بریتانیا تا پایان سال امکان ارسال پیام و تماس ماهوارهای را برای گوشیهای هوشمند فراهم میکند
فایننشال تایمز میگوید آفکام، رگولاتور ارتباطات بریتانیا، برنامههایی را در دست بررسی دارد که تا…
۵ فروردین ۱۴۰۴
۴ فروردین ۱۴۰۴
زمان مطالعه : ۶ دقیقه
تاریخ بهروزرسانی: ۱ فروردین ۱۴۰۴
روها بنجامین، جامعهشناس در سخنرانی خود اهمیت نقش تصمیمگیری و اندیشههای افراد در آینده زندگی مبتنی بر فناوری را پررنگ قلمداد کرد. از نظر او سمت و سوی توسعه فناوری توسط برندها و قدرتهای این حوزه هدایت میشود و نباید جامعه اجتماعی محدود به این تصمیمات باقی بماند. کنش افرد در جامعه و بهبود سرمایه اجتماعی از نظر بنجامین بسیار تاثیرگذار است.
به گزارش پیوست، روها بنجامین، جامعهشناس در سری سخنرانیهای تد (TED)، دیدگاهی متفاوت ارائه میدهد و معتقد است. او معتقد است فناوری نه ناجی بشر است و نه نابودگر آن، بلکه وسیلهای برای بهبود زندگی همه افراد جامعه بهشمار میآید، نه فقط برای نخبگان و صاحبان قدرت.
در دنیای امروز، تعداد اندکی از افراد با نفوذ در حال شکل دادن به آینده بشریت هستند. آنها سرمایههای هنگفت خود را صرف پروژههایی نظیر سفرهای فضایی، توسعه هوش مصنوعی فوق پیشرفته و ساخت پناهگاههای زیرزمینی میکنند. در حالی که تأمین نیازهای اولیه مانند خدمات بهداشتی و مسکن برای همگان را ایدهای غیرواقعبینانه و حتی مضحک میدانند. این افراد در استفاده از تخیل خود برای تغییر واقعیتهای مادی و دیجیتالی جسورانه عمل میکنند، اما وقتی صحبت از اصلاحات اجتماعی میشود، تفکرشان محدود و محافظهکارانه است.
در نتیجه، بسیاری از ما در حصار تخیلات نامتوازن این گروه گرفتار شدهایم. تخیلی که قدرت و منابع را در دست گروهی کوچک متمرکز میکند و اکثریت مردم را به حاشیه میرانند. همانطور که روها بنجامین اشاره میکند، این افراد دو روایت مشخص از آینده به ما عرضه میکنند که هر دو مبتنی بر تسلیم در برابر فناوری است.
بنجامین توضیح میدهد که صاحبان قدرت در حوزه فناوری دو تصویر کاملاً متضاد اما مکمل از آینده ارائه میدهند. نخست آیندهای است که در آن فناوری همه نیازهای بشر را برآورده میکند. دوم آیندهای است که در آن فناوری ما را به نابودی میکشاند.
این روایت که توسط سیلیکونولی تبلیغ میشود، آیندهای را به تصویر میکشد که در آن فناوری در خدمت ماست. در این دنیا، تمام نیازهای ما از طریق فناوری پیشرفته و بدون زحمت برآورده میشود. چتباتها و دستیارهای مجازی، نیازهای ما را پیش از آنکه حتی متوجه شویم، تشخیص میدهند. خودروهای خودران، ما را بدون تأخیر به مقصدمان میرسانند. همه چیز، از خرید مواد غذایی گرفته تا انجام وظایف کاری، تنها با یک کلیک قابل انجام است.
در نسخه افراطیتر این چشمانداز، انسانها با فناوری ادغام میشوند، هوش مصنوعی به ذهن ما متصل میشود و بدنهایمان بهبود مییابد، تا جایی که به موجوداتی «فراانسانی» تبدیل شویم؛ قویتر، هوشمندتر و بهینهتر از هر زمان دیگر. این آینده، که برخی آن را «تکینگی فناوری» (Technological singularity) مینامند، به ما وعده رهایی از محدودیتهای انسانی را میدهد.
در مقابل، هالیوود معمولا آیندهای را متصور میشود که کابوسی پر از هرجومرج، رقابت بیرحمانه و نابرابری دائمی است. نمونههایی مانند فیلمهای «بازیهای گرسنگی»، «بلید رانر» و «ماتریکس» چنین دنیایی را به تصویر میکشند، جایی که فناوری نه تنها زندگی را راحتتر نکرده، بلکه انسانها را به حاشیه رانده و کنترل همه چیز را در دست گرفته است. در این روایت، هوش مصنوعی به نیرویی مستقل و خطرناک تبدیل شده، اتوماسیون شغلها را از بین برده و شرکتهای فناوری به حکومتهایی بیرحم بدل شدهاند که به جای دولتها، سرنوشت بشر را تعیین میکنند.
بنجامین معتقد است در حالی که این دو تصویر آینده ظاهرا متضاد به نظر میرسند؛ یکی آرمانشهری که در آن فناوری ما را نجات میدهد و دیگری ویرانشهری که در آن فناوری ما را نابود میکند، هر دو بر یک فرض مشترک استوار هستند: اینکه فناوری نیرویی مستقل است که مسیر آینده را تعیین میکند، در حالی که نقش انسانها در هدایت و کنترل آن نادیده گرفته میشود.
بنجامین استدلال میکند که این دو روایت، ما را به پذیرش این ایده سوق میدهند که آینده در دستان فناوری است و ما تنها میتوانیم منتظر باشیم تا ببینیم که آیا نجات پیدا خواهیم کرد یا نابود خواهیم شد. اما او پیشنهاد میکند که باید این طرز تفکر را کنار بگذاریم و نقش خود را در شکل دادن به آینده بپذیریم.
او از اصطلاح «ما-شهر» (Ustopia) استفاده میکند، واژهای که از نویسنده سرشناس مارگارت اتوود وام گرفته است. «ما-شهر» ترکیبی از آرمانشهر (Utopia) و ویرانشهر (Dystopia) است، اما برخلاف آنها، چیزی نیست که از قبل تعیین شده باشد؛ بلکه نتیجه انتخابها، تعاملات و اقدامات جمعی ماست. آیندهای که میسازیم، نه آیندهای که به ما تحمیل میشود.
بنجامین از تجربه شخصی خود در دانشگاه برکلی در دهه ۲۰۰۰ میگوید. او از نزدیک مشاهده کرد که چگونه رشد صنعت فناوری باعث افزایش نابرابری شده بود. با گسترش شرکتهای فناوری، بسیاری از ساکنان قدیمی منطقه خلیج سانفرانسیسکو از خانههای خود رانده شدند و دیگر توانایی پرداخت هزینههای بالای زندگی را نداشتند.
در همان زمان، او در حال تحقیق درباره جنبههای اجتماعی زیستفناوری بود و مشاهده میکرد که میلیاردها دلار در تحقیقات پزشکی، از جمله استفاده از سلولهای بنیادی برای تولید سلولهای قلبی، سرمایهگذاری میشود.
اما در حالی که پیشرفتهای علمی میتوانستند بیماریهای جسمی را درمان کنند، هیچ اقدامی برای درمان نابرابریهای اجتماعی صورت نمیگرفت. این همان چیزی است که او آن را «تخیل نامتوازن» مینامد؛ توانایی تصور ترمیم بدنهای بیمار، اما ناتوانی در تصور یک جامعه عادلانه.
بنجامین استدلال میکند که به جای تسلیم شدن در برابر آیندهای که شرکتهای فناوری برای ما طراحی میکنند، باید آگاهانه وارد فرآیند شکل دادن به آینده شویم.
فناوری نباید فقط به عنوان ابزاری برای افزایش کارایی و سودآوری دیده شود، بلکه باید در خدمت بهبود کیفیت زندگی همه افراد جامعه قرار گیرد
او پیشنهاد میدهد که به جای تمرکز صرف بر نوآوریهای فناوری، باید بر نوآوریهای اجتماعی سرمایهگذاری کنیم. فناوری نباید فقط به عنوان ابزاری برای افزایش کارایی و سودآوری دیده شود، بلکه باید در خدمت بهبود کیفیت زندگی همه افراد جامعه قرار گیرد.
باید قدرت تصمیمگیری را از گروههای کوچک نخبگان به جامعه بازگردانیم. سیاستگذاری فناوری نباید تنها در اختیار شرکتهای بزرگ و سرمایهگذاران باشد؛ مردم نیز باید در تصمیمگیریها مشارکت داشته باشند.
تخیل جمعی را بازیابی کنیم. به جای پذیرش روایات محدود درباره آینده، باید به دنبال خلق داستانهای جدیدی باشیم که در آن فناوری وسیلهای برای تحقق عدالت اجتماعی باشد، نه عاملی برای تشدید نابرابریها.
بنجامین معتقد است آینده فناوری از پیش تعیینشده نیست. این آینده نه یک رویای آرمانی است و نه یک کابوس اجتنابناپذیر، بلکه بستگی به انتخابهای ما دارد. اگر قدرت تخیل و تصمیمگیری خود را پس بگیریم، میتوانیم آیندهای بسازیم که نه تنها به نفع نخبگان، بلکه به سود همه باشد. این آینده در دستان ماست نه در دست فناوری و نه در کنترل گروهی کوچک از صاحبان قدرت.