تصویرسازی ساده است، بله؟ به هر حال، تنها چند شکل رنگی و چند جدول متنی است. اما مسائل از آنچه به نظر میرسد پیچیدهترند؛ به دلیل نوع برداشت ما از نمودارها، گرافها و دیگر تصاویر منتج از داده. هرچند تحقیقات علمی وجود دارد اما هنوز کاملا نمیدانیم چرا و چگونه تصویرسازی موفق است. به منظور کمک به تصمیمگیری برای تصویرسازی دادهها در ادامه خلاصهای از این تحقیقات آورده شده است. سالهای اولیه درک داده – هرچند اولین روزهای تصویرسازی دادهها به بیش از ۲۰۰ سال قبل برمیگردد، تحقیقات واقعی برای درک چگونگی کار آنها تنها در دهه ۱۹۶۰ آغاز شد. مقاله ژاکوب برتین با نام علامتشناسی گرافیک در سال ۱۹۶۹ منتشر شده و اولین برخورد نظاممند با روشهای مختلف نمایش گرافیکی داده بود. برتین بسیاری از عبارات تجارتی مانند مارک را که واحد بنیادی هر تصویرسازیای مانند میله، خط یا دایره است، علامتگذاری کرد. وی همچنین چند متغیر شبکیهای تعریف کرد که خصوصیات بصری مورد استفاده برای نشان دادن آن دادهاند؛ این موارد شامل رنگ، اندازه، موقعیت و… میشود. در اوایل دهه ۱۹۸۰ اثر برتین توسط محققان رشته گرافیک آماری و رشته نوپای تصویرسازی (که آن روزها هنوز چنین اسمی نداشت) انتخاب شد. ویلیام کلیولند و رابرت مکگیل آزمایشهایی را انجام دادند تا مشخص شود کدام متغیرهای شبکیهای برتین برای برخی انواع داده بیشتر مناسبند، در حالی که جاک مکینلی سیستمی را ایجاد کرد که برتین در تحقیقاتش آنها را برای ایجاد تصویر از داده به کار میبرد. به خاطر تلاشهای کلیولند و مکگیل است که میدانیم درک ما زمانی بیشترین دقت را دارد که به درک موقعیت یک علامت و توانایی درک فاصله مربوط شود. توانایی ما در درک مساحت و جهت، ضعیفتر و توانایی تفکیک رنگ از آن هم بدتر است. میتوان تفاوتهای کوچکی بین خطوط مشاهده کرد که تقریبا اما نه دقیقا، موازی هستند ولی نمیتوانیم زاویه...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.