دهههاست میبینم مدیرعاملها و بقیه کارکنان اجرایی استراتژیهای شرکتی را روی تابلوهای سفید به گروههای بزرگ و کوچک سازمان توضیح میدهند. در اغلب موارد این صحنه خوشایندی برایم نبوده است. در مورد مدیران ارشد معمولا چهار یا پنج تفسیر مختلف از آنچه مدیرعامل گفته، وجود دارد و برخی نسبت به گفتههای او با هم اختلاف نظر زیادی دارند. مشکل گروههای بزرگتر این است که توجهی به توضیحات مدیرعامل نشان نمیدهند. در این گروهها ممکن است افرادی باشند که این تمایل مدیر برای ارائه محتوا را ارزشمند بدانند اما از آنجایی که تجربه یا مفاهیم لازم در اختیارشان نیست درک آنچه روی صفحه پاورپوینت میآید، برایشان دشوار است. در نهایت هم این صفحههای پشت سر هم تاثیری بر روند کاری آنها نمیگذارد. در این میان مدیران دیگری را هم دیدهام که ارتباطات موفقتری با گروهها برقرار میکنند. توضیحاتشان کوتاهتر است، بهتر دیده میشود و جنبههای عاطفی قوی و موثر دارد. از این طریق است که میتوان یک استراتژی موفق برای پیشبرد شرکت ساخت. با این همه من و همکارانم جایگزین سادهتری برای برقراری ارتباط یافتهایم که انرژی بیشتری میدهد و بر کارکنان سازمان تاثیر پایدارتری میگذارد. ما این جایگزین را «فرصت بزرگ» نامیدهایم و من فصل اول از کتاب اخیرم با نام «شتاب» را به این موضوع اختصاص دادهام. از این ابزار در تمامی زمینههای کاری خودمان و سازمانها و شرکتهای متنوع استفاده کردهایم. من با قدرت این مفهوم ساده و روشن به شدت تحت تاثیر قرار گرفتهام. خلاصه بگویم ایده ما چیست: فرصت بزرگ را زبانی میسازد که از دید تحلیلی دقیق باشد و از لحاظ احساسی تاثیرگذار و سازمان را به یک مسیر رو به جلوی موثر هدایت کند. این یک امکان بالقوه و مفید است که اگر روی آن سرمایهگذاری کنید، برد کردهاید، مستقیما وابسته به استراتژی و چشمانداز شماست: یک استراتژی آنچه را برای رسیدن به چشمانداز...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.