پذیری خدماتی که بانک ها به مردم میدهند در کنار تلاش برای گسترش فراگیری مالی، زندگی روزمره یک جمعیت ۲۰۰۰ نفری را می سازد. جمعیتی که علیرغم تنوع فرهنگی و ایدئولوژیک یک عبارت ساده که خیلی از فعالان IT بانکها میشناسندش سالهاست که سر خطشان میآورد.” داریم ۸۰ میدیم” چیز عجیبی نیست این یک کد خطاست. زمانی رخ میدهد که مثلا یک نفر کارت بانکیاش را روی یک دستگاه پوز میکشد و کار نمیکند. به همین سادگی.
آن روز ولی همه نمودارهای مانیتورینگ افتادند یا شاید درستترش این باشد نمودارها کلا نبودند. در لحظه ای، گویا دیگر هیچ چیز نبود.
چهار روز قبل حملات ناگهانی اسرائیل به ایران آغاز شده بود و متولیان شرکت به شدت درگیر مدیریت بحران سرمایه انسانی ناشی از این حملات بود. بدون آگاهی از میزان ادامه دار بودن تقابل نظامی و حواشی ناشی از آن در کشور کمیته بحران شرکت طبق نظام همیشگی شرکت در بحرانهای پر رخداد سالهای اخیر تصمیماتی از باب حمایت از همکاران را به تدریج اجرایی می کرد.
۲۶ خرداد اسرائیل تهدید به هدف قرار دادن منطقه ۳ کرد و ساختمانهای تهران شرکت نیز در این منطقه بود. تمام تمرکز بر مراقبت هر چه کاملتر از روال خدمت رسانی به بانکها و مشتریانشان در بحبوحه یک حمله نظامی به کشور که همکاران را به شدت دچار نگرانی و اضطراب کرده بود.همان روز صدا و سیما هدف قرار گرفت و ۲۶ام خرداد ۱۴۰۴ را با دغدغه ادامه حملات به منطقه ۳ به انتها رساندیم.
هیچ چیز قابل دسترسی نبود هیچ چیز برای دیدن نبود سرورهای بانک سپه قابل دسترسی نبودند که ناگهان خبری رسید وریج ها آسیب دیدهاند و دادهها در دسترس نیستندعبارات و توضیحات فنی دقیق ترش را میسپارم به گزارش دهندگان رسمی امینتی.
اوه،اولین راه فرار خب برویم سراغ سایت پشتیبان.پاسخ، در آنجا هم همین اتفاق افتاده است.ابهام روی ابهام…دیگر اولویت چه شده و چگونه شده نبود چه کنیم که بشود به مردم حداقل سرویسها را در اسرع وقت داد.سریعا در همه سطوح عالی مدیران مطلع شدند. و بررسی راهکارها شروع شد.
وقتی میگویند استوریج نیست برای دوستانی که شاید از IT کمتر مطلع باشند مثل آن است که دستگاه خانگی شما هارد دیسک نداشته باشد پس فقط بحث دادهها نیست شما حتی سیستم عاملی هم ندارید شما هیچ چیز ندارید هیچ چیز.
اوائل سال ۱۴۰۲، بعد از وقایع سال ۱۴۰۱ و مسائل اجتماعی ناشی از آن بحث ایجاد راهکارهای تداوم کسب و کار برای بانکها در صورت رخدادهای متنوعی که با هدف از کار انداختن خدمت رسانی به مردم طراحی شده اند، جدیتر شد.وظیفه ما مثل همیشه مراقبت از تداوم خدمت رسانی بود پس چندین پروژه محصول آغاز به تحلیل، طراحی و توسعه شد.
یکی از تجاربی که دوست داشتنی نیست ولی به دلایل مختلف تجربه شده وقتی است که یک مرکز داده از دسترس خارج میشود. این میتواند ناشی از یک عملیات پیش بینی شده مانند اورهال یک کارخانه باشد یا ناشی از هر نوع اتفاق پیشبینی نشده دیگر.
به هر حال یک مرکز داده از دسترس خارج است. پس راهکاری لازم بود که بتواند برای مدت محدودی مانند ۲ ساعت تا زمان برگشتن مرکز داده به وضعیت سرویس دهی خدمات حداقلی بانک برای مردم را در دسترس نگاه دارد.با توجه به نسبت تراکنشها در نظام بانکی و شبکه پرداخت کشور خدمات مبتنی بر کارت به عنوان خدمات پایهای در نظر گرفته شد که قطع بودن آن میتواند برای مردم چالش زیادی ایجاد کند. این راهکار باید میتوانست حتی در صورت از بین رفتن مرکز داده تا زمان انتقال به سایت پشتیبان در سادهترین حالت خدمات را ارایه دهد. پس میبایست ساده و قابل حمل میبود. لحظهای به این فکر کنیم یک مرکز داده در یک سرور شاید کارتونی به نظر برسد وقتی یک فیل را در یک ماشین اسباب بازی جا بدهید.
تعریف محصول مشخص بود، یک بانک در یک کیف، نامش پیرو خاطرات دهه شصتی ها شد سامسونت که فارغ از برند اصیل آن یادآور اصالت یک راهکار بود همه چیزهای حیاتی لازم در یک کیف باید جا میشد.
یک روز به دوستی گفتم این محصول، عصاره دانشی تمام سالهای کاری شرکت است. آن جایی که آن قدر جرات کنی که بگویی، در یک سرور خدمات پایه بانکی را میدهیم افرادی که دستی در معماری نرم افزار داشته باشند و در کنارش نظام بانکی و پرداخت ایران و دغدغه های پرفورمنسی آن را بشناسند. شاید حسی به این صورت مساله داشته باشند سامانههای حسابداری سپرده کارت و سوییچ و زیرسامانه هایی برای ارتباط با هریم و سامانه پیامک و …. برای پاسخ دهی به حدود ۱۵۰ tips الی ۱۵۰۰ tps راهکاری که باید همیشه آماده به اجرا باشد دادههایش سینک باشد شروع به کارش ساده باشد و از همه مهمتر آنجا جایی برای ماندن نیست باید بازگشتی سریع و با دوام داشته باشیم به وضعیت عادی یعنی بازگشت به سامانه های اصلی.
دور یک میز در بهت نشستهایم. پیام نهایی بود. همه استوریجهای سایت اصلی و پشتیبان سپه دیگر در دسترس نیستند. باید میرفتیم سراغ بکاپهای اصطلاحا کلد یعنی بکاپهایی که از داده ها بصورت آفلاین و معمولا خارج از محیط سایت یعنی آفسایت نگهداری میشوند.
یک چیز خیلی دور پیدا شد و یک بکاپ کلد نزدیکتر برای حالت سریع وجود داشت یعنی حداقل دادهها برای نجات که صرفا دادههای سپرده ها و حساب آنها بود اسمش مشخص است کلد. پس داده انلاین در آن نیست. برای بانکی که ماهانهمیلیارد گردش حساب دارد هر یک روز عقب تر یعنی بیش از ۳۰ میلیون گردش، گم شده است.
بگذریم. بکاپهای سپه که توسط همکاران آن بانک تهیه میشد تحت بررسی بود و در نهایت بکاپ چند روز عقب تر قابل بازیابی
شد.
قاعدتا ماندهها به روز نبود روزهای آخر ماه روز پرداخت حقوقها بود پس خیلیها به مانده نهایی احتیاج جدی داشتند. بعد از همه این بلایا یک شانس کوچک مانده بود. لاک نگهداری شده توسط همکاران IT بانک برای بررسیهای SOC گام ها مشخص شد راه اندازی سخت افزار جدید چون چیز سالمی در مراکز داده نمانده بود و جهت بررسیهای امنیتی حتی اگر چیز سالمی هم بود در دسترس نبود.نصب سیستم عامل ها و دیتابیس،بازیابی داده های محدود بکاپ روی دیتابیس،مانده سازی از روی لاگهای موجود،دریافت اطلاعات کارتهای بانک از بانک مرکزی،نصب و راه اندازی راهکار سامسونت بر روی حداقل سخت افزار در دسترس،داده سازی بر اساس فایل دریافتی از بانک مرکزی،اطلاع رسانی به دارندگان کارت، اتصال به شبکه های مرتبط بانکی در کشور و…
مسیر معلوم بود راهکار موقت در کوتاهترین زمان راهکار دائم سرویس دهی ۷ روز بعد و جمع آوری دادهها و انتقال به راهکار اصلی
به تدریج مدیران بانک باید اطلاعات کافی را به دست میآوردند که بتوانند تصمیمات مدیریتی لازم را در هماهنگی با ارکان مرتبط در کشور بگیرند.
حدود ساعت ۱۳ روز ۲۷ خرداد انچه نباید میشد شد خبر دادند که این اتفاق عینا در بانک پاسارگاد رخ داده است. باز هم در همه سایتها ،اصلی، پشتیبان و بحران …
صرفا با تاخیری که بعدها به همراه برخی جزئیات دیگر گامهای نجات را در این بانک سرعت بخشید. ظرف چند ساعت دو تا از بانکهای کشور دیگر نبودند، هیچ هیچ هیچ
مراحل بانک سپه در حال طی شدن بود در لحظات اول ولی برای بانک پاسارگاد اوضاع گنگ بود. وضعیت ما و پاسارگاد متفاوت از ما و سپه بود گام های ابتدایی سپه را همکاران خود بانک سپه بر عهده داشتند ولی در پاسارگاد گامها از خود ما شروع میشد. شروع کردیم به دنبال داده گشتن و هر قدم که پیش میرفتیم مصداق جز وحشتم نیفزود بود و بهت پس از بهت.
سه گروه شروع کرده بودند،گروه اول پیگیر وضعیت گامهای بانک سپه گروه دوم به دنبال داده در بانک پاسارگاد،گروه سوم دنبال راهی برای نجات دادهها در میان زیرساختهای بانک پاسارگاد داستان این گروه در این مقال نمی گنجد.
بعدها متوجه شدم در زمانی که در مسیر اجرای گروه اول که دغدغه طی شدن گامها در بانک سپه را داشتند و گاهی از ایشان می پرسیدم چرا بانک سریعتر جلو نمیرود گویا مدیران این بانک پیگیر آن کار دیگر بودند که حتما توجیهات کارشناسی مدیریتی برای آن داشتند. ولی هیچگاه متوجه علت پنهان کاریشان نشدم حتی آن زمانی که بعد از دو شبانه روز نخوابیدن آن مقام محترم آمد و سر بنده را بوسید هم داشت کار دیگری میکرد.
در انتظار خبر از گروه اول گروه دوم گشت و گشت و گشت وارد تعریف آن ۱۲ ساعت نمیشوم که خود سالها شاید از عمرها کاست و آنچه یافته شد جز اعتقاد یک انسان به کارش و پدیده ای که هر قدر هم به خدا اعتقاد نداشته باشید باز هم جز خواست او لااقل من علتی برایش نیافتم باعثش نبود. بانک پاسارگاد که چند گام از بانک سپه عقب ،بود ناگهان جلو افتاد دادههای سامسونت بانک پاسارگاد که ماهها قبل در آن مستقر شده بود، به همراه خود راهکار به سرعت مسیر را به پیش برد و خدمات کارت بانک پاسارگاد بامداد ۲۹ خرداد در دسترس گرفت. بعدها نپرسید که چرا زودتر نشد چون واقعا دادهها نبود و نبود و نبود و باید هر چیزی از ابتدا راه اندازی میشد.
لحظه ای که غلیان احساسات یک پدر را دیدیم اشکهایی که ریختنش را مراقبت میکرد وقتی که چشمان فرزند به کما رفته اش را باز شده دید . این لحظات را میتوان به ارزش یک عمر خرید.ما این احساسها را در پدران پاسارگاد از ته ته وجودشان لمس کردیم و آن را زیستیم.
سامسونت آماده بود ولی قرار این نبود قرار نبود سامسونت راهکاری برای بلند مدت باشد ولی وضعیت دو بانک بحث چند ساعت نبود. مجبور بودیم برای مراجعه مردم به شعب هم راهکاری بیاندیشیم. اینجا بود که ظهور تیمهایی را به تدریج میبینیم که هر کدام مسئولیت بخشی از شریانهای بانک را برعهده میگیرند. یک تیم شروع میکند پنل عملیات سپردهای شعب سامسونت را توسعه میدهد.یک تیم راهکاری میانی برای ساتنا و تیمی دیگر پایا و …. حتی برای چکهای سپه هم با توجه به اوضاع دادهها راهکاری توسعه داده شد که صد حیف که…چیزهایی که باید میرسید تا شنبه صبح به تدریج در شعب کار کند. از هیچ به…
بالاخره اطلاع دادند گام اول بانک سپه تمام شده و امکان به روزآوری ماندهها فراهم شد گروه مستقر در بانک سپه برای این بخش تقویت شدند و تعدادی دیگر از همکاران شرکت به گروه اول پیوستند.
یک چیزی در بانک سپه میلنگید انگار واقعا پای کار نبودند. صبح ۲۹ام دیگه قاطی کرده بودیم که چرا همه چیز برای گامهای انتقال اطلاعات کارت و راه اندازی سامسونت آماده نیست بالاخره زیر ساختها در عصر ۲۹ خرداد آماده شد و گامهای بعدی شروع شد. ما برای سپه آماده و با تجربه شده بودیم. علیرغم اینکه از صبح ۲۷ خرداد تا آن زمان امکان خوابیدن نبود و شاید یک یا دو ساعت روی صندلی خوابمان برده بود ولی هیچ وقفه ای در راه اندازی کارتهای بانک سپه معنایی نداشت. پس با جدیت تمام کارها شروع شد بانک سپه یک گام پیچیده اولیه در انتقال کارتها بر اساس اطلاعات بانک مرکزی داشت گامی که بانک پاسارگاد به علت استقرار سامسونت از قبل نداشت. وضعیتی از داده که افراد مطلع این حوزه پیچیدگی آن را درک میکنند تقریبا با مداد ۳۰ خرداد کارتهای بانک سپه به تدریج و مبتنی بر راهکار سامسونت وارد مدار شدند و آنجا بودکه تازه یک نفسی کشیدیم.
ایران در حال جنگ بود همکاران شرکت مجوز دورکاری و مرخصی گرفته بودند و مانند خیلی از تهرانیها برای محافظت از خانواده از شهر خارج شده بودند تعدادی هم پس از تهدیدهای منطقهای اسرائیل برای ،تهران شروع به خروج کرده بودند تا شب قبلش هنوز در حال کش و مکش در باب حضور یا عدم حضور بودیم.حالا وضعیت به قدری مبهم بود که بنیانهای دیالوگ را تغییر میداد. خبر نیاز به حضور برای تعدادی از خبرگان دست به آچار شرکت حتی یک نفر هم نه نیاورد افرادی که لحظاتی عجیب را تجربه کردند در روزهای آتی از پنجره های ساختمان محل استقرارشان هم صداهای انفجار گاها می آمد هم دودها دیده میشد آن هم خیلی نزدیک گاهی ساختمان میلرزید و ثانیه ای بعد صدای انفجار میآمد. جنگی بود در جنگی دیگر
در مرکز داده بانک پاسارگاد و در جستجوی داده مدیران بانک پاسارگاد به تدریج از عمق واقعه مطلع میشدند.صدای جنگ آنجا نمی آمد ولی بارها پیش آمد که در دل میگفتم کاش بزند که اگر داده ای نباشد توان نگاه کردن در چشمان این آدمها که عمر و اعتبارشان را گذاشته بودند نخواهیم داشت. بخشهایی از این داستان حکم رساندن خبر در کما بودن فرزند به پدر را داشت. پدری که برای بزرگ کردن فرزندش از همه چیز گذشته بود و هر آنچه داشت گذاشته بود.پدری که وقتی خبر را شنید ظاهرش را مثل یک کوه حفظ کرد و درون سرشار از تلاطمش را کسی ندید و من این تجربه آشنا را ۳۰ سال پیش هم به چشمان خود شاهد بودم.
حالا که کارتهای مردم کار میکرد بعد از چند روز به همه افرادی که از روز اول بودند مهلت خانه رفتن داده شد ولی با شرط بازگشت از ۴ بامداد و قرار مجدد در سپه برای تکمیل و ادامه کار شبهایی که در نزدیکی مرکز داده بانک سپه طی میشد و هر گاه برای تلفن زدن بیرون میرفتیم صدا و نور درگیریهای جنگ را به وضوح و از نزدیک لمس میکردیم. ما در زیر بمباران جنگ جایی میرفتیم که هر لحظه میتوانست پودر شود. ولی انگار ذهنها از آن عبور کرده بود و آنهایی که شاید تا چند روز قبل گفتمان دورکاری و خروج از شهر و غیره داشتند جنگ را شبیه آتشبازی کودکانه ای میدیدند که در میانه آن بزرگترین آتش را باید مهار میکردند. آتشی اقتصادی که دشمن بر جان میلیونها خانواده انداخته بود هر بار به حیاط محل استقرار در سپه سر میزدیم ساختمان موشک خورده ای را مقابلمان میدیدیم و کودکانه تحلیل می کردیم که این را پهباد اسرائیلی زده است یا موشک و ما وسط تمام آن صداهای شبانه به درون آن محل که خودش گزینه نقطه زنی بود برای ادامه جراحی زخم عمیقش پناه میبردیم.
راهکار سامسونت در بانک سپه از زمان راهاندازی در بامداد ۳۰ خرداد تا زمان مهاجرت این بانک به راهکار بعدی در ۶ یا ۷ تیر ۱۴۰۴، میزبان بیش از ۶۰ میلیون تراکنش بانکی از چندین مدل بود که گزارش رسمی عملکرد آن قاعدتا منتشر خواهد شد.
اینها گوشههایی از روایت آغازی بود بر جنگ ۱۱ روزه ما در دل جنگ ۱۲ روزه ایران با اسرائیل که ۴ روز دیرتر شروع شد و ۳ روز دیرتر هم به آتش بس رسید آتش بسی که به مانند آتش بس جنگ بیرونی بر خاکسترش تا مدتها به تلاش و اهتمام برای بازسازی نیاز دارد تاکید میکنم که گوشههایی بیش نبود چه بسیار جزئیاتی که امیدوارم تاریخ فراموش نکند و برای ثبتش تلاش شود.روایت روزهای بعد از ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ هم برای خودش روایت پر رمز و رازی است روایت مردان و زنانی که برای خدمت رسانی و نجات پایمردی کردند شاید پس از اندکی صبر و بازخورد آن هم نوشتنی شد.
متن کامل نوشته حمیدرضا آموزگار