زمانی از «فضای سایبری» به عنوان محیطی عمومی و بدون ردیابی یاد میشد که حق گمنامی کاربران را به رسمیت میشناسد. ردیابی فردی کاربران چطور به یک فعالیت رایج در بازار وب تبدیل شد؟ آیا کسی هست که تا به حال هشداری برای استفاده از کوکی یا سیاست حریم خصوصی را قبول نکرده یا با یک تبلیغ عجیب و «شخصیسازی شده» برخورد نکرده باشد؟ ردیابی و ثبت اطلاعات به یکی از روندهای مرسوم دیجیتالی تبدیل شده است. حتی در صورت استفاده از ابزارهای مسدودکننده ردیابی هم اوضاع چندان تغییر نمیکند و شبیه آن است که «وسط توفان چترتان را باز کنید». عمدتاً ردیابی داده با ارائه «تجربیات شخصیسازیشده» به کاربران توجیه میشود و بازاریابی هدفمند، بخش اخبار مرتبط، محصولات و محتوای پیشنهادی از جمله این تجربیات هستند. پلتفرمهایی مثل فیسبوک و گوگل برای ارائه چنین تجربیاتی، افراد را بر اساس لیست بلندبالایی از مشخصهها، ردیابی و دستهبندی میکنند. این لیست مواردی مثل جنسیت، سن، قومیت، سبک زندگی و علایق مصرفی، زبان، صداهای ضبطشده، تشخیص چهره، مکان، جهتگیری سیاسی، ذائقه موسیقایی و سینمایی، درآمد، وضعیت اعتباری، وضعیت کاری، وضعیت مالکیت خانه، وضعیت تاهل و خیلی چیزهای دیگر را شامل میشود. البته که ردیابی سراسر عیب نیست و مزیتهایی هم دارد: کوکیها با ذخیره مشخصات کاربر وبسایت، استفاده از آن را ساده میکنند، تکنولوژیهای ثبت خودکار به سرعت فرمها را پر و سیستمهای دستهبندی و فیلتر امکان مدیریت حجم بالای محتوا را فراهم میکنند و پلتفرمها در ازای ارائه این مزیتها، دادهها را به منظور کسب درآمد استفاده میکنند. با این حال، هدف از ردیابی داده صرفاً آسودگی کاربران نیست: در مقابل، دادههایی که در فرایندهای هدفگیری استخراج میشوند منبع درآمد خوبی برای وبسایتهای رایگان به حساب میآیند. مدل تجاری داده- در ازای- خدمات یکی از مدلهای تجاری به شدت موفق محسوب میشود: فیسبوک، بزرگترین شرکت ردیابی داده جهان، در سال ۲۰۲۰...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.