جلسه بالغ بر یک ساعت است که ادامه دارد و به نظر میرسد کمکم به پایان آن نزدیک میشویم. اکثریت قریب به اتفاق شرکتکنندگان منتظرند تا جلسه زودتر تمام شود. آنها تنها چند دقیقه تا آزادی کامل یا حداقل یک استراحت پنجدقیقهای فاصله دارند که درست در همان لحظه کسی که ریاست جلسه را بر عهده دارد یک سوال ساده اما وحشتناک میپرسد: «آیا کسی موردی دارد که بخواهد به بحث امروز اضافه کند؟» یک بلاتکلیفی تقریباً غیرقابل تحمل. اگر صدای بعدی که میشنوید صدای رئیس باشد، جلسه تمام است. اما اگر هر یک از همکاران شروع به صحبت کند، دیگر برنامه خوردن یک فنجان چای دستنیافتنی میشود. درست در همین لحظه چند ثانیه سکوت میشود. همه چیز امن و امان است. ناگهان لورن از بخش تدارکات میگوید: «نکتهای را لازم است بگویم...» غافل از اینکه همین جمله رویاهای کوچکی را که دیگران در لحظه در ذهن داشتند بر باد میدهد و نفرت زودگذری برمیانگیزد. برای اکثر مردم، محل کار صحنه یک نمایشِ پر از داستان نیست. هر شغلی چند لحظه تعیینکننده دارد، از مصاحبه شغلی گرفته تا معاملهای که یک صنعت را متحول میکند. اگرچه برخی از شرکتها و بخشها با زورگویی و فرسایش شغلی شدید دستوپنجه نرم میکنند، کارمندان خوششانستر تنها با مشکلات خرد درگیر هستند. لحظات کوچکی از یک تنش بزرگ اغلب به گونهای تکرار میشوند که انگار یک کلیشه تکرارشونده هستند. پاندمی بسیاری از این لحظات را خلق کرد. تماس از طریق برنامه زوم با افراد زیادی که آنلاین هستند. همه ساکت شدهاند، به جز کسی که باید صحبت کند و یک روح بختبرگشته که وظیفه دارد همه را مدیریت کند. خشخشهای زیادی شنیده میشود. یک گفتوگوی خانوادگی در جریان است و بخش کوچکی از زندگی خانوادگی کارمندان به طور ناخواسته در محل کار پخش میشود. شرایط همه را دلواپس و آشفته کرده زیرا هیچ کنترلی...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.