الف - آنچه گذشت و آنچه پیشِ روست در یادداشت نهم (از بند ۷۲ الی ۸۳) از تجربه همزیستی میان انسان و رباتها در جهانِ پیش رو صحبت کردیم و از منظر حقوقی به این جمعبندی رسیدیم که فارغ از هر برهان نظری و استدلالِ مَدْرَسی، فقط با رجوع به «حقوق عملی» یا تجربه عملیمان از حقوق، درمییابیم که نیاز است در جامعه پیشِ رو برای موجودات نوینی که پا به عرصه فعالیت میگذارند تدابیر لازم به منظور حقانیسازی رفتار و توزیعِ منصفانه مسئولیت را اتخاذ کنیم. از جمله دغدغههایی که جامعه انسانی را به تدوین قواعد حقوقی محتاج کرده، مراقبت و حفظِ نظم عمومی است و در یادداشت دهم میخواهم به آثار هوش مصنوعی بر نظم عمومی و نیازهای حقوقی جهانِ رباتها و جولانِ هوشِ مصنوعی بپردازم. این سرفصل نیازمند مقدماتی است که در یادداشت اخیر تقدیم خواهد شد و در یادداشتهای بعدی به تکمیل آن میپردازم. ب - تردید در بداهتِ نظم ۸۴. بدیهیپنداری، آفتِ تفکر است. ما در مورد چیزها فکر نخواهیم کرد مگر آنکه بدانیم که نمیدانیم. دانستنِ ندانستن نیز محقق نخواهد شد مگر با قبولِ نابدیهی بودن. در گفتوگوهای روزمره زیاد میشنویم که اشخاص برای اثبات سخن خود میگویند «معلوم است دیگر»؛ «همه میدانند»؛ «همه میگویند» و... یا حتی در ادبیاتِ اداری و مکاتبات سازمانی نیز بسیار مشاهده میکنیم که مطلب با این قید آغاز میشود «بدیهی است که...» در حالی که موضوع آن نامه نه تنها بدیهی نیست (که اگر بدیهی بود نیازمند ابلاغ و مکاتبه نبود) بلکه حتی میتواند «صحیح» هم نباشد. مثلاً ما هرگز شاهد نامهای از یک مدیرعامل به مدیر سازمان دیگر نیستیم که بگوید: با سلام و احترام به استحضار میرساند شما انسان هستید! چرا شاهد چنین مکاتبهای نیستیم؟ چون امر بدیهی نیازمند مکاتبه و استدلال نیست. البته اینجا انسان را در معنای متداول استفاده کردم و الا انسان در...