۹ آبان ۱۴۰۳
یادداشتی در زمینه توسعهدهندگان و صنعت نرمافزار ایران
ایدههای زنده چگونه قتل عام میشوند
هنگامی که گزارش تیم جوان و پرانرژی پیوست درباره گردنه توسعهدهندگان برای کسب و کارهای ایرانی را خواندم، چند سوال سریع به ذهنم خطور کرد: چــــــرا ما با 600 هزار نیروی کار آماده در رشتههای مرتبط با کامپیوتر «نه»؟ چرا ما که از اقصی نقاط دنیا خبرهای قابل توجهی از موثر بودن تحصیلکردههای مهاجر کشور در تولید فناوری داریم «نه»؟ چرا ما که فارغالتحصیلان دوره کارشناسی دانشگاههایمان از جمله انتخابهای مورد توجه دانشگاههای دیگر کشورها برای ادامه تحصیل هستند که نشان از قبول آمادگی فارغالتحصیلان و بهروز بودن آنها جهت ادامه تحصیل در خارج از کشور است «نه»؟ چرا ما که کاربرانمان، تکنولوژیهای نو را در فاصله کمتر از ماه و حتی هفته استقبال میکنند و مورد استفاده قرار میدهند «نه»؟ چرا ما که مدیران صنعت نرمافزاریمان از جمله علاقهمندترین و دانشبنیادترین مدیران بخش خصوصی صنعت و اقتصاد کشور هستند «نه»؟ و دهها سوال دیگر. آشکارا صرف مطرح شدن این پرسش که «چرا ما در توسعه ایدههای نو در داخل کشور موفق نیستیم» جای تقدیر دارد لیکن اولین بار که با این سوال مواجه شدم، به سالهای 1370 برمیگردد که نگران تولید یک موجود ناقصالخلقه یا شاید عجیبالخلقه به نام نرمافزارهای داخلی بودم و در آن دهه راهحل را در نقش کاربر خوب و بد دیدم و تقاضایی که داشتم تعریف کمی از محصول خوب و بد بود یا به عبارتی قائل بودن به تفاوت محصول خوب و بد به صورت کمی با اندازه کمی برای نیازهای کارکردی و غیرکارکردی. امروز پس از دو دهه از تولید این موجودات عجیبالخلقه، دیگر مهندسی محصول نرمافزار به تنهایی راهحل تبدیل نشدن ایدههای کریستال به خاکستری نیست. اما معتقدم هنوز راهحلی وجود دارد؛ اگر مشکلات شناخته شود و حداقل مورد توجه قرار گیرد و با رویکرد اعتقادی نسبت به آن فعالیت کرد. با مراجعه به آنچه نوشتید و نوشتند و آنچه تولید شده...