skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

صدای پیوست

تحریریه پیوست

چه کسی ایگوی من را برداشت

تحریریه پیوست

۴ دی ۱۳۹۶

زمان مطالعه : ۳ دقیقه

تاریخ به‌روزرسانی: ۲۱ اسفند ۱۳۹۸

زمانی بود که در مواقع بروز مشکل کاری سعی می‌کردم با توجیه و مقصریابی از مهلکه فرار کنم. همه مدال‌ها را برای خودم می‌خواستم اما در مواقع بروز مشکل یا بحران جاخالی می‌دادم. پذیرفتن اشتباهاتم برایم خیلی سخت بود و این موضوع را که در مورد خروجی کارم مورد ارزیابی قرار بگیرم به راحتی برنمی‌تابیدم. روزی از آن روزها ایمیلی از سمت کارفرما آمد که نشان می‌داد انجام بخشی از برنامه اجرایی پیوسته شرکت ما پیش نرفته و مسئول آن برنامه من بودم. مدیریت شرکت جلسه فوری تشکیل داد و من می‌بایست راجع به مشکل پیش‌آمده توضیح می‌دادم. به محض اینکه رامین شروع به توضیح دادن مشکل کرد من حرفش را قطع کردم و شروع کردم به ارائه همه توضیحات و توجیه‌های مربوط یا نامربوطی که به ذهنم می‌رسید. از پاسخ ندادن به سوالات فنی قبلی من تا اینکه چرا گاهی در جلسات مشترک با کارفرما حضور نداشتم را به هم پیوند می‌زدم تا نشان دهم که مقصر پیشرفت نکردن کار من نیستم.

وقتی توجیه‌های متعدد و پرآب و تابم پایان یافت مدیرم رامین با لبخندی آرامش‌بخش شروع به صحبت کرد: «حمیدرضا جان! خسته نباشی. من می‌دونم که حجم کارهایی که روی دوشت هست خیلی زیاده و ازت ممنونم که با درایت همه اونها رو مدیریت می‌کنی. هدف از برگزاری این جلسه یافتن مقصر نیست. من به دنبال این هستم که در وهله اول ریشه مشکل رو پیدا کنیم تا بتونیم رفعش کنیم، ضمن اینکه بتونم پاسخ صادقانه و درستی از لحاظ فنی به کارفرما بدم. و مهم‌تر از همه اینها بتونم راه‌حلی برای جبران این تاخیری که در پیشرفت پروژه داشتیم ارائه بدم. همیشه گفته‌م و باز هم تکرار می‌کنم که مسئولیت هر مشکلی رو که در خروجی کار تیم من باشه شخصاً بر عهده می‌گیرم. من به هر شکلی در این مورد و در همه موارد دیگه تو و بقیه تیم رو حمایت و پشتیبانی می‌کنم.»

بعد از حرف‌های آرامش‌بخش رامین من تقریباً خلع سلاح شده بودم. اگر هم می‌خواستم، نمی‌توانستم به منبع واقعی مشکل فکر نکنم. موضوع بحث از شخص به مشکل تغییر پیدا کرده بود و من چاره‌ای جز مروری واقع‌بینانه به آنچه در مسیر پیش آمدن آن وضع رخ داده بود نداشتم. پرواضح بود که در یکی دو مورد اطلاعات کافی از سمت کارفرما به سمت ما نرسیده بود. از آن واضح‌تر منفعلانه عمل کردن من در پیگیری نکردن به‌موقع برای کسب آن اطلاعات بود. با پذیرش این وضعیت دو نتیجه گرفتیم. یکی اینکه برای کنترل مدام پروژه نیاز به ابزار نرم‌افزاری مکانیزه و کارا حس می‌شود. دیگر آنکه در مواقع عدم نتیجه‌گیری اصرار به تشکیل جلسه با کارفرما به صورت کتبی لازم است. و در نهایت آنکه قرار شد یک برنامه سریع جبرانی به کارفرما ارائه شود.

حالا سال‌ها گذشته و گاهی برایم پیش می‌آید که خودم به ناچار روی صندلی رامین می‌نشینم و سعی می‌کنم به همکاران جوان‌ترم این مفهوم را منتقل کنم که هنگام بروز بحران باید به دنبال راه‌حل بود نه مقصر.گاهی موفق می‌شوم و البته گاهی هم خیر. گاهی خودم به درستی از انتقال نگاه راه‌حل محوری عاجزم و گاهی ایگوهای بزرگ همکاران عزیزم مانع می‌شود. البته با ایگوی آنها مشکلی ندارم. خودم هم دارم. همیشه هم داشته‌ام. به عنوان یک کمال‌گرا همیشه نسبت به نقد خروجی‌هایم حساس بوده‌ام. اما پس از سال‌ها هم تعریفم از کمال تراشیده‌تر شده و هم فهمیده‌ام که من با خروجی کارم یکی نیستم. انتقاد از کار من مساوی انتقاد از من نیست. من هم اشتباه می‌کنم، فراموش می‌کنم. شاید حالا راحت‌تر از سابق این ضعف‌ها را می‌پذیرم و سعی می‌کنم برایشان راه‌حلی بیابم. شاید حالا بیشتر یادم هست که هیچ چیز قطعی نیست. البته به جز همین جمله.

http://pvst.ir/6zz
برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو