نمیخواهم از تلخیاش بکاهم. هفته گذشته هفته بسیار بدی برای من بود. علاوه بر مشکلات روزمره و عادی کسبوکار، زندگیام وقتی متحمل چرخشی دور از انتظار شد که همسرم در حین بازی تنیس زمین خورد، کمرش شکست و به دو عمل جراحی فوری و پشت سر هم نیاز پیدا کرد. آدم خودخواهی هستم که درباره تاثیر بدشانسی و درد همسرم بر زندگی روزمرهام فکر میکنم. اما واقعیت دارد و اجتنابناپذیر است.واقعیت این است که وقتی بستری شد، شغل دیگری پیدا کردم و این شغل مهمتر، سختتر و طولانیتر از کاری بود که قبلاً داشتم. اداره خانوار به صورت ۲۴ ساعت در هفت روز هفته با سه فرزندْ کار جدیدم شد. دو فرزندم در نقطه عطف تصمیمگیری درباره کالجشان هستند. این تصمیم سرنوشت چهار سال زندگی و شاید آیندهشان را تعیین میکند. نمیتوانم در این زمینه ادعایی بکنم. اگر همسرم کاری را که انجام میدهد انجام ندهد من نیز نمیتوانم کار را پیش ببرم. در حالت کلی، میتوانست بسیار بدتر باشد اما اینطور هم نیست که اتفاقی نیفتاده باشد. و این نکتهای است که میخواهم بازگو کنم. شرایط وخیم ظاهراً کوتاهمدت، اما طولانی ما همه حوادثی را از سر میگذرانیم. شرایط غیرمترقبهای ناگهان پدید میآید که ابتدا در پس ذهنمان شبیه مانع در راه به نظر میرسد. اما ناگهان مراقبت فوری به اتاق اورژانس میکشد و یک روز هدر میرود. و بعد روز دوم... و ناگهان با هفتهای مواجه میشوید که کل آن را از رده خارج بودهاید. این وضعیت برای همه دشوار است اما وقتی نقش رهبری را ایفا میکنید، بهویژه در استارتآپ، مشکل شاید بسیار بزرگ شود. مسئولیتهای روزمره اداره یک شرکت یا گروه درحالرشد ممکن است پرمشقت باشد حتی با کل ۲۴ ساعت روز. وقتی ساعات کاری موجودتان ناگهان به صفر میرسد، معمولاً با فهرستی از انتخابهای سخت مواجه میشوید؛ اینکه چه چیزی انجام نمیگیرد و چقدر پول...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.