شکست رقابت در آزمون رقابت؛ رأی شورای رقابت و نسبت آن با ساختار واقعی بازار اعتباری ایران
در سالهای اخیر، صنعت «الان بخر، بعداً بپرداز» (BNPL) یکی از نوآورانهترین بخشهای فینتک ایران…
۶ آبان ۱۴۰۴
۷ آبان ۱۴۰۴
زمان مطالعه : ۱۷ دقیقه

هوش مصنوعی دیگر تنها یک فناوری تازه نیست؛ به پدیدهای تمدنی بدل شده است. در چند سال اخیر، سرعت پیشرفت آن بهحدی بوده که نهفقط شرکتها، بلکه دولتها و دانشگاهها نیز در برابرش دچار نوعی شتاب و حیرت همزمان شدهاند. جهان شاهد رقابتی بیوقفه میان شرکتهایی است که هر روز مدلهای زبانی و سامانههای جدیدتر میسازند، در حالی که پرسشهای اخلاقی، اجتماعی و فلسفیِ ناشی از آن هنوز پاسخی قطعی ندارند. در چنین شرایطی، رهبران بزرگ فناوری بیش از هر زمان دیگری به نقش «پیشگویان عصر جدید» شباهت یافتهاند؛ هر سخن آنان میتواند ارزش سهام، نگرش جوامع و حتی تصور انسان از آینده را تغییر دهد.
اما چیزی که این بار اهمیت دارد، تنها نگاه فنی به هوش مصنوعی نیست؛ بلکه نحوه فهم ما از خودِ انسان در این میان است. رهبران فناوری امروز نه از سرعت پردازندهها، بلکه از سرعتِ دگرگونی ذهن بشر سخن میگویند. از اینکه در دنیای پسا AI، کار، آموزش، خلاقیت و حتی اخلاق باید بازتعریف شود. برخی از آنان هوش مصنوعی را موتور محرک عصر جدید میدانند؛ نیرویی که رفاه و بهرهوری را چند برابر میکند. برخی دیگر هشدار میدهند که اگر بیمحابا پیش برویم، ممکن است اساس تجربه انسانی را به خطر اندازیم. در میان این دو قطب، گروهی هم معتقدند آینده نه از آنِ ماشینها، بلکه از آنِ انسانهایی است که یاد میگیرند چگونه با آنها همزیستی کنند.
از جنسن هوانگ و سم آلتمن تا دمیس هاسابیس، رید هافمن، هیدئو کوجیما و حتی برنی سندرز، هرکدام تصویری از آینده مشترک انسان و ماشین ترسیم کردهاند. تصویری که گاه روشن و الهامبخش است و گاه مبهم و هراسآور. برخی از «کارخانههای فکر» سخن میگویند و برخی از «بیکاری جمعی». برخی از هوش مصنوعی بهعنوان دوست یاد میکنند و برخی دیگر از آن چون هیولایی رامناشدنی میترسند. اما در نهایت، همه بر یک نکته توافق دارند: جهان دیگر به دوران پیش از هوش مصنوعی بازنخواهد گشت. اکنون پرسش اصلی این است که در دنیای پساهوشمصنوعی، جایگاه انسان کجاست و تا کجا میتواند بر سرنوشت خویش حاکم بماند؟
بازار کار نخستین جایی است که رهبران فناوری تأثیر هوش مصنوعی را آشکار میبینند. جنسن هوانگ، مدیرعامل انویدیا، شرکتی که ارزش بازارش در تابستان ۲۰۲۵ به حدود ۴.۴ تریلیون دلار رسید و حالا با فاصله بسیار بالاتر از AMD و حتی شرکتهایی مثل اپل، تسلا و متا ایستاده، به تازگی گفت: «هوش مصنوعی انسانها را بیکار نمیکند، بلکه آنها را پرمشغلهتر خواهد کرد» . به این معنا که AI زمینههای جدید کاری مثل رباتیک، بیوتکنولوژی و طراحی را باز میکند. او تاکید دارد کسانی مانند برقکارها، لولهکشها، نجارها و دیگر مهندسان در ساخت سازهها و تجهیزات مرتبط با هوش مصنوعی مانند زیرساخت AI فعال خواهند شد. چون نیاز به نیروی فیزیکی برای ساخت مراکز داده و ساختمانها و شرکتهای این حوزه زیاد خواهد شد.
او پیشتر هم به صراحت گفته بود: «شغلها را AI نمیگیرد؛ کسی میگیرد که از AI استفاده میکند.» در نگاه او، آینده به تقسیم میان کسانی است که هوش مصنوعی را در کارهای روزمره خود میگنجانند و کسانی که این فرصت را نادیده میگیرند. او بارها تأکید کرده است که هیچ شغلی از این موج بیتأثیر نمیماند، اما هیچ شغلی هم بهطور کامل نابود نمیشود. آنچه تغییر میکند، ماهیت وظایف و ابزارهایی است که برای انجام آنها به کار گرفته میشود.
این نگاه تا حدی با روایت سم آلتمن، مدیرعامل OpenAI، همسو است. آلتمن چندی پیش در مصاحبهای گفت اگر امروز ۲۲ ساله بود، خود را «خوششانسترین بچه تاریخ» میدانست. دلیلش روشن است: نسل جوان با انعطافپذیری و آمادگی برای یادگیری سریع، بیشترین توانایی را برای همزیستی با این فناوری دارد. اما در همان مصاحبه هشدار داد که گروههای مسنتر، بهویژه کسانی که در دهههای شصت زندگی خود هستند و تمایلی به بازآموزی ندارند، در معرض بیشترین خطر حذف قرار دارند. از نظر او، فرصت هوش مصنوعی یک فرصت تاریخی است، اما شکاف نسلی در بهرهبرداری از آن میتواند پیامدهای اجتماعی بزرگی داشته باشد.
داریو آمودی، مدیرعامل Anthropic و یکی از مهمترین افراد در حوزه فناوری، به مراتب بدبینتر است. او تخمین میزند که ظرف پنج سال آینده، حدود ۲۰ درصد از مشاغل ایالات متحده از بین خواهند رفت و حتی تا نیمی از مشاغل کارمندی سطح پایین دیگر وجود نخواهند داشت. او میگوید: «انتقال از مرحلهای که هوش مصنوعی مکمل کار است به مرحلهای که تماموکمال خودکارسازی میکند، نه دههها که تنها چند سال طول خواهد کشید.» آمودی بهصراحت از بیکاری ۱۰ تا ۲۰ درصدی سخن میگوید و هشدار میدهد اگر دولتها از همین امروز برای بازآموزی و بازتوزیع منافع آماده نشوند، بحرانهای اجتماعی اجتنابناپذیر خواهند بود.
مصطفی سلیمان، همبنیانگذار DeepMind که هماکنون مدیرعامل واحد AI مایکروسافت شده است، اما چشماندازی متفاوت ارائه میدهد. او میگوید آینده کار به حذف نیروی انسانی ختم نمیشود، بلکه به تغییر ماهیت آن منجر خواهد شد. در روایت او، ده تا پانزده سال آینده زمانی است که بیشتر افراد به جای انجام مستقیم وظایف، مدیر ایجنتهای هوش مصنوعی خود خواهند بود؛ عاملهایی دیجیتال که وظایف را انجام میدهند و انسان تنها کیفیت آنها را پایش میکند. سلیمان این تحول را یک «همزیستی» مینامد.
پل گراهام، بنیانگذار Y Combinator (بزرگترین شتابدهنده استارتاپها)، هم در همین مسیر هشدار میدهد: مشاغل برنامهنویسی سطح پایین، همانهایی که تا چند سال پیش پُر تقاضا بودند، به سرعت نابود میشوند. او توصیه میکند تنها راه بقا تخصص عمیق و مهارت فراتر از کارهای ساده است. جد طریفی، بنیانگذار تیم AI گوگل و مدیر استارتاپ Integral AI، این بحث را رادیکالتر میکند. او میگوید گرفتن دکترا در رشته تحصیلی هوش مصنوعی دیگر ارزش چندانی ندارد، چرا که وقتی فارغالتحصیل شوید، بسیاری از مسائل کلیدی مثل رباتیک یا بینایی ماشین دیگر حل شدهاند. از نظر او، بقا در بازار کار تنها با یادگیری سریع و مهارتهای انسانی مکمل ممکن است؛ مهارتهایی مثل همدلی، ارتباط و خلاقیت که ماشینها در کوتاهمدت قادر به بازتولید آنها نیستند.
اگر بازار کار صحنه نگرانیها شده است، حوزه سلامت و نوآوری علمی-پزشکی به میدان رؤیاها و آرزوهای زیباتری تبدیل شده است. لیسا سو، مدیرعامل AMD که از سال ۲۰۱۴ هدایت این شرکت را بر عهده گرفته و توانسته ارزش بازارش را از حدود دو میلیارد دلار به نزدیک سیصد میلیارد دلار برساند، بارها گفته است که مهمترین دستاورد AI نه در رباتهای انساننما بلکه در پزشکی خواهد بود. او تجربهای شخصی دارد که در این مسیر مشوق اوست. شصت روز بستری بودن مادرش در ICU به او نشان داد که پزشکی امروز بیشتر هنر است تا علم! او میگوید: «پزشکی مدرن هنوز نمیتواند تمام اجزای بدن را به هم متصل کند و تصویر کلی ارائه دهد. هوش مصنوعی اما میتواند به دقت و سرعت این شکاف را پر کند».
برای لیسا سو، مدیرعامل AM، هوش مصنوعی راهی است برای تحقق پزشکی شخصیسازیشده، کشف سریعتر دارو و درمانهای دقیقتر. دیدگاه او با نظر دمیس هاسابیس همپوشانی دارد. هاسابیس، مدیرعامل DeepMind، که پروژه AlphaFold را رهبری کرد، میگوید: «این تحول ده برابر بزرگتر از انقلاب صنعتی خواهد بود و شاید ده برابر سریعتر!» این پروژه توانست ساختار سهبعدی بیش از ۲۰۰ میلیون پروتئین را پیشبینی کند؛ کاری که دههها طول میکشید اگر قرار بود مغز انسانی از پس آن بربیاید. او بر این باور است که سیستمهایی با تمام قابلیتهای شناختی انسان ممکن است ظرف پنج تا ده سال آینده ایجاد شوند و آن زمان پزشکی و علوم زیستی دگرگون خواهند شد.
جد طریفی نیز همین مسیر را توصیه میکند. او به دانشجویان و علاقهمندان میگوید اگر میخواهید وارد AI شوید، به سراغ شاخههایی مثل زیستشناسی بروید که هنوز در مراحل ابتدایی هستند و ظرفیتهای عظیمی برای نوآوری دارند.
فلسفه و اخلاق، رویکرد دیگری است که رهبران فناوری از خلال آن آینده را میبینند. لیسا سو میگوید: «من روی انسانیت حساب کردهام.» او معتقد است که فناوری به اندازه انسانهایی که آن را میسازند ارزش دارد و قضاوت نهایی همیشه بر عهده بشر خواهد بود.
دمیس هاسابیس دیدگاهی خوشبینانهتر دارد اما شرطی اساسی میگذارد: اگر توسعه AI همراه با صیانت و توزیع عادلانه باشد، به جهشهای بهرهوری در همه عرصههای زندگی منجر خواهد شد. اما اگر این سیاستها رعایت نشود، نابرابری و بحران انرژی میتواند پیامدهای اجتنابناپذیر باشد.
رید هافمن، بنیانگذار لینکدین و یکی از سرمایهگذاران بزرگ سیلیکونولی، توقف توسعه AI را «ضدانسانگرایانه» تلقی میکند. او باور دارد که هدف اصلی این فناوری، افزایش «عاملیت انسان» است، چیزی که خودش آن را «سوپر ایجنسی» مینامد که قدرتی فراتر برای تصمیمگیری و خلاقیت است. او که اخیرا کتابی با عنوان Superagency (ابر دستیار) منتشر کرده، توسعه هوش مصنوعی را فرصت ارزشمندی برای انسان در مسیر افزایش اختیار و آزادی بیشتر او معرفی میکند. مصطفی سلیمان هم از زاویهای دیگر همین را بازتاب میدهد و میگوید باید یاد بگیریم چگونه در همزیستی با ایجنتها زندگی کنیم. او این تغییر را نه تهدید، بلکه یک تحول کیفی در ماهیت تجربه انسانی میداند.
آخرین رویکرد، به پرسشی قدیمی اما مهم میپردازد: «چگونه باید یاد گرفت؟» جد طریفی تندترین نقد را دارد. او میگوید گرفتن دکترا در این حوزه اتلاف وقت است، چرا که تا پایان دوره، بسیاری از مسائل کلیدی دیگر موضوعیت ندارند. او توصیه میکند مسیر یادگیری سریعتر و عملی در صنعت دنبال شود و افراد روی پرورش مهارتهای انسانی مانند خلاقیت و همدلی سرمایهگذاری کنند.
پل گراهام نیز همصدا با او هشدار میدهد که مشاغل سطحی بهسرعت نابود میشوند و تنها کسانی باقی میمانند که در یک شاخه بسیار ماهر شوند. مصطفی سلیمان توصیهای کاربردی دارد: «با مدلها بازی کنید، خطا کنید، تجربه کنید.» او میگوید لمس مستقیم نقاط ضعف و قوت این ابزارها بهترین راه یادگیری است. سم آلتمن هم غیرمستقیم بر همین نکته تأکید میکند: نسل جوان به دلیل همین سرعت در یادگیری عملی و پذیرش ابزارها، آینده را در دست خواهد گرفت.
سم آلتمن، مدیرعامل OpenAI در تازهترین اظهار نظر خود جملهای گفت که بهسرعت در رسانهها دستبهدست شد: «کودکی که در سال ۲۰۲۵ به دنیا میآید، هرگز به اندازه هوش مصنوعی باهوش نخواهد شد… و من مطمئنم همه چیز کاملاً خوب پیش میرود.» او با این جمله نه از برتری ماشین بر انسان سخن میگوید، بلکه از نقطه تازهای در تاریخ هوش سخن میگوید؛ جایی که انسان و ماشین دیگر در رقابت نیستند بلکه در تکامل مشترکاند. او در یادداشت دیگری در فاینشنال اکسپرس، تأکید کرد که بسیاری از مشاغلی که امروز در معرض دگرگونیاند «اصلاً کار واقعی محسوب نمیشوند اگر از منظر تاریخی به آنها بنگریم.» آلتمن با عینک امیدوارانهای به مسیر مینگرد که در این عرصه، ذات انسان برای سازگاری نهفته است. او میگوید «من آمادهام روی نیروی محرکه انسان شرط ببندم.» برای او، هوش مصنوعی نه تهدید تمدنی، بلکه ابزار بازتعریف معنا و ارزش کار است.
جف بیزوس در مصاحبه اخیرش از آیندهای سخن گفت که مرزهای زمین را درهم میشکند: «میلیونها نفر تا سال ۲۰۴۵ در فضا زندگی خواهند کرد و رباتها کارهای سخت و کثیف را انجام میدهند.» بیزوس که سالهاست نگاهش از تجارت به تمدن معطوف شده، اکنون هوش مصنوعی را حلقه واسط میان زمین و فضا میداند. در نگاه او، هوش مصنوعی نه فقط ابزار اقتصادی بلکه نیرویی تمدنی است؛ ابزاری برای گسترش زیست انسانی به فراتر از سیاره مبدا. او جهان آینده را چنین میبیند: انسان، در مقام ناظر و خلاق، و ماشین در مقام بازوی اجرایی بیوقفهای که مرزهای ممکن را گسترش میدهد.
بنیوف، مدیرعامل Salesforce در مصاحبهای اخیرا گفت: « AI روح ندارد.» این جمله در نگاه نخست ساده به نظر میرسد، اما در حقیقت تأملی بر فاصله میان شتاب تکنولوژی و کندی درک انسانی است. او در ادامه سخنانش گفت: «سرعت نوآوری بسیار فراتر از سرعت پذیرش مشتریان است.» بنیوف درحالیکه شرکتش هزاران نفر را برای جایگزینی با عاملهای هوشمند تعدیل کرده، همزمان بر ضرورت «درک فلسفی از فناوری» تأکید دارد. از دید او، هوش مصنوعی اگر بدون روح، معنا و هدف انسانی به کار رود، در نهایت به ابزاری عقیم بدل میشود. این دوگانه بنیوف ـ میان «پیشرفت» و «فهم» دقیقاً همان تضادی است که دوران پسا-AI را تعریف میکند.
پَت گلسینگر، در رابطه با این دیالکتیک باور دارد: «البته که ما در یک حباب هوش مصنوعی هستیم؛ اما این حباب تا چند سال آینده نمیترکد.» او برخلاف تحلیلهای بدبینانه، این حباب را نه نشانه بحران بلکه بخشی از چرخه طبیعی نوآوری میداند؛ دورهای که طی آن هیجان سرمایهگذاران با پیشرفت واقعی فناوری همپوشانی پیدا میکند. از نگاه گلسینگر، اقتصاد هوش مصنوعی در حال عبور از فاز “هیجانزدگی” و ورود به فاز “کاربردپذیری” است. او معتقد است که این موج اگر درست هدایت شود، زیرساختهای محاسباتی و انرژی را برای دههها متحول میکند.
هافمن در مصاحبهای با بیزینس اینسایدر گفت: «سیلیکونولی یک نقطه کور دارد! ترکیب دنیای فیزیکی و دیجیتالی، بهویژه در زیستشناسی، میتواند جهان را دگرگون کند.» او بر این باور است که نسل بعدی انقلاب AI نه در کد و نرمافزار، بلکه در امتداد بدن انسان و طبیعت رخ خواهد داد. چند ماه قبلتر، در یادداشتی در گاردین نوشت: «از هوش مصنوعی استفاده کنید، عمیق و گسترده؛ این یک تقویتکننده بزرگ هوش انسانی است.» برای هافمن، انسان و ماشین دو روی یک فرآیند یادگیریاند؛ فناوری اگر در خدمت هوشمندی انسانی نباشد، به ابزاری بیروح بدل میشود.
ویِرود که صاحب بزرگترین شرکت هوشمندسازی برق ساختمان است، معتقد است: «به رشد تقاضا برای مراکز داده و انرژی که AI را تغذیه میکند بسیار مطمئنم.» برای او، مساله هوش مصنوعی دیگر صرفاً نرمافزاری نیست، بلکه زیرساختی است و شامل برق، مراکز داده و زنجیره تأمین انرژی هوشمند است. این نگاه، نماینده رویکرد صنعتی اروپا به AI است؛ رویکردی که هوش مصنوعی را نه رؤیایی فناورانه، بلکه نیرویی در قلب اقتصاد واقعی میبیند.
جول کاپلان، نایبرئیس سیاست عمومی متا نیز در این رابطه معتقد است: «دسترسی به محاسبات پیشرفته، انرژی، داده باز و چارچوبهای حمایتی سیاستی برای توسعه AI حیاتی است.» در میان بحثهای پرشور درباره تهدیدها و ریسکها، او بر «ظرفیتهای فیزیکی» این فناوری تأکید دارد؛ یادآوری اینکه هر الگوریتم، به پشتوانه زیرساختی عظیم از انرژی و داده زنده است. برای کاپلان، آینده هوش مصنوعی نه فقط در مهندسی کد، بلکه در مهندسی سیاست و حاکمیت داده رقم میخورد.
اندی جَسی اخیرا در نامهای به کارکنان آمازون نوشت: «فناوریهایی مانند هوش مصنوعی مولد، نادرند؛ شاید یکبار در هر نسل اتفاق بیفتند و آنچه را برای مشتریان و کسبوکارها ممکن است بهکلی دگرگون میکنند.» جسی در همان یادداشت تأکید کرد که برخی نقشهای فعلی در شرکت حذف خواهند شد، اما همزمان مشاغل تازهای متولد میشوند. از دید او، موج جدید AI همانند اختراع برق است: همهچیز را تغییر میدهد اما هیچچیز را تماماً نابود نمیکند.
زک پرت، مدیرعامل پلید که غول حوزه فینتک محسوب میشود اظهارات جالبی دارد. او اخیرا از تأثیر مستقیم AI بر زندگی مالی انسانها سخن گفت و تاکید کرد: «هوش مصنوعی بهناچار راهنمای تصمیمهای مالی ما خواهد شد.» او آیندهای را تصویر میکند که در آن بانکداری و مدیریت پول نه با منوها و فرمها، بلکه با گفتوگو با ایجنتهای هوشمند انجام میشود. پرت معتقد است نسل بعدی AI، رابطه فرد با سرمایه را شخصی، پیشنگر و کاملاً دادهمحور خواهد کرد.
در حالیکه بسیاری از طراحان بازی و تولیدکنندگان محتوا از تسلط هوش مصنوعی بیم دارند، هیدئو کوجیما، خالق دنیای اسطورهای Metal Gear و Death Stranding نگاه متفاوتی دارد. او در گفتوگویی با وایرد، هوش مصنوعی را نه دشمن خلاقیت، بلکه «دوستی برای رهایی ذهن انسان» توصیف کرد. کوجیما گفت: «بسیاری از افراد از هوش مصنوعی برای خلق ایده استفاده میکنند، اما من آن را بیشتر یک دوست میبینم… بخشی از فرآیند را به او میسپارم تا ذهن انسان آزادتر بیندیشد.» این جمله، عصاره فلسفه کوجیما در برخورد با فناوری است: او باور دارد که خلاقیت تنها زمانی میتواند رشد کند که از بند کارهای تکراری و فنی رها شود.
در استودیو Kojima Productions، هوش مصنوعی بهجای طراحان فکر نمیکند، بلکه کارهای زمانبر مانند موشنکپچر و انیمیشن شخصیتهای غیرقابلبازی را تسهیل میکند تا انسان بر تخیل و روایت متمرکز شود. کوجیما در ادامه میگوید: «میخواهم هوش مصنوعی کارهای تکراری را برعهده بگیرد تا زمان و هزینه کاهش یابد… در آینده با کمک او خلق خواهیم کرد، نه بهجای او.» این نگاه در تضاد با جریان غالب خودکارسازی کامل است و AI را به مثابه یک شریک خلاق معرفی میکند. همانگونه که در Death Stranding 2 و پروژههای در دست ساخت او دیده میشود، مرز میان «ابزار» و «همکار» در حال فروپاشی است. برای کوجیما، انسان در کنار ماشین مینویسد، میسازد و خیالپردازی میکند.
در سوی دیگر طیف، برنی سندرز، سناتور دموکرات و نماینده طبقۀ کارگر آمریکا به آینده کار در عصر هوش مصنوعی با نگاهی هشدارآمیز مینگرد. او به تازگی در یادداشتی اعلام کرد: «برخلاف انقلابهای کشاورزی و صنعتی که هزاران سال یا دستکم یک قرن طول کشیدند، انقلاب کارِ هوش مصنوعی ممکن است ظرف کمتر از ده سال ساختار اقتصادی جهان را دگرگون کند.» سندرز برآورد میکند که حدود ۱۰۰ میلیون شغل در ایالات متحده در معرض تهدید قرار دارند؛ از پرستاران و حسابداران گرفته تا رانندگان کامیون و کارکنان رستورانها. از نظر او، این بار فناوری نه در خدمت ارتقای کیفیت زندگی اکثریت، بلکه در خدمت کاهش هزینهها و افزایش سود شرکتها به کار گرفته میشود.
سندرز هوش مصنوعی را «فناوریای که بهجای انسان، برای شرکتها کار میکند» مینامد و هشدار میدهد که اگر دولتها برای بازتوزیع منافع و حمایت از نیروی کار اقدامی نکنند، شکاف طبقاتی به بحرانی جهانی بدل خواهد شد. او حتی پیشنهاد وضع «مالیات بر رباتها» و کاهش هفته کاری به ۳۲ ساعت را مطرح کرده تا فرصت بازسازی اجتماعی فراهم شود. در نگاه سندرز، انقلاب هوش مصنوعی نه یک پیشرفت فناورانه، بلکه آزمونی اخلاقی است برای اینکه آیا تمدن انسانی میتواند عدالت را در کنار نوآوری حفظ کند یا نه!
در همین حال، موجی تازه از نگرانیهای جهانی نسبت به آینده هوش مصنوعی شکل گرفته است. به تازگی بیش از ۸۰۰ کارشناس و چهره برجسته فناوری از جمله استیو وزنیاک همبنیانگذار اپل، ریچارد برنسون بنیانگذار گروه ویرجین و جفری هینتون و یوشوا بنجیو پدران هوش مصنوعی مدرن در بیانیهای خواستار توقف موقت توسعه «ابرهوش مصنوعی» (Superintelligence) شدند؛ فناوریای که تواناییهایش میتواند از مرزهای هوش انسانی فراتر رود. امضاکنندگان، از پژوهشگران و رهبران مذهبی تا سیاستمداران پیشین، هشدار دادهاند که شتاب در توسعه این فناوری ممکن است به کاهش نقش اقتصادی انسان، تضعیف اختیار و کرامت بشری، و حتی تهدیدی برای بقای نوع انسان منجر شود. آنها خواستار تعلیق پژوهشها تا زمان ایجاد اجماع علمی و تضمین ایمنی و کنترلپذیری کامل آن شدهاند. این اقدام نشانهای روشن از شکاف عمیق میان شتاب فناورانه و ظرفیت اخلاقی بشر برای مهار آن تلقی میشود. شکافی که دلنگرانیهای متعددی در حوزههای مختلف ساخته است.
این رویکردها، تصویری چندلایه از آینده هوش مصنوعی ترسیم میکنند. در یک لایه، بازار کار بهشدت دگرگون میشود؛ کسانی که از AI بهره نگیرند، به حاشیه رانده میشوند و حتی بیکار میشوند. در لایهای دیگر، دستاوردهای پزشکی و علوم زیستی نوید تحولی عظیم را میدهد؛ از درمانهای شخصی تا کشف دارو در مقیاسهای غیرقابل تصور در انتظار بشر است. از منظر فلسفی، رهبران فناوری اغلب خوشبینان محتاطاند و معتقدند هوش مصنوعی نه هیولایی آخرالزمانی بلکه ابزاری برای افزایش عاملیت و توانمندسازی انسان است. در حوزه آموزش، اجماع قوی وجود دارد که مسیرهای سنتی کافی نیستند و یادگیری به کمک AI، تضمینکننده موفقیت خواهد بود.
اما در پایان، باید به نگرانیهای سیاستمداران و چالشهای مدنظر دلواپسان AI نیز با دقت نگریست. چالشهایی که ممکن است به فروپاشی ارتباطات انسانی، روابط کاری و نابودی جوامع بشری منجر شود. پیامی که از دل این روایتها بیرون میآید ساده اما عمیق است، هوش مصنوعی احتمالا فعلا قرار نیست به صورت تمام و کمال جایگزین انسان شود! آینده از آن کسانی است که یاد بگیرند چگونه این ابزار قدرتمند را در خدمت خلاقیت، همدلی و عاملیت انسانی قرار دهند. انسان در عصر حاضر در همنیشینی با این فناوری باید در مسیر توسعه مهارتها و سواد ارتباطی هوشیار و فعال باشد.