توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
داستایفسکی در بخشی از کتاب یادداشتهای زیرزمینی آورده است: «به او کلیه رضایتمندیهای اقتصادی را اعطا کنید، به گونهای که دیگر هیچ کاری جز خوابیدن، خوردن کلوچه، و گذرانیدن عمر نداشته باشد. او را از تمام خوبیهای روی زمین سرشار کنید، و او را تا فرق سرش در خوشی غوطهور سازید: حبابهای کوچکِ در سطح این خوشبختی، مانند سطح آب، خواهند ترکید.»
حالا اینکه داستایفسکی حبابهای کوچک را چه چیزی میپنداشت یا نهایت خوشبختی را در چه چیزی میدید محل بحث نیست؛ اما چیزی که قرار است به بحث گذاشته شود این است که دقیقاً چه چیزی باعث میشود یک فرد احساس غوطهوری در خوشی کند یا حداقل ادای آن را دربیاورد.
در جوامع طبقاتی آن چیزی که طبقات را از هم منفک میکند، سرمایه است. اما طبقات متوسط که امکان دستیابی به سرمایه ندارند، سعی میکنند رفتار طبقه فرادست را به اشکالی تقلید کنند در نتیجه هرچیزی که مختص طبقات فرادست جامعه است به شکل قلابی یا سهمگین در رفتار طبقه متوسط نمود پیدا میکند.
مثال این مساله در کالایی مثل برند اپل بهروشنی قابل تشخیص است. جوامعی مثل ایران که یک ساختار نظاممند طبقاتی دارند و برای بسیاری از فرایندها و حتی کالا محدودیت و ممنوعیت ایجاد میکنند، خود تولیدکننده قشر مصرفگرای طبقه متوسطاند. سرمایهای که از آن حرف میزنیم صرفاً سرمایه مادی نیست بلکه طبقه متوسط نیازمند ساخت سرمایه فرهنگی است. به دلیل اینکه طبقه نوکیسه فاقد سرمایه فرهنگی است، محکوم است تا با مصرف نمایشی، هویت خود را به رخ بکشد زیرا در قلمرو سرمایههای فرهنگی چیزی برای ارائه ارزش ندارد. این سیستم نوپدید نوعی تظاهر به خوشبختی و پولداری، شبکهای از احساس بیارزش بودن را در لایههای اجتماعی مختلف ایجاد میکند.
افرادی که برند اپل را در دست میگیرند و با وجود نداشتن سرمایه مادی تمام زور خود را برای داشتن حتی یک اکسسوری از آن میزنند، معمولاً از طبقه یا گروهی هستند که برای داشتن حس خوشبختی حتی به صورت خیالی به هر چیزی که شبیه طبقه فرادست در جامعه است چنگ می زنند.
مساله نیازمندی روانی عدهای از مردم به برند اپل و مشخصاً موبایل نشان از این دارد که در وهله اول این امر نه یک امر فردی، بلکه کاملاً اجتماعی است زیرا فرد احساس میکند با داشتن این کالا میتواند از طبقه اجتماعیای که در آن زیست میکند خارج شود و طعم طبقه طبقات بالاتر را بچشد. ضمن اینکه تلاش برای داشتن برند اپل، مختص یک عده خاص نیست بلکه تعداد زیادی از افراد هستند که حاضرند موبایلی را با این برند بخرند که حتی امکان استفاده برای تماس را هم ندارد.
طبیعتاً این موضوع بدان معنی نیست که حاکمیت حق ممنوعیت واردات آیفون را داشته باشد بلکه بحث بر سر چگونگی بازتولید جامعه مصرفگرا از جانب سیستم است.
به گفته بودریار، آنچه به مساله مصرف خصلت امر اجتماعی میبخشد، چیزی نیست که بهظاهر از بهرهمندی آن ناشی شود، بلکه اقدامی اساسی است که مصرف را از سرشت خود کالا جدا میکند.
نظام مصرف در آخرین مرحله مبتنی بر نیاز نیست، بلکه بر پایه نشانهها و تمایزات افراد استوار است. دقیقاً چیزی که در موبایل آیفون وجود دارد، بدون کاربردی بودن موبایل برای فرد، استفاده از آن اهداف دیگری دارد.
تصویر جامعه مصرفی بازتاب خودشیفتگی است. خودشیفتگی فرد در جامعه مصرفی لذت بردن از منفرد بودن نیست بلکه انحراف از ویژگیهای جمعی و متفاوت بودن نسبت به سایر افراد است.