«پوسیدگی مغزی» واژه منتخب آکسفورد برای سال ۲۰۲۴ به روند مهمی در جهان امروز اشاره دارد
ناشر فرهنگ لغت محبوب آکسفورد واژه منتخب خود برای سال ۲۰۲۴ را پوسیدگی مغزی یا…
۱۳ آذر ۱۴۰۳
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
زمان مطالعه : ۱۲ دقیقه
ویدئویی دیدهاید که محتوای آن شما را در لحظه خشمگین کرده باشد؟ پیش آمده که فکر کنید به دلایلی غیرمنطقی ریپورت شده یا مورد هجمه نظراتی غیرمنصفانه قرار گرفتهاید و ندانید علت آن چیست؟ آزارهای مکرر مجازی را در شبکههای اجتماعی تجربه کردهاید؟ کارشناسان معتقدند همه اینها میتواند از مصادیق پدیدهای به نام «قلدری مجازی» یا Cyberbullying باشد. پدیدهای که اگر اسمش را نشنیده باشیم به عنوان یک آزارگر، قربانی یا حتی ناظری صرف تجربهاش کردهایم. جامعهشناسان میگویند این پدیده حاصل نوعی طرد اجتماعی، عزتنفس پایین و افسارگسیختگی در ابراز هیجانات است که در جامعه پلتفرمی شده و نابرابر ما، رخ دادن آن تا حدی اجتنابناپذیر به نظر میرسد.
به گزارش پیوست، بیشتر افراد مشهور در طول زندگی حرفهای خود معمولا لحظهای را تجربه میکنند که در صفحات اجتماعیشان با انبوهی از نظرات تند و توهینها غافلگیر میشوند. این اتفاق ممکن است بعد از یک مسابقه، سخنرانی یا اظهارنظر رخ داده باشد. افرادی هم که شهرتی ندارند معمولا یکی از بازیگران این صحنهاند؛ یا در نقش کسانی که خودشان به صفحات افراد معروف هجوم میآورند یا تماشاگرانی که صحنه درگیری را نظاره میکنند و درباره آن به اظهارنظرهای شخصی و عمومی مشغول میشوند. این آسیب میتواند ابعاد مختلفی داشته باشد از کودکان و دانشآموزان تا سیاستمداران را درگیر کند. این گزارش بیشتر به آسیبی که از طریق شبکههای اجتماعی به افراد معروف و ناشناس وارد میآورد توجه دارد و به دنبال آسیبشناسی جامعهشناسانه این مسئله است.
از «قلدری مجازی» تاکنون تعاریف مختلفی ارائه شده است. رابرت توکونگا، استاد دپارتمان ارتباطات دانشگاه آریزونا، خشونت یا قلدری مجازی را هر نوع رفتاری تعریف کرده است که از طریق رسانههای الکترونیکی یا دیجیتال توسط افراد یا گروهها انجام میشود؛ به طوری که مکرر پیامهایی خصمانه یا تهاجمی به قصد آسیب یا ناراحتی به دیگران ارسال شود. دان اولویوس، روانشناس اسکاندیناویایی، هم آن را رفتاری تهاجمی میداند که عمدی است و شامل عدم تعادل قدرت میشود. بهنظر میرسد «تهاجمی بودن»، «ایجاد نامتوازنی در قدرت» و «فراوانی قابل توجه» کلیدواژههای مشترک تعریفهایی باشند که برای اعمال خشونت در فضای دیجیتال ارائه میشود.
صادق پیوسته، جامعهشناس و استاد دانشگاه، معتقد است این پدیده در ایران ظهورات پررنگیتری دارد چون افزون بر هجومهای معمول مانند هجومهای احساسی نوجوانان، هجوم ناشی از تهییج افراد توسط سلبریتیها، گفتمانهای گوناگون و هجومهای قومی و سایبری درگیر را هم داریم.
حامد کیا، جامعهشناس و مدرس دانشگاه، هم درباره وضعیت خشونت مجازی در ایران به پیوست میگوید: وقتی ما در ایران از خشونت سایبری صحبت میکنیم ذهنمان بیشتر سمت شبکه اجتماعی میرود؛ اما این موضوع بسیار گستردهتر است و انواع مختلفی را در برمیگیرد. مثلا هک کردن هم نوعی خشونت سایبری است چرا که وقتی حساب تلگرامی، اینستاگرامی یا توییتر شما هک میشود شکلی از تهاجم، خشونت و در واقع نوعی حمله سایبری به حساب کاربری شما اتفاق میافتد که میتواند عواقب بسیار گستردهای به بار آورد.
آرش حیدری، جامعهشناس و استاد دانشگاه، میگوید: این پدیده گرچه امروزه از طرق جدیدی خود را نمایان میکند اما جدید نیست و ما با رخنمایی مجدد یک پدیده باستانی مواجهایم و باید با تحلیل منطق قدرت و روابط اجتماعی سراغش برویم. او همچنین میافزاید: این اتفاق تداوم منطق لمپنیسم است. در ادبیات جامعهشناسی، لمپن کسی است که جایی در نظامات اجتماعی برای هویتیابی ندارد. بنابراین مسئله اصلی را باید ذیل تحلیلی اجتماعی از عزتنفس فهمید. عزتنفس پایین محور اصلی و آخرین زنجیرهای است که منجر به رفتارهای قلدرمآبانه مجازی میشود. اما این زنجیره را نباید در منطق روانشناختی صرف فهمید، چون آخرین حلقه این زنجیره، فرد فاقد عزتنفسی است که دارد این قلدری را انجام میدهد.
پرسش اصلی این است که جایگاه و خاستگاه اجتماعی افرادی که این سطح از عزت نفس را دارند چگونه تعیین میشود؟ آرش حیدری دراینباره میگوید: به نظر میرسد با گسترش هرچه بیشتر مدرنیته، ما با بحران هویتیابی هم مواجه میشویم. این بحران منجر به پدیدآیی سوژه و فیگوری میشود که فاقد محوریت مشخص در نظامات ارزشیای است تا بتواند از طریق آن خودش را اصطلاحا بالا بکشد.
طبق گفته او: این نظامات ارزشی در طول تاریخ همواره مبتنی بر خوبی، حقیقت و زیبایی بوده و با تفاسیر مختلفی که در برهههای تاریخی گوناگون از آن شده است، به میزانی که افراد از هویتیابی به کمک این سهگانه طرد میشوند، نیروهای جایگزینی پیدا میکنند که آن فضای خشم و نفرت و طردشدگیای است که این افراد در آن گیر افتادهاند و ارزشهای کینتوزانه و انتقامجویانه را تولید میکنند. به عبارتی دیگر، ما با یک وارونگی ارزشی در این افراد مواجه میشویم. بحث وارونگی ارزشی در نظریههای کلاسیک جرمشناسی هم آمده است.
او با ذکر مثالی ادامه میدهد: آلبرت کوهن، جامعهشناس آمریکایی، در کتاب «پسران بزهکار» این ایده درخشان را مطرح میکند که وقتی پسران محلههای بیسازمان، ویرانشده، افراد متعلق به طبقات طردشده و حاشیهها نمیتوانند مطابق با معیارهای پسر خوب در جامعه منطبق شوند، نظام ارزشیای را جایگزین میکنند که بر اساس آن بتوانند هویتشان را بسازند. بدیهی است که فردی متعلق به ساختار حاشیهای نمیتواند با سنجههای طبقات بالاتر موفق شود و در نتیجه نظام ارزشی بدیلی مبتنی بر چیزهایی که میتواند به آن دست پیدا کند میسازد. به همین دلیل در باندهای بزهکار، نظامات ارزشی کاملا وارونه هستند. این پسر بچهها و اعضای این باندها از طریق همانندسازی با این نظام ارزشی خود را به لحاظ اجتماعی ارتقا میدهند. فضای دیجیتال و شبکههای اجتماعی عرصه بروز و ظهور مکانیسمهای طرد اجتماعی است. از اینرو وقتی شما با افرادی به اصطلاح لوزر (looser) و شکستخورده مواجه میشوید که از ناتوانیشان در کسب جایگاههای اجتماعی خشمگیناند، میبینید که در این فضا سعی میکنند تا با یک نظم ارزشی جایگزین وارد معادلات شوند. این همان چیزی است که در فلسفه مدرن هم تحت عنوان اجتماع کینهتوزها راجع به آن صحبت میکنند.
حیدری معتقد است تراکم کینهتوزی (که خود حاصل ساختارهای طرد کننده و خشونتهای نمادین و نظاممند در قلمرو سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ است) نوعی عوامزدگی را ساختار میدهد که به شکل یک رفتار لمپنیستی ظهور و بروز دیجیتال پیدا میکند. وجود این لمپنیسم، جریانهای مقاومت ایجابی در برابر نظامات طرد را نیز سرکوب میکند و به سکوت وا میدارد. بسیاری از جنبشهای اجتماعی رهاییبخش درست در لحظهی ورود این لمپنیسم به محاق رفتهاند و شکست خوردهاند. این لمپنیسم با مکانیسمهای رسمی طرد و حذف در عمل همدست است. مسئله این سنخ، نه نفی نظامات ستم که نشستن جای ستمگر است. به همین خاطر درست همان کارها و نگرشهایی را دارد که ظاهرا با آن در حال نبرد است.
از نظر او: میل شدید به کسب جایگاه، چنان ابرگرفتگیای (Clouding of consciousness) در شعور ایجاد میکند که حریصانه نمادهای هویت بخش را میبلعد و آنها را به مصرف کنندگان بیتامل نشانهای اندیشه، هنر، سیاست، اخلاق و غیره تبدیل میکند. عجیب نیست که این افراد به جای مطالعه عمیق درگیر کامنتخوانی و کامنتگذاری و پستگذاری میشوند و نهایتا چند پادکست هم میشنوند و وهم دانای کل آنها را برمیدارد و با همینها شروع میکنند به چنگ کشیدن به صورت کسانی که اصطلاحا «روی مخش میروند»؛ چون هدف غایی نه حقیقت و خوبی و زیبایی که کسب جایگاه پرستیژ بخش است. اینجاست که چریک توییتری-اینستاگرامی، سلبریتی-اندیشمند توییتری-اینستاگرامی زاده میشوند که محصولاتشان پست و کامنت است و واکنش به اخبار روز. اندیشه، واجد طمانینه و تمرکز و زحمت است ولی لمپنیسم دقیقا فاقد این ویژگی است. بریده بریده کردن متنها، ویدیوها و هلهله در پای بریدهها و شنیدن و خواندنشان به عنوان نمادهای زیبایی و خوبی و حقیقت مبنای اصلی این شیوه از هویتیابی است.
آیا با خواندن یک رشت توییت یا پست اینستاگرامی میشود متن یا اثر هنری نقد کرد؟ پاسخ حیدری منفی است. اون معتقد است بدون خواندن یا شنیدن یک سخن در کلیتش نقد آن ممکن نیست، نقد اثر باید خود یک اثر باشد. تحلیل میل اینجا راهگشاست، هدف غایی نه فهم حقیقت و خوبی و زیبایی که کسب پرستیژ است.
وحید میرهبیگی، جامعهشناس، هم درباره این نابرابریها که به تولید خشم منجر میشود میگوید: هجوم کاربران شبکههای اجتماعی به صفحه افرادی خاص را نوعی هلیگانیسم (گرایش به آشوب آفرینی) دانستهاند یا بر آن برچسبهایی مشابه زدهاند. آنها که هلیگانیسم و وندالیسمِ دنیای واقعی و مجازی را به چشمِ نوعی «انحراف» میبینند، دچار پنداشتی ذاتگرایانه از نظم اجتماعیاند؛ آنها معتقداند که نظمی عینی و «درست» وجود دارد که تخطی از آن، انحراف است. اما در حقیقت، بخش مهمی از تخطیها، نتیجه مستقیمِ درکِ کنار گذاشته شدن و طردشدن هستند.
طبق گفته او: سوژه انسانی معمولاً به سیستمی که نیازهایش را بیشتر برآوَرَد و با کنترل نابرابریها، محرومیت نسبی کمتری برای او بیافریند، وفادارتر خواهد بود. سیستم کنونی بر تولید نابرابری و اسطوره رقابت متکی است و نه تنها ثروت را، بلکه منزلت و بُعدِ تازه سرمایه جهان رسانهای شده، یعنی «سرمایه دیدهشدن، ترندشدن، و بالا آمدن» را بر اساس منطقی نابرابر توزیع میکند. این نکته کلیدی است که هجوم به صفحههای اینترنتی، معمولاً هجوم به صفحههای «برندگان بازی» است: آنها که در یک زمین بازی (ورزش، هنر، اینفلوئنسری و غیره) تبدیل به چهره شدهاند. از این منظر، هلیگانیسم مجازی بهنوعی «شورش بیچهرهها در برابر چهرهها» است.
او اضافه میکند: کنشهای خشن مجازی، برنتافتن بعضا ناآگاهانه درحاشیه ماندن سوژههایی است که از سویی، مغزهای آنها از «اگر نتوانستی، پس تقصیر خود توست» پر شده و از سوی دیگر سیستم کنونی هم شکست از پی شکست و ناکامی نصیب آنها کرده است. نمونههای استثنای نقضکننده نیز از سوی گردانندگان سیستم بهخوبی مدیریت میشوند تا باور به «تقصیر شخصی» را تقویت کنند. چنین وضعیتی در همگان عطش «چهرهشدن» را پدید میآورد.
میرهبیگی میگوید ایجاد چنین نیاز کاذبی برای اکثریت انسانها، با ایدئولوژی «مقصر عدمپیشرفت خودت هستی» ترکیب میشود و همراه با نابرابریهای بنیادین اقتصادی، به حس محرومیت و کنار گذاشته شدن آنان دامن میزند. در نتیجه میل به برهمزدن قواعد بازی در رخدادی مجازی بروز پیدا میکند و تکثیر میشود.
او عقیده دارد نابرابری مورد اعتراض میتواند درونگروهی، درونکشوری یا بینکشوری باشد. بخش مهمی از این رفتار جمعی ناشی از آن است که بیچهرهها به چهرهها حمله میکنند تا به سهم نداشتن خود از آنچه سیستم توزیع کرده (توجه، تعداد مخاطب و غیره) اعتراض کنند.
حامد کیا معتقد است ریشههای این موضوع را باید در هیجاناتی جستوجو کنیم که بیمحابا ابراز میشوند و شخص مهاری بر آنها ندارد. او میافزاید: ما باید متوجه موقعیتهایی باشیم که خشونت سایبری را رقم میزند. این موقعیتها، موقعیتهایی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هستند؛ مثل وقتیکه در کشوری یک شهروند توسط یک مهاجر مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و پس از آن علیه مهاجرین هشتگ راه میافتد یا همین جریانی که در رابطه با تحصیل خانم نعمتزاده در رشته پزشکی شاهدش بودیم. انواع اظهارنظرها در شبکههای اجتماعی شکل گرفت و چرخید که شکلی از خشونت کلامی در آنها پیدا بود. این خشونت سایبری بیشتر بروز و برونریزی هیجانها است تا امکان خلق موقعیت گفتگو و جستن عدالت.
کیا علت این وضعیت را در آسانی ارتباطات جهان امروز میبیند و میگوید: فضای سایبر همانطور که ارتباطات ما را آسان کرده به همان میزان هم ابراز احساسات و عقیده را هم آسان و سریع کرده است. در فضای فیزیکی وقتی که یک نفر خشونت را نشان میدهد، طرف مقابل هم به او پاسخ میدهد و به یک درگیری میانجامد و این درگیری هزینههای جسمی، روانی و قضایی درپی خواهد داشت. بنابراین تا جای ممکن از درگیری فیزیکی در فضای خارج از فضای سایبر تا حد ممکن دوری میکنیم. در شبکههای اجتماعی اما به راحتی میتوانیم فحش بدهیم و ناسزا بگوییم و اعتبار یکدیگر را زیر سؤال ببریم، بدون اینکه کسی بتواند پیدایمان کند. این آسان شدن ارتباطات با آسان شدن برونریزی عواطف و احساسات از جمله خشونت پیوند محکمی دارد.
حامد کیا در پایان راه برونرفت از این وضعیت را در تقویت پروتکلهای خود شبکههای اجتماعی برای کنترل خشونت و تربیت شخصی میبیند و میگوید: باید خودمان را تربیت کنیم تا وقتی میخواهیم راجع به یک اتفاق یا یک ایده حرف بزنیم، درباره شیوه ابراز هیجان یا عقیدهمان خوب فکر کنیم و راجع به آن اطلاعاتی پیدا کنیم. اگر بخواهیم سریع دنبال متهم بگردیم و به نتیجه برسیم، آن وقت به خشونتها دامن زدهایم. ما باید اخلاقی را ایجاد کنیم که بتونیم از این خشونتهای سایبری گذار کنیم. یعنی خشونتهای سایبری را باید جزئی از ذات این جامعه پلتفرمی مدرن در نظر بگیریم و از آن عبور کنیم.
آرش حیدری نیز معتقد است راه حل این مسئله از دل خود فضای دیجیتال نمیگذرد و جز از طریق گشایش فضای عمومی به شکلی که افراد مختلف با جایگاههای مختلف بتوانند هویت یابیهای مختلف داشته باشند و عزتنفسشان را به دست بیاورند ممکن نمیشود. او صحبتهای خود را اینگونه جمعبندی میکند: این لمپنیسم باید جدی گرفته شود چون مبنای اصلی شکلگیری رویکردهای سیاسی راست افراطی سرکوبگر اتفاقاً سوار شدن روی همین موجهای لمپنیستی است. شرق و غرب عالم را هم که این روزها نگاه کنید میبینید که سیاست به چه زوالی دچار شده است و سطح سیاستمداران چقدر تنزل کرده است. چه کسانی به عنوان سیاستمدار ظاهر شدهاند که درکشان از افکار عمومی همان نزاعهایی است که در شبکههای اجتماعی وجود دارد. این وضعیت برای فرهیختگان و افراد دارای جایگاه یک مارپیچ سکوت ایجاد میکند.
باید یادآوری کرد این حرفها هیچگاه به این معنا نیست که مکانیسمهای فیلتر و حذف و طرد را دنبال کنیم؛ بلکه تنها به دنبال آن است تا از طریق ایجاد صحنهای برابر و کاربرانی اخلاقیتر، شرایط مسالمتآمیزی برای زیست مجازیمان ایجاد کند.