قسمت اول
راههای نرفته
۷ آذر ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۴ دقیقه
شماره ۱
تاریخ بهروزرسانی: ۱۰ آبان ۱۳۹۸
یک روز این اواخر که در تکاپوی نهایی کردن مطالب پرونده رایانش ابری بودم، اتفاقی برایم افتاد. لابد فکر میکنید لحظهای احساس پرواز در ابرها به من دست داد. خیر! درست بر عکس. انگار زیر پای مغزم خالی شد و در یک لحظه کل زندگی کاریام را مثل یک فیلم با دور تند به صورت فلاشبک دیدم. اوایل خیلی اسلوموشن بود و آرامآرام سرعت میگرفت. به شکل کاتها و فلاشبکهای متوالی: - زمان حدود دو ماه پیش، مکان داخلی، دفتر ماهنامه پیوست. آرش، مجتبی و من ایدههای اولیهمان را برای بخش جهان پیوست رد و بدل میکنیم. آخر جلسه، آرش: خب! حمید چی میگی؟ من: هستم! کات و با سرعت کمی بیشتر فلاشبک. زمان حدود سه ماه پیش، مکان خارجی، محوطه نمایشگاه بینالمللی. من و مجتبی در نمایشگاه الکامپ قدم میزدیم. مجتبی: راستی حمید میخواهیم یه بخش جهانی برای پیوست در نظر بگیریم. من: چه جالب! کات، فلاشبک. -زمان یک سال پیش، مکان داخلی، اتاق جلسات شرکت قبلی که در آن مدیر روابط عمومی بودم. جلسه داغ برای برنامهریزی کمپین گوشی هوشمند جدید در راه. مدیر فروش: کمپین قبلی تاثیر زیادی روی فروش نداشت، چرا این بار هم همون راه رو بریم؟ مدیر بازاریابی: اما فیدبکهایی که ما داشتیم نشون میده که موفق بوده. و من خیره به آنها. کات، فلاشبک. - زمان هفت سال پیش، مکان داخلی، دفتر یکی از بزرگترین شرکتهای تولید شوینده و مواد بهداشتی. جلسه بین مدیر بازاریابی آن شرکت و من که مدیر برنامهریزی رسانهای بودم از شرکت تبلیغاتیشان. من: به دلایلی که الان عرض کردم من رسانه بیلبورد رو برای کمپین این شامپوی جدید اصلا مناسب نمیدونم. مدیر بازاریابی: باشه! ولی حداقل یکی دو تا تو بزرگراه صدر داشته باشیم. مسیر هر روز مدیرعاملمونه ! کات، فلاشبک. - زمان 10 سال پیش، مکان دفتر شرکت پیمارنکاری ساختمانی و تاسیساتی که در آن مدیر پروژه...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید