توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
آسمانش آبی نیست، دودی است و آسمانخراشهایش از هر جای شهر که نگاه کنی پیداست. آدمهای در عجله، بیسلام و احوالپرسی به تندی از کنار هم میگذرند و چهره هر کدام داستانی یگانه از زندگی پرهیاهوی شهری است؛ اینجا تهران است، پایتخت ایران، سومین کلانشهر خاورمیانه که چندین سال است سودای هوشمندی به سر دارد.
سرعت و میل سیریناپذیر شهروندان به سرعت از ویژگیهای زندگی در کلانشهرهاست و پاسخ به این نیاز همان چیزی است که موتور محرکه مدیران برای ساختن یک شهر هوشمند میشود. مدیرانی که میخواهند سازمانها را از چرخه بوروکراسی مکانیکی که سالها در آن پیش رفتهاند خارج و آنها را الکترونیکی کنند. اتفاقی که از یک دهه پیش قرار است بیفتد و همچنان به سرانجام نرسیده.
هوشمندسازی تهران به اولین چیزی که نیاز دارد یک پلتفرم جامع است که شهروندان این کلانشهر با استفاده از آن بتوانند به هر آنچه میخواهند برسند. چیزی که تصویری از آن در برنامههای مدیران شهری دیده میشود اما نمود عینی برای شهروندان ندارد. شهروندی که میخواهد الکترونیکی باشد- و نه مکانیکی- این روزها با مصائب بسیاری مواجه است. او باید کارت بلیت مترو و اتوبوسش را از یک طریق شارژ کند و برای استعلام خلافی و پایان کار ساختمانش، به وقت فروش، به دفاتر خدمات الکترونیکی شهر برود و در نهایت برای استفاده از نقشه تهران و دیدن خطوط اتوبوس و مترو اپلیکیشن دیگری را باز کند. کیف پول الکترونیکی هم باید برای روز مبادا داشته باشد تا بتواند کرایه تاکسی و خریدهای روزانه را از این طریق انجام دهد. هیچ سامانه و اپلیکیشنی برای انجام یکپارچه تمام این خدمات وجود ندارد و همین میشود که ما شهروندانی مکانیکی هستیم نه الکترونیکی. چرا که الکترونیکی شدن زمانی اتفاق میافتد که پلتفرمی واحد برای تمام خدمات در اختیارمان قرار گیرد.
این تنها یک سوی ماجرایی است که اتفاق نمیافتد. سوی دیگر آن مسئولانی ایستادهاند که به سمت شهروندان نمیآیند و همین میشود که برای انجام بسیاری کارها همچنان ما باید به سراغ آنها برویم و درخواستهایمان را برای دریافت خدمات شهروندی روی میزهای مختلف بگردانیم و اگر بخت یارمان شد، با لبخندی از سر رضایت به قسمت بعد این سریال بیندیشیم. هوشمندی این شهر سریالی است که هنوز به پایان نرسیده و مردم شهر تنها بازیگران ثابت این سریال بوده و هستند. در این سالهای نسبتاً طولانی نقشهای اصلی این سریال مدام تغییر کردهاند. هر کدام از آنها هم سناریوی خودشان را برای ساخت قسمتهای سریال ارائه داده و رفته و صندلی را به رقیب دیگری پیشکش کردهاند. همین شد که ما شهروندان مکانیکی ماندیم و بوروکراسی اداری از این دیار رخت بر نبست و نرفت. هوشمندی هم سودایی ماند که در انتظار تحقق کامل آن به تماشای سریال نشستهایم.