گردشی نیمروزی در جهان رو به گسترش آیقصه
پوری و کارخانه قصهسازی
۱ بهمن ۱۳۹۸
زمان مطالعه : ۱۳ دقیقه
شماره ۷۶
تاریخ بهروزرسانی: ۱۵ بهمن ۱۳۹۸
آیقصه زمینه کاری: قصهگویی، ادبیات کودک نیروی انسانی: ۷ نفر سال تاسیس: 1397 در خواب و رویا هستم. رویایی شیرین از صبح جمعه سال ۷۳ که با شوق از خواب میپرم. دست و رو نشسته تلویزیون را روشن میکنم تا پس از یک هفته انتظار ببینم مادرخانومی چه داستانی از زیزیگولو و آقای پدر و امیرآقای جمالی برایم تعریف میکند. در رویایم به ۹ سالگی بازمیگردم و بعدازظهرهای پس از مدرسه که با عجله تکالیف خود را مینویسم تا همراه با پسرک کلاهقرمزی و آقای مجری بازی کنم. این کاراکترهای دوستداشتنی بخشی از هویت و خاطره جمعی نسل ماست و در روزگاری که رسانهها از شخصیتها و کاراکترهای اینچنینی تهی شدهاند، گاه دلمان پر میکشد بهسوی ظهرهای جمعه و دوست داریم فرزندانمان هم در این نوستالژی همراه ما شوند، اما دریغا که روزگار عجیبی شده است. دیگر از کاراکترهای صمیمی و خودمانی که نوستالژی نسلی را بسازند خبری نیست و کودکانمان در میان شخصیتهایی بیشمار از سراسر جهان سرگرداناند. در این زمانه افرادی چون امید ترابی و پوریا عالمی همراه با صداپیشهها، تصویرگران و قصهنویسان حرفهای به یاری بچههای امروزی آمدند و یک سال و نیم است که با شخصیتهایی دوستداشتنی چون «داینا ماینا»، «هاپهاپ»، «کرگدنی به نام کرگردن» «گربه شماره ۶» و «آدام فاضایا» مهمان خانه بچهها شدهاند. به امید آنکه شهر آیقصه به خاطره جمعی یک نسل بدل شود. استارتآپ «آیقصه» را با قصههای گوناگونشان میشناسیم اما در پشت دروازههای شهر آیقصه چه میگذرد؟ [aparat id="W5fYl"] وقتی قصهها تمام میشوند آسانسور مجتمع ارشیا چون آسانسور فیلم «چارلی و کارخانه شکلاتسازی» یک بالابر معمولی نبود و با فشردن دکمه «طبقه سوم» روبهروی شهر قصه ما را پیاده کرد. در بدو ورود با آرش ترابی راهنمای شهر قصه آشنا شدیم که با شمایل عظیم جالب، چشمان مهربان و لهجه شیرین اصفهانی خودش شبیه یکی از کاراکترهای دوستداشتنی شهر...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید