آنچه گذشت... در یادداشت نخست- در ۱۲ بند- به شیوهای از اندیشیدن اشاره کردم و راهی سفری فکری شدیم. میدانم قاعده محتوای نگارششده در ماهنامه این است که هر شماره موضوعی را آغاز کند و به پایان برساند. اما برای پرداختن به موضوعی خارج از چارچوب معمول (مثل حقوق و هوش مصنوعی) ناگزیر از ساختارشکنی هستم و از این رو ترجیح بر این است که سابقه بحث را مطالعه کنید؛ اما تا حد امکان سعی شده متن اخیر بهتنهایی نیز قابل بهرهبرداری باشد. نقطه صفر بُردار ۱۳. اگر امروز از شما بپرسند «پرسشَت چیست؟» چه خواهید گفت؟ قابل پیشبینی است که این سوال برای ما گنگ باشد. اما اگر به جای این سوال از ما بپرسند «آیا امروز فکر کردی؟» به احتمال زیاد، بدون درنگ خواهیم گفت: بله! انسان در عصر بیحوصلگی (به شرحی که در یادداشت قبل نوشتم) خود را دائم در حال فکر میداند اما «پرسش» برایش آشکار نیست. او حتی نمیداند که آیا آنچیزی که ساعتها ذهن خود را بدان مشغول کرده واقعاً تفکر است!؟ چون پیشتر به این سوال فکر نکرده است که: «فکر چیست؟» ۱۴. فرض کنیم تفکر در بُردار خطی نمایش داده شود. آنگاه نقطه صفر بردار «پرسش» است. تفکر آغاز نمیشود مگر اینکه ما آگاهی بر پرسش داشته باشیم. موضوعِ نخستین پرسش، خودِ پرسش است. این جمله دشوار است و ناگزیرم آن را به بیان دیگری تکرار کنم: اینکه «پرسش چیست؟» سرآغاز تفکر است. ما در این یادداشت فقط به میزانِ لازم در مبانی توقف خواهیم کرد و به همین سبب از تفصیلِ بیشترِ این بند پرهیز دارم. به همین مختصر بسنده میکنم که استواری ساختارِ اندیشه به اتکای پرسشهایی است که در آغاز به ذهن ما رسیده و بنایِ پاسخ بر مبنای آن پرسشها استوار شده است. ۱۵. آیا پرسش در زندگی قابل مشاهده است؟ یا ما بیهوده مشغول بحث در مقولهای...