مصاحبه مکینزی با مایکل دل: تغییر کن یا بمیر
مایکل دل، بنیانگذار و مدیرعامل Dell Technologies، در مصاحبهای با مککینزی از تجربیات چهل ساله…
۱۴ آبان ۱۴۰۳
۳۰ اسفند ۱۴۰۳
زمان مطالعه : ۱۱ دقیقه
تحولات اقتصادی و فناوری، چهره کسبوکارهای جهانی را به سرعت دگرگون میکند. مدیران عامل در مواجهه با این تغییرات، با تصمیمهایی سرنوشتساز روبهرو هستند که میتواند مسیر رشد یا افول شرکتهایشان را مشخص کند. در سال ۲۰۲۵، عواملی مانند تحولات تجاری، پیشرفتهای هوش مصنوعی، رشد اقتصادی، تغییرات اقلیمی و پویاییهای جدید در محیطهای کاری، به آزمونی جدی برای رهبران تبدیل خواهند شد. مدیرانی که بتوانند این چالشها را به فرصت تبدیل کنند، مسیر روشنی برای پیشرفت ترسیم خواهند کرد، در حالی که تطبیق نداشتن با این شرایط ممکن است شرکتها را به حاشیه براند.
به گزارش پیوست، در دنیای پرتلاطم کسبوکار، برخی مدیرانعامل قویتر و برخی دیگر از میدان فعالیت خارج میشوند. سال ۲۰۲۵ با تغییرات بزرگی همراه است که میتواند مسیر شرکتها را دگرگون کند. بر اساس تحقیقات BCG و گفتوگو با بیش از هزار رهبر کسبوکار، ۵ عامل کلیدی بر آینده مدیران تأثیر خواهد گذاشت. تحولات تجاری، پیشرفت هوش مصنوعی، رشد اقتصادی، تغییرات اقلیمی و پایداری فرهنگ سازمانی در شرایط متغیر سیاسی و اجتماعی این عوامل هستند.
مدیرانی که این چالشها را به درستی مدیریت کنند، میتوانند دید بهتری از آینده داشته باشند، منابع خود را هوشمندانهتر بهکار بگیرند و فرصتهای جدید را زودتر از رقبا شناسایی کنند. یکی از مهمترین دغدغههای آنها، سیاستهای تجاری و افزایش احتمالی تعرفههاست. در سناریوهای مختلف، این سیاستها میتوانند تأثیرات جدی بر تجارت جهانی، زنجیرههای تأمین و هزینهها داشته باشند.
اگر تعرفههای جدید اعمال نشود، تجارت آمریکا و چین تا سال ۲۰۳۳ حدود ۱۵۹ میلیارد دلار کاهش خواهد یافت. اما در صورت وضع تعرفههای سنگین، این کاهش میتواند به ۲۷ درصد برسد و با واکنشهای تلافیجویانه، ریسک جنگهای تجاری افزایش یابد. این وضعیت میتواند زنجیرههای تأمین جهانی را مختل کند و شرکتها را مجبور به تجدیدنظر در استراتژیهای خود بسازد.
در سال ۲۰۲۵، افزایش تعرفهها در بسیاری از بازارهای جهانی امری محتمل است، اما میزان، زمانبندی و دامنه این تغییرات هنوز مشخص نیست. این عدم قطعیت میتواند زنجیرههای تأمین، هزینهها و دسترسی شرکتها به بازارهای بینالمللی را دستخوش تحول کند.
با توجه به سیاستهای تجاری دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، احتمال افزایش تعرفهها بهعنوان یک ابزار سیاستگذاری اقتصادی وجود دارد. در چنین شرایطی، واکنشهای متقابل از سوی کشورهای هدف، ساختار تجارت جهانی را بازتعریف کرده و فشار رقابتی را افزایش خواهد داد. مدیران عامل باید با تحلیل دقیق این سناریوها و تنظیم استراتژیهای سرمایهگذاری، آمادگی لازم را برای مواجهه با این تغییرات داشته باشند.
در این میان، کشورهای جنوبی مجموعهای از ۱۳۳ کشور با اقتصادهای در حال رشد، از جمله هند، جنوب شرق آسیا و آفریقا در حال افزایش سهم خود در تولید جهانی و کاهش وابستگی به بازارهای غربی هستند. این کشورها بهسرعت به سمت صنایع پیشرفتهتر حرکت میکنند و روابط تجاری بین خود را گسترش میدهند. در نتیجه، آنها به بازیگران کلیدی در تجارت جهانی تبدیل شدهاند که قدرتهای بزرگ برای ورود به بازارهایشان رقابت میکنند.
۱- سرمایهگذاری در هوش تجاری: قابلیتها و سیستمهایی را برای پیگیری تغییرات سیاستهای تجاری، قوانین و تحولات ژئوپولیتیکی ایجاد و پتانسیل آسیبپذیریها و فرصتهایی که این تغییرات به همراه دارند را ارزیابی کنید.
۲- ساخت تصمیمگیری مبتنی بر سناریو: در یک محیط جهانی که به سرعت در حال تغییر و پیشبینیناپذیر است، زنجیرههای تأمین میتوانند هم منبع مزیت رقابتی و هم ریسک باشند. استراتژیهای قوی و انعطافپذیر بسازید تا به نتایج مختلف سیاستی سازگار شوید.
۳- تمرکز بر بازی بلندمدت: رشد پایدار در بازارهای در حال رشد با محدودیتهای ژئوپولیتیکی کمتر، از جمله کشورهای جنوب جهانی را در اولویت قرار دهید و همزمان تابآوری در بازارهای تثبیت شده را حفظ کنید.
۲ سال پس از ظهور ChatGPT، هوش مصنوعی همچنان در اولویت مدیران عامل قرار دارد، اما بسیاری از آنها هنوز نتوانستهاند ارزش ملموسی از سرمایهگذاریهای خود در این حوزه بهدست آورند. با توجه به سرعت رشد این فناوری، اکنون فرصتی کلیدی برای شرکتهاست تا عقبماندگی خود را جبران کرده و از پتانسیل آن بهرهبرداری کنند.
نیکولاس د بلِفونتس، مدیر ارشد BCG، تأکید میکند که مدیران عامل باید مستقیما در هدایت استراتژی هوش مصنوعی نقش داشته باشند. پراکندگی منابع بین ۱۰ها یا ۱۰۰ها پروژه مختلف، تأثیر هوش مصنوعی را کاهش میدهد. در مقابل، تمرکز بر تعداد محدودی از ابتکارات کلیدی، مانند بهبود بهرهوری و توسعه محصولات جدید میتواند بازده سرمایهگذاری را به میزان قابل توجهی افزایش دهد.
د بلِفونتس توصیه میکند که شرکتها ۱۰درصد از منابع خود را به الگوریتمها، ۲۰ درصد به فناوری و دادهها، و ۷۰درصد به تغییرات فرهنگی و سازمانی اختصاص دهند. تحول واقعی در هوش مصنوعی، بیش از هر چیز، نیازمند تغییر رفتارها و فرهنگ سازمانی است.
علاوهبر این، شرکتها باید خود را برای فرصتها و چالشهای جدید آماده کنند. بسیاری از مدیران اجرایی به عاملهای خودمختار هوش مصنوعی ابزارهایی که میتوانند وظایف پیچیده را بهطور مستقل انجام دهند؛ بهعنوان بخشی از تحول دیجیتال خود نگاه میکنند. همچنین، تغییرات ژئوپلیتیکی میتواند بر زنجیره ارزش هوش مصنوعی، از جمله دسترسی به چیپها، استعدادها و دادهها تأثیر بگذارد.
با افزایش مداخلات دولتی در حوزه فناوری، شرکتها باید استراتژیهای خود را برای مدیریت اکوسیستم شرکای تجاری و حاکمیت فناوری تطبیق دهند. برخی کشورها، شرکتهای فعال در قلمرو خود را ملزم به استفاده از ارائهدهندگان داخلی خدمات ابری و هوش مصنوعی میکنند. تصمیمگیریهای امروز میتواند آینده رقابتپذیری سازمانها را تعیین کند.
۱- همسو کردن دستور کار هوش مصنوعی با اهداف سازمانی و تمرکز تلاشها: تمرکز بر چند ابتکار که مزیت رقابتی بلندمدت و کارایی ایجاد میکند و تخصیص منابع معنادار به آنها میتواند بازده سرمایهگذاری بالاتری به همراه داشته باشد.
۲- رهبری تغییرات انسانی: هوش مصنوعی در اصل یک تحول در افراد است. مدیران عامل باید تغییرات فرهنگی را رهبری کنند تا کارکنان تشویق شوند که آزمایش کنند، یاد بگیرند و در نهایت زمانی که با هوش مصنوعی تقویت شدند، سریعتر و چابکتر عمل کنند. مدیران عامل میتوانند با تقویت دانش هوش مصنوعی خود و استفاده عملی از این فناوری، این رفتار را الگوسازی کنند.
۳- آماده شدن برای ارزشآفرینی بعدی و اختلالات ژئوپولیتیکی احتمالی: پیشگامان این حوزه قبلا به داشتن عاملهای خودمختار هوش مصنوعی به عنوان بخشی از تحول هوش مصنوعی خود متعهد شدهاند. با توجه به افزایش تنشهای ژئوپولیتیکی، مدیرانی که اکوسیستم شریک مقاومتری ایجاد کنند، کمتر احتمال دارد که تلاشهای هوش مصنوعی آنها تحت تأثیر اختلالات احتمالی قرار گیرد.
کسبوکارهای جهانی برای کاهش انتشار کربن و آمادهسازی برای تأثیرات تغییرات اقلیمی با چالشهای پیچیدهای روبهرو هستند. درحالیکه برخی اقتصادهای بزرگ مانند اتحادیه اروپا، چین و ژاپن بر مسیر انتقال به انرژیهای تجدیدپذیر و کاهش انتشار گازهای گلخانهای تأکید دارند، سیاستهای برخی کشورها مانند ایالات متحده ممکن است محدودیتهای زیستمحیطی را کاهش دهد.
با وجود اینکه برخی شرکتها از تعهدات زیستمحیطی خود عقبنشینی کردهاند، بسیاری دیگر همچنان به دنبال ایجاد ارزش، کاهش هزینهها و برآورده کردن انتظارات مشتریان از طریق استراتژیهای پایدار هستند. وندی وودز، معاون رئیس BCG در حوزه تغییرات اقلیمی، هشدار میدهد که قطببندی سیاسی میتواند مسیر تحول سبز را برای برخی کسبوکارها پیچیدهتر کند.
مطالعات BCG و انجمن جهانی اقتصاد نشان میدهند که ادامه روند گرمایش جهانی میتواند تا ۲۵درصد از سود عملیاتی (EBITDA) صنایع آسیبپذیر مانند کشاورزی، خدمات عمومی و ارتباطات را در ۲۵ سال آینده به خطر بیندازد. علاوهبر این، در صنایعی مانند استخراج مواد معدنی، زیان ناشی از مخاطرات اقلیمی ممکن است از ۷درصد EBITDA کنونی به ۱۵درصد در سال ۲۰۵۰ افزایش یابد.
۱- ارزیابی ریسکهای اقلیمی و هزینههای بیعملی
مدیران عامل باید سناریوهای مختلف تغییرات اقلیمی را بررسی کرده و راهکارهای کاهش ریسک مالی ناشی از آن را بیابند. بلایای طبیعی غیرقابل پیشبینی هستند، اما آمادگی برای آنها میتواند از خسارات جدی جلوگیری کند.
۲- تمرکز بر مشتریان و انتظارات بازار
شرکتهایی که استراتژیهای کاهش انتشار گازهای گلخانهای را کنار میگذارند، ممکن است جایگاه خود را در بازارهای مهم از دست بدهند. مشتریان، بهویژه در مناطقی که به سیاستهای اقلیمی پایبند هستند، تأمینکنندگانی را ترجیح میدهند که با اهداف سبز آنها همسو باشند.
۳- همکاری با شرکا برای افزایش تابآوری
وابستگی به سیاستهای دولتی کافی نیست؛ شرکتها باید با تأمینکنندگان و رقبا همکاری کنند تا هزینهها و ریسکهای سرمایهگذاری در فناوریهای سبز را به اشتراک بگذارند. این همکاریها میتوانند در آینده مزیت رقابتی ایجاد کنند.
با شدت گرفتن بلایای طبیعی و فشارهای نظارتی بر انتشار کربن، بیعملی در برابر تغییرات اقلیمی برای کسبوکارها هزینهبرتر از هر زمان دیگری خواهد بود. مدیران عامل باید هماکنون تصمیمات استراتژیک بگیرند تا از مخاطرات آینده جلوگیری کنند.
عامل شماره ۴ به اهمیت مدیریت مؤثر هزینهها و تأثیر آن بر رشد پایدار کسبوکارها اشاره دارد. مدیرانی که قادر به کنترل هزینهها نباشند، با مشکلاتی در کوتاهمدت و تهدیدات بلندمدت روبهرو خواهند شد. بیشتر مدیران اجرایی میگویند که باید صرفهجوییها را به نوآوری و رشد سرمایهگذاری اختصاص دهند، اما بسیاری از آنها برای مقابله با بحرانهای آینده آماده نیستند. مشکل اصلی این است که کاهش هزینهها معمولاً به صورت واکنشی و کوتاهمدت انجام میشود و نتایج پایدار ندارد.
برای رسیدن به کاهش هزینه پایدار، مدیران باید مدل عملیاتی شرکت را بازسازی کنند و تغییرات بلندمدت ایجاد کنند. استراتژیهای کاهش هزینه باید متناسب با نیازهای هر صنعت باشد. بهعلاوه، ایجاد فرهنگ آگاه به هزینه در سراسر سازمان میتواند به ایجاد مزیت رقابتی پایدار کمک کند. در نهایت، سرمایهگذاری در فناوریهایی مثل هوش مصنوعی و تحلیل پیشرفته، میتواند به شرکتها در بهبود بهرهوری و نوآوری کمک کرده و آنها را برای موفقیت در آینده آماده کند.
۱- اولویت دادن به بهرهوری و کارایی از طریق مدیریت منضبط هزینهها:
یعنی به جای اینکه فشارهای هزینه را جذب کرده یا آنها را به مصرفکنندگان منتقل کنید، که در حال حاضر از تورم اخیر خسته شدهاند تمامی هزینهها را مدیریت کنید. با اولویت قرار دادن بهرهوری و مدیریت هزینهها، کارایی شرکت افزایش مییابد.
۲- شناسایی عواملی که هزینهها و پیچیدگیها را در کسبوکار شما ایجاد میکنند:
این موارد را برای تقویت مزیت رقابتی دنبال کنید. به عنوان مثال، حذف پیچیدگیهای محصول میتواند هزینههای ساختاری را کاهش داده و سود را افزایش دهد.
۳- رهبری تغییرات فرهنگی در مدیریت هزینهها:
تا زمانی که فرهنگ آگاه از هزینهها را در تمام سطوح سازمان و همچنین در سود و زیان جایگزین کنید، کارکنان را ترغیب کنید تا با ذهنیت مالکیتی به بهینهسازی طرحها بپردازند.
قطببندی سیاسی و اجتماعی نه تنها در عرصه عمومی، بلکه در محیط کار نیز میتواند باعث تضعیف انسجام تیمی و تهدید عملکرد شرکت شود. CEOs میتوانند با ایفای نقش هماهنگکننده ارشد، بهطور مثبت در این شرایط عمل کنند و شرکتهای خود را به مکانی برای تولید، مشارکت و ایمنی روانی تبدیل کنند. تحقیقات نشان میدهد که مباحثات سیاسی در محیط کار میتواند روحیه تیمها را کاهش دهد و بهرهوری را تحت تأثیر قرار دهد، بهویژه در نسلهای هزاره و Z که ممکن است در صورت ابراز نظرات سیاسی مخالف از سوی CEO، شغل خود را ترک کنند.
برای مقابله با این چالشها، CEOs باید مسائل سیاسی و اجتماعی قطبیکننده را شناسایی کرده و استراتژیهایی برای مدیریت آنها ایجاد کنند. ترویج فرهنگ تحمل، ایجاد چارچوبی برای تصمیمگیری در مورد نظرات سیاسی و اجتماعی و همراستایی این نظرها با ارزشها و اهداف سازمان از جمله اقدامات مؤثر بهشمار میآید.
اقدامات اجرایی برای CEOها عبارت است از:
۱- پیشبینی مسائل دوقطبی: مسائل اجتماعی، سیاسی و ژئوپولیتیکی نوظهور را شناسایی کرده و تأثیرات بالقوه آنها را بر سازمان خود مستند کنید. سناریوهای مختلف را بررسی کنید تا ببینید چگونه میتوان بهطور پیشگیرانه آنها را مدیریت کرد.
۲- هماهنگ کردن بیانیهها با ارزشها و هویت سازمان: رهبران ارشد باید اطمینان حاصل کنند که مواضع عمومی آنها در مسائل حساس، با هدف، ارزشها و فرهنگ سازمانشان هماهنگ است.
۳- اقدام برای ترویج گفتوگو و رفتار مدنی: سازمانها میتوانند با ایجاد محیطهای امن روانشناختی، گفتوگو مدنی را تشویق کنند تا کارکنان بتوانند مسائل دوقطبی که موجب ناراحتیشان میشود را مطرح کنند. همچنین میتوانند برنامههایی را گسترش دهند که به ایجاد حس جامعه و مشارکت در کارکنان کمک کند.
این پنج عامل، تنها مسائلی نیستند که CEOها باید با آنها روبهرو شوند. عوامل خاص صنعت، منطقه و دیگر موارد نیز در این روند نقش خواهد داشت. اما با ابزارها، قابلیتها و نگرش درست، رهبران صنایع میتوانند تمام این نیروها را در سال ۲۰۲۵ و فراتر از آن مدیریت کنند.