تهران؛ شهری که میتوانست الگوی جهان باشد
هر کلانشهر را میتوان کشوری کوچک به شمار آورد؛ جایی که همه عناصر یک نظام…
۷ مهر ۱۴۰۴
اتوبوس در ایستگاه نگه داشت و اغلب مسافران کارتبلیت خود را روبهروی دستگاه گرفتند و پس از شنیدن صدای بوق تایید، پیاده شدند. بعضی از مسافران هم کرایه را نقدی پرداخت کردند؛ اما یکی از آنها که اعتبار کارتش تمام شده بود و پول نقد هم نداشت، شمارهکارت راننده را گرفت و پنج هزار تومان کرایه را برایش کارت به کارت کرد.
این صحنه را در تاکسی بسیار دیده بودم؛ اما توقع نداشتم بابت پنج هزار تومان، چنین اتفاقی رخ دهد. همه میدانیم که اجبار به کارت به کارت در چنین مواردی، به دلیل نبود کیف پول الکترونیکی است که چندین دهه است در پیچوخم بیتصمیمی مانده است.
مثالی که ذکر شد تنها یک نمونه در حوزه بانکداری الکترونیکی است اما اوضاع سایر رگولاتورهای بخشی و فرابخشی نیز چندان بهتر از بانک مرکزی نیست. در زمینه فیلترینگ، هیچ دولتی تاکنون نتوانسته گرهای از کار باز کند و در برخی موارد با افتخار، گرههای بیشتر به این کلاف سردرگم افزوده است و اکنون دیگر کسی در انتظار رفع فیلتر نیست. شاید طرفداران جناحی دولت که به فکر جمعآوری رأی در انتخابات آینده هستند این موضوع را پیگیری کنند، اما مردم عادی مدتهاست مشکل خود را به گونهای رفع کردهاند. هرچند راهحلی که در پیش گرفته شده هزینه اقتصادی زیادی به شهروندان و شبکه کشور تحمیل میکند اما واضح است که این هزینه ناشی از بدتصمیمی دولتهای قبلی و استیصال دولت فعلی است.
از جمله این مثالها در بخشهای مختلف کشور بهوفور یافت میشود که ذکر آنها یک نشریه تخصصی ICT را دچار حاشیههای بیمورد میکند و خوانندگان این یادداشت خود نمونههای متعددی در ذهن دارند که نیازی به تکرارشان نیست.
غرض این است که یادآوری شود جامعه با سرعت زیادی در حال پیشروی است. این سرعت را ما که در کشور ساکن هستیم بهسادگی درک نمیکنیم اما آنها که برای مدتی از کشور دور بودهاند، بعد از مراجعت، تا مدتها متعجب هستند. این سرعت جامعه تا مدتی با سد دولت مواجه بود که یا نمیخواست یا نمیتوانست خود را با مردم هماهنگ سازد؛ اما سالهاست که دیگر آن سد وجود خارجی ندارد. شاید نامی از آن باقی مانده باشد اما در عمل، دیگر چیزی مانع جامعه نیست. این وضعیت، خود را به شکل بیدولتی نشان میدهد که در زمانی نهچندان طولانی، شرایطی مانند امروز اینترنت، در همه شئون کشور ایجاد میکند. یعنی در زمانی که دولت نمیتواند خواستههای جامعه را برآورده سازد یا حقوق آنها را تامین کند، هر فرد تصمیم میگیرد خودش، مشکل خود را رفع کند. هرکسی به راه خود میرود و عملاً هیچ نظمی وجود ندارد و هرچه این وضعیت ادامه یابد، تغییر آن سختتر خواهد بود.
شاید بتوان گفت ما در «وضعیت طبیعی» بدانگونه که توماس هابْز میگفت قرار داریم، آن هم در قرن بیستویکم، و البته غیرطبیعیترین وضعیت چند دهه اخیر.