وقتی کار جدید را شروع کرده بودم، در یک بانک پذیرهنویس وام بودم. مسئولیت آموزش یک کارمند جدید که تجربه بسیار کمی در زمینه بانکداری داشت، به من واگذار شد. در دوره آموزش، او به موضوعی پی برد که من متوجهاش نشده و درباره آن پرسیده بودم. این اتفاق مرا شوکه کرد چون خودم را پذیرهنویس سختکوشی میدانستم. با این حال، بهسرعت متوجه موضوعی شدم: این کارمند جدید بهتر از من بود. او استعدادی ذاتی در تشخیص ایرادات جزئی داشت و از اعتمادبهنفس کافی برای بیان آنها نیز برخوردار بود. برای لحظهای دستپاچه شدم. ما در بانک کوچکی کار میکردیم و من از توانایی او احساس خطر کردم. اما بهسرعت متوجه شدم که او یک سرمایه است. او میتوانست روی جزئیات پذیرهنویسی کار کند، چیزی که فرصت بیشتری برای رسیدگی به باقی کارها در اختیار من قرار میداد. بنابراین او را تشویق به یادگیری بیشتر کردم. رهبران بزرگ با تیم خود رقابت نمیکنند. در عوض، تیمی تشکیل میدهند که مکملشان باشد و این را میپذیرند که وجود نیروهای ممتاز به تمام تیم قدرت میبخشد. غرور و خودپسندی جایی ندارد یک مدیر خوب «نباید» باهوشترین فرد جمع باشد. هیچ تیم قدرتمندی با غرور و خودپسندی شکل نمیگیرد و وقتی افراد باهوش را به کار بگیرید، تیم مبتکرتری خواهید داشت و به نتایج بهتری خواهید رسید. به خاطر داشته باشید که «باهوشتر» میتواند معانی مختلفی داشته باشد؛ مهارتهای فنی، خلاقیت، یا تخصص در زمینهای بخصوص. به احتمال زیاد شما فردی را استخدام خواهید کرد که ممکن است در یک حوزه بخصوص «باهوشتر» باشد، امری که به شما امکان میدهد با مهارتهای دیگر خود بدرخشید. این همان تجربهای بود که من با پذیرهنویس جدید بانک کسب کردم. بعد از آن اتفاق، من به بخش انطباق بانک رفتم، کاری که به برخی از مهارتهای تفکر انتقادی که من از آنها برخوردار بودم نیاز داشت....
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.