رایتل زمینه کاری: ارائهدهنده خدمات نسل سوم و چهارم تلفن همراه در ایران نیروی انسانی: 1200 نفر سال تاسیس: ۱۳۸۹ چه دشوار است حضور، رقابت و از همه مهمتر پایداری در بازاری که پیش از این بازیگران قلندری به آن پا گذاشتهاند که برای خود اسم و رسمی ساخته و سهمی چشمگیر از آن نصیب بردهاند. بازاری با امکانات مشخص، مشتریانی محدود و وضعیتی نهچندان متعادل. تولد، رشد و بلوغ رایتل در چنین شرایطی بود که صورت گرفت؛ در زمانهای با حضور دو اپراتور قدرقدرت، مشتریانی که تا آن زمان تکلیف خود را با شماره و نوع سیمکارتشان مشخص کرده بودند و از همه مهمتر شرایطی که با تحریم و فراز و نشیبهای اقتصادی و سیاسی خود را تعریف میکرد. همه اینها بستری نهچندان طبیعی برای تولد پدیدهای بود که عنوان اپراتور سوم بر پیشانیاش حک شده بود. «رایتل» با پیشوند «رای» به معنای اندیشه و عزم و تدبیر، که خود را با عناوینی چون اپراتور هوشمند و پیشگام در 3G معرفی میکرد، در اکوسیستم مخابراتی کشور راه بسیار طولانی و دشواری را در عمر 10 ساله خود طی کرده است، راهی که مصداق همان جمله مشهور است که میگوید: «آنچه مرا نکشد، قویترم خواهد کرد.» خشت نخست تولد در روزهایی که حالا دیگر کرونایی خواندنش بسیار طبیعی به نظر میرسد، با ماسک و رعایت پروتکلهای بهداشتی پا به ساختمان بنفشرنگی گذاشتیم که در حوالی خیابان ارمغان جا خوش کرده بود. عبور موفقیتآمیز از مراسم طبسنجی در بدو ورود هرچند کمی از تمرکز من برای توصیف فضا میکاست، اما یادآور این حقیقت بود که شرکتگردیهایمان سر و شکلی تازه پیدا کرده و من نیز باید در میان بوی الکل و نگرانی از درجه تب نمایانشده بر دستگاه تبسنج، حواسم باشد که از راهرویی عبور کردم که بر هر دو طرف دیوارش قابهایی از افتخارات و نشانهای موفقیت...
همیشه نوشتهام آدم خاطرهبازی نیستم. نوستالژیک بودن برای روزنامهنگار مثل این است که سمشناس باشی و هر بار با ساختن یا شناختن یک زهر کمی هم خودت از آن بچشی! کولهبار روزمرگی میتواند از بار روزها و سالهایی که به نوشته تبدیل کردهای چنان سنگین شود که کمرت را بشکند. این روزها این بار را فقط میتوان بر دوش سایت ماهنامه انداخت؛ جایی که خیلی زیبا و خوش آب و رنگ چنان نسخه سپیدکاریشده و مدرنی از نوشتههای قدیمیات نشان میدهد که خودت هم میمانی این نوشته تر و تمیز کار چه کسی بوده.
سعید امامی مثل همه سالهایی که میشناسمش با کت و شلوار و کراوات خوشتیپ و عطرزده وارد آسانسور ماهنامه پیوست میشود. دیدن تحریریه خالی که به دلیل دورکاری تحمیلی کرونا تعطیل است غمانگیز است، اما با دیدن همان خوشمشربی و وقتشناسی که در کمیسیون نرمافزارهای پیشرفته سازمانی مشخصهاش است ناخواسته زیر ماسک لبخند میزند. میدانم هنوز هم وقتی جایی میداند به ظاهرش گیر میدهند خیلی بیسروصدا غایب میشود. اینکه نوه حاج میرزا آقاامامی چهره جاودانی مینیاتور اصفهان و روحانی هنرمند جلدهای سوخت حالا یک کراواتی است که احتمالاً مشهورترین چهره ERP کشور به حساب میآید خودش به خودی خود برای اثبات گذر تاریخی کافی است. سعید امامی آن روز در مقابل دوربین و پشت فنجانهای قهوه، چهره حتی متفاوتتری از خود نشان داد که بیانگر آن بود که با چه صعود و سقوطی یکی از اولین سری فارغالتحصیلان مدرسه عالی کامپیوتر ایران توانست جزو موسسان شرکت تاریخی پارس سیستم باشد. در روایت این سرگذشت شخصی با ما همراه باشید.
0 نظر