قسمت پنجم
همه مــــــردان دوم
۶ آبان ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۴ دقیقه
شماره ۵
تاریخ بهروزرسانی: ۸ آبان ۱۳۹۸
-«طرف اینکاره نیست... یعنی اصلا نمیدونه با کارفرما چجوری طرف شه؟...» -«فقط کارفرما نیست... تو کارگاه هم هر بار میره، بعدش دیگه نمیشه پرسنل رو جمع کرد...» -«میگم میخواین یه زنگ به خود مهندس بزنیم؟!» - «نه بابا! اون بدبخت از اون ور دنیا کاری از دستش برنمیاد... تازه میدونین که مهندس این بابا رو حسابی قبول داره» - «راست میگه، اگه قبول نداشت که قائممقامش نمیکرد...» و این دیالوگ مهندسان و مدیران پروژههای شرکت بود در مورد جانشین مدیرعامل. کسی که همکلاسی دانشگاه و دوست قدیمی مهندس سعید مدیرعامل شرکت بود که از چند ماه قبل او را به شرکت دعوت کرده و به عنوان نفر دوم برگزیده بود. تا زمانی که خود رئیس حضور داشت او به خوبی توانست نقش یک نفر دوم را ایفا کند. یک مکمل تمامعیار که به خوبی خلاءهای مدیریتی رئیس را پر میکرد، گاهی مانند یک کاتالیزور فرآیندهای لاینحل مدیریتی را سامان میداد و گاهی مثل یک بازیکن بدون توپ باعث بازیسازی و حرکت رو به جلوی شرکت از مسیرهایی نو بود. اما همین که مدیرعامل جهت آغاز روند مهاجرتی خود مجبور به ترک چندینماهه شرکت شد، به یکباره همه چیز دگرگون شد. بازوبند کاپیتانی بر بازوی آقای جانشین زار میزد. گویا گرانیگاه شرکت از دست رفته بود. کسی که بر صندلی مدیریت شرکت تکیه زده بود نمیتوانست نقش یک رهبر را ایفا کند. آن زمان، یعنی هفده هجده سال پیش، نفهمیدم که مشکل در چه بود. آیا آن آقای قائممقام اصلا برای همراهی و حمایت ساخته شده بود و نه برای پیشروی و پرچمداری؟ آیا اگر او هم زودتر از آن صاحب یک شرکت میبود رهبری و نفر اول بودن را یاد گرفته بود؟ چندی پیش در جلسهای پای صحبت یکی از کارگردانان خوشفکر سینمایمان نشسته بودم. موضوع بحث، نقش کلیدی دستیاران و به ویژه دستیار اول کارگردان در ساخت یک فیلم...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید