ایرانیکارت امکان پرداختهای بینالمللی دانشجویان ایرانی را فراهم کرد
ایرانیکارت امکان پرداختهای بینالمللی دانشجویان ایرانی را فراهم کرد.این خدمات عمدتاً برای پرداخت هزینههای آموزشی،…
۹ دی ۱۴۰۴
۹ دی ۱۴۰۴
زمان مطالعه : ۴ دقیقه
در اقتصاد ایران، استارتآپها سالهاست با زبان رشد سنجیده میشوند. تعداد کاربر، حجم تراکنش، جذب سرمایه و توسعه جغرافیایی. اما آنچه کمتر دیده شده، شکاف آرام و پیوستهای است که میان این تصویر پرزرقوبرق و توان واقعی کسبوکارها برای تبدیل «رشد روی کاغذ» به «نقدینگی در حساب» شکل گرفته است. این شکاف، امروز خود را در قالب بحرانهای نقدینگی نشان میدهد؛ نه در گزارشهای رسمی، بلکه در صورتحسابهای پرداختنشده، تسویههای به تعویقافتاده و فرسایش اعتماد میان پلتفرمها و ذینفعانشان. در چنین زمینهای، بحث جریان نقدی عملیاتی و نقدینگی، دیگر موضوعی صرفاً حسابداری نیست؛ معیاری است برای سنجش سلامت واقعی چیزی که سالها به نام «اکوسیستم نوآوری» معرفی شده است.
به نظر میرسد در درون این ماجرا، یک سوءتفاهم ریشهدار قرار دارد: اینکه میتوان با الگویی از رشد تهاجمی از جمله سرمایهگذاری سنگین روی محصول، بازاریابی و جذب کاربر بدون طراحی همزمان برای تأمین نقدینگی پایدار، به نقطه تعادل رسید. الگوی رایج این بوده که بخش بزرگی از منابع صرف توسعه و مقیاسپذیری شود، با این فرض که درآمدهای آینده، همهچیز را جبران خواهد کرد. اما در عمل، فاصله ۱۸ تا ۲۴ ماهه میان خروج پول برای توسعه و بازگشت نقدی آن، استارتآپ را در برابر کوچکترین شوک بیرونی بیدفاع میکند. اگر جریان نقدی عملیاتی آنچه واقعاً از مسیر کارمزدها، اشتراکها و خدمات تکرارشونده وارد حساب میشود نتواند این فاصله را پر کند، در این وضعیت احتمالا استارتاپ برای زنده ماندن به تعویق در پرداختها و خرجکردن از اعتماد دیگران متوسل میشود. جایی که عدد رشد فروش همچنان مثبت است، اما نسبت جریان نقدی به تعهدات کوتاهمدت، آرام و بیصدا به زیر عدد یک میلغزد.
تجربه ماههای اخیر در چند پلتفرم حوزه گردشگری و رزرو اقامت، نمونه روشن همین الگوست. در این کسبوکارها، پول کاربر در لحظه رزرو وارد سیستم میشود، اما پرداخت به میزبانان یا تأمینکنندگان، با فاصلهای طولانی انجام میگیرد. وقتی این فاصله از حد مشخصی عبور کند، چرخه تبدیل نقدینگی عملاً از یک ابزار مدیریتی به یک بمب ساعتی تبدیل میشود. تا زمانی که جریان ورودی تازه وجود دارد، میتوان بدهیهای قدیمی را مدیریت کرد؛ اما کافی است تقاضا به هر دلیل دچار نوسان شود، محدودیت بیرونی ایجاد شود، یا اعتماد بخشی از کاربران از دست برود. آنگاه زنجیره تسویه از یک نقطه پاره میشود و بحران، یکباره از لایه گزارشهای داخلی به صفحه اول رسانهها منتقل میگردد. این وضعیت، استثنا نیست؛ نتیجه طبیعی ترکیب رشد تهاجمی، زیرساختهای مالی ناکارآمد و نظارت حداقلی بر ریسک نقدینگی است. مسئله آنجا پیچیدهتر میشود که ساختار اقتصاد ایران، خود بهطور سیستماتیک فشار بر نقدینگی را تشدید میکند. تورم مزمن، هزینه نگهداشت نقد را بالا برده و دسترسی به اعتبار بانکی برای استارتاپها عملاً محدود است.
در سطح بنگاه، معنای این وضعیت روشن است: مدیرانی که هنوز به صورت سود و زیان سالانه یا فصلی بهعنوان معیار اصلی عملکرد تکیه میکنند، دیر یا زود غافلگیر میشوند. شاخصهایی مانند جریان نقدی عملیاتی، نسبت آن به تعهدات کوتاهمدت، چرخه تبدیل نقدینگی و دوره تأمین نقدی باید به مرکز اتاق تصمیمگیری منتقل شوند. اینکه کسبوکار هر ماه تا چه حد هزینههای خود را از دل فعالیت اصلی تأمین میکند؛ اینکه فاصله میان «پرداخت به دیگران» و «دریافت از دیگران» چند روز یا چند ماه است؛ و اینکه در سناریوی بدبینانه، شرکت چند ماه میتواند بدون تزریق سرمایه تازه به حیات خود ادامه دهد، پرسشهایی است که باید پیش از هر کمپین بازاریابی جدید یا هر توسعه جغرافیایی تازه، به آنها پاسخ داده شود.
اما بار اصلی این ماجرا تنها بر دوش بنگاهها نیست. سیاستگذار نیز نمیتواند در نقش ناظر دوردست ظاهر شود و هر بار، تنها هنگامی که بحران به اعتماد عمومی سرریز کرد، ورود کند. اگر پلتفرمها، عملاً پول کاربران را بهصورت امانی در اختیار دارند، تنظیمگری باید برای این نقش، قواعدی شفاف و سختگیرانه تعریف کند: از حداقلهای نقدینگی در دسترس و نسبتهای مجاز میان داراییهای نقد و تعهدات جاری، تا الزامات افشای دورهای وضعیت نقدینگی و برنامه تسویه. ابزار نظارت، نباید صرفاً مجوز صادر کردن و تعلیق پس از بحران باشد؛ نیاز به یک چارچوب پیشدستانه وجود دارد که در آن، ریسک نقدینگی بهصورت مستمر پایش شود و در صورت عبور از آستانههای مشخص، زنگ خطر به صدا درآید.
نکته پایانی این است که معنای «رشد» ناگزیر باید در این اکوسیستم بازتعریف شود. رشد، اگر تنها در نمودار کاربران و تراکنشها منعکس شود، اما در توان تسویه بهموقع تعهدات و حفظ اعتماد ذینفعان بازتاب نداشته باشد، بیشتر به بزرگشدن یک حباب میماند تا توسعه یک بنای پایدار. استارتاپی که در کوتاهمدت با چنین رشدهایی تحسین میشود، اما در میانمدت از پس سادهترین تعهدات نقدی خود برنمیآید، نه تنها سرمایه مالی، که سرمایه اجتماعی کل این حوزه را میسوزاند.