توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
آنها کیستند؟ بیایید با خودمان روراست باشیم. ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن دزدان از پلیسها، تروریستها از ماموران اطلاعات، هکرها از شرکتهای امنیتی و صد البته شهروندان از حکومتها اغلب دستکم یک گام جلوتر هستند. اینگونه است که وقتی کمی تاریخی نگاه کنیم خواهیم دید همیشه بانکها مورد سرقت قرار گرفتهاند، مردم در کافه و کلوب به گلوله بسته شدهاند، اطلاعات از بزرگترین کمپانیها به یغما رفته و هیچ فیلترینگ و هیچ مانعی واقعاً دسترسی مردم را به حقیقت از بین نبرده است. شهروندان خوب یا بد، نیک یا پلشت، پیروز خاموش هر مبارزهای هستند. اقتصاد هم از این قانون دور نیست و همینجاست که اقتصاد مشارکتی متولد میشود.
در کشور ما هزینههای آغاز، تداوم یا توسعه هر کسب و کار سالمی سر به فلک میزند. سرمایه در گردش بسیار گران و ترسو است، بانکها موتورهای واقعی رشد هیچ کدام از بخشهای مولد اقتصاد کشور نیستند و حمل و نقل بسیار گران و ناکارآمد است. این است که وقتی تجارتی خلق میشود یا محکوم به فناست یا برای همیشه زیر سقف اقتصادی گیر میکند که سرمایه توسعه را در اختیارش نمیگذارد. در نهایت هم ناگزیر میشود تن به رانتی بدهد که برای همیشه آن را از حالت یک اقتصاد سالم خارج و تبدیل به غولهای ناقصالخلقه میکند. این است سرنوشت کم و بیش محتوم همه ما که با راستی بمیریم یا با ناراستی اسیر شویم.
شهروند در دنیای امروز معانی همسان بسیاری دارد که به فراخور بعضی رنگ میبازند و برخی قوت میگیرند. یکی از مفاهیم امروزین آن کاربر/ مصرفکننده است. این است که امپراتوریهای جدیدی در جهان آنلاین خلق میشوند که شما در هر مرز و قلمرویی هم باشید باز در حقیقت شهروند آنها هستید. نتیجه این عدم تطابق کاربری با شهروندی این است که این روزها بسیاری از هموطنان ما از دولتمردان و حتی صاحبان کسب و کار جلوترند؛ همه گوشی هوشمند داریم، از کارتهای بانکی استفاده میکنیم، در شبکههای اجتماعی عضو هستیم و از دادههای جغرافیایی برای تعیین مقصد و مسیرمان بهره میگیریم. کسب و کارهای بزرگ ایرانی ولی تقریباّ هیچ جای این بازی نیستند. همه آن گوشیها، دادهها، تراکنشها و حضور در شبکهها برای تجارت ایرانی سودی ندارد.
از همه سطور بالا میتوان نتیجه گرفت کاربر ایرانی خود ذیصلاحترین فرد برای ارائه خدمات به خود و دیگران است. نه دولت و نه تجارت کشورمان به اندازه این مصرفکنندگان جدید بهروز نیستند که خدماتی را که نیاز دارند به آنها ارائه کنند و این همان دلیلی است که اقتصاد مشارکتی را خلق میکند.
مصرفکنندگان خود توان آن را دارند که بهتر از هر کسی میزبان، آشپز، راننده یا حتی بانکدار دیگری باشند. هم ابزار هوشمند لازم را در اختیار دارند، هم به زیرساخت مناسبی متصل هستند، هم نیاز مصرفکننده را میشناسند و هم ارزش پولی که هزینه میشود را میدانند.
دیگران باید برای آنها چه کنند؟
نقش دولت در این میان نمیتواند و نباید بیشتر از یک قانونگذار نامرئی باشد. باید ساختار اندک و شفاف مقررات و قوانین کمک کند حدود و ثغور مسئولیت و اختیار این کسب و کارهایی که مصرفکننده را به عرضهکننده متصل میکنند، مشخص باشد. در این میان مسئولیت کسب و کار سنتی از یک رستوران گرفته تا یک اپراتور از یک آژانس گرفته تا بانک سنگینتر است. آنها باید بپذیرند دیگر کاربر/ شهروند امروز یک مشتری نیست و با توان انتخاب، مقایسه و به اشتراکگذاری تجربهای که دارد، تن به شرایطی که از سمت یک فروشنده همیشگی دیکته میشود، نمیدهد. او دیگر به منبع قیمتها، تجارب و رقبا دسترسی دارد و همان مشتری محبوس و مظلوم گذشته نیست. حقش را طلب میکند و حتی اگر پایمال هم شود آن را منتشر خواهد کرد. با این اوصاف کسب و کارهایی که در آستانه ورود به اقتصاد مشارکتی هستند، یا تن به توسعه و همیاری میدهند یا لاجرم در مسیر زوال و واژگونی ناگزیر قرار دارند.
چرا ما درباره آنها مینویسیم؟
آنها خود ما هستیم. همیشه هر نوشتهای قرار نیست خطاب به دیگران باشد. خطاب به مدیران، مسئولان، رجال و سایههایی باشد که هر چه از نردبان بالاتر رفتهاند روزی یکی از ما بودهاند. قلم میتواند گاهی برای خود ما هم بچرخد که همراهتر و همکارتر یا کمتر اسیر بخل و تنگنظری باشیم. میتواند این نوشته واقعی برای خود شما باشد.
اگر اتاقی خالی، ماشینی بیکار مانده، رایانهای خاموش یا ذهنی راکد داریم، اقتصاد مشارکتی، جمعسپاری یا هر نامی که شما بر آن بنهید ما را یاری میکند از توان دورمانده خودمان، ابزارهایمان، امکاناتمان یا مهمتر از همه کشورمان استفاده کنیم. ما دیگر مشتری نیستیم؛ مصرفکنندگانی هستیم که «اقتصاد مشارکتی» یاریمان میکند دوباره تولیدگر هم باشیم. مصرفگرایی مرد، زندهباد مصرفکننده