شبکههای اجتماعی با بالا رفتن میزان استفاده از گوشیهای هوشمند، افزایش نسبی سرعت اینترنت در کشور و گسترش پوشش شبکههای همراه، بخش حیاتی زندگی روزمره ما شدهاند. مزایای بیشمار حضور در این شبکهها بر کسی پوشیده نیست؛ خواندن اخبار، یافتن دوستان جدید، به اشتراکگذاری تجارب، آموزش، فرصت دیده شدن برابر و غیره موجب شده است تا ما روزمره وقت زیادی را در آنها سپری کنیم.
اما حضور در این شبکهها چه تاثیرات منفیای میتواند داشته باشد؟ شاید مهمترین تهدیدی که برای شبکههای اجتماعی میدانیم نقض حریم خصوصی افراد باشد. مدت زیادی نمیگذرد که مارک زاکربرگ، مدیرعامل فیسبوک، در جلسهای پنجساعته از کاربران این جلسه عذرخواهی کرد و توضیحاتی در مورد رسواییهای اخیر این شرکت ارائه داد؛ از دسترسی شرکت کمبریج آنالیتیکا به اطلاعات شخصی حدود ۸۷ میلیون کاربر گرفته تا استفاده روسیه از این پلتفرم برای اشاعه خبرهای کذب. اما تهدیدات شبکههای اجتماعی فقط به این ختم نمیشود. این مقاله با کمک مطالعات اقتصاد رفتاری به بررسی چند نکته در این رابطه میپردازد.
جستار اول، شبکههای اجتماعی و توانایی حل مساله
آزمایش مسری بودن عواطف فیسبوک
فیسبوک در سال ۲۰۱۴ یک آزمایش روانشناختی عظیم روی ۶۸۹ هزار و سه نفر با دستکاری فید خبری افراد به بررسی این موضوع پرداخت که آیا احساسات در تایملاین افراد قابل سرایت از فردی به فرد دیگر هست یا خیر. در این آزمایش افرادی که در معرض گزارههای مثبت کمتری قرار گرفتند مطالب مثبت کمتری تولید میکردند و احساسات منفی بیشتری بروز میدادند و بالعکس. هرچند امروزه با اجرای قوانین سفت و سخت از انجام چنین آزمایشهایی جلوگیری میشود اما شیطنت محققان این شبکه اجتماعی یک یافته مهم به همراه داشته است. نتایج حاکی از آن بودند که نه تنها به راحتی میتوان، مثل فیلمهای علمیتخیلی، عواطف خاصی را همچون شادمانی و غم یا یأس و امید و غیره در انسانها بارگذاری کرد بلکه عواطف ما واگیر دارند و به راحتی به افراد پیرامونمان در شبکههای اجتماعی منتقل میشوند. اگر شما در فضای مجازی احساسات روزمره خود را ابراز کنید، چه شاد باشید و چه غمگین، چه امیدوار و چه مایوس، افرادی که دنبالتان میکنند نیز از آن اثر میپذیرند و به آن دچار میشوند. بنابراین اگر به دنبال این هستید که شادتر باشید، شاید بهتر باشد مطالب و افرادی را که دنبال میکنید از این منظر نیز بازنگری کنید.
شر قویتر از خیر
فرض کنید که دوستی از شما میخواهد در مورد انداختن یک سکه با او شرطبندی کنید. اگر برنده شوید، ۱۰۰ هزار تومان دریافت خواهید کرد و در صورت باخت باید همان میزان را بپردازید. آیا با این شرط موافقت میکنید؟ عموم افراد از قبول چنین شرطی خودداری میکنند، در صورتی که بر اساس قواعد ریاضیات و احتمال، میزان هزینه و سود این موقعیت مساوی و برآیند آن معادل صفر خواهد بود. پس اگر ذهن ما از منطق ریاضیات پیروی کند، نباید قبول کردن یا نکردن این شرط فرق چندانی داشته باشد. حال بیاید کمی شرایط را بهتر کنیم. فرض کنید این شرط به دریافت ۱۲۰ هزار تومان در صورت برد و پرداخت ۱۰۰ هزار تومان در صورت باخت تغییر کند. با وجود اینکه فرصت جدید پیشآمده در مجموع ارزشی معادل ۲۰ هزار تومان برای شما خواهد داشت، همچنان ممکن است از پذیرش آن ممانعت کنید. طبق آزمایشی که توسط ریچارد تیلر اقتصاددان رفتاری و برنده جایزه نوبل انجام شد، این چرخه تا نزدیک دو برابر شدن جایزه پیروزی در مقابل هزینه باخت ادامه پیدا میکند. از این آزمایشها میتوان نتیجه گرفت بیزاری انسان از شکست نزدیک به دو برابر احساس خوشبختی فرد از همان موفقیت با ارزشی یکسان است.
ما در زندگی به طور پیدرپی در حال تجربه کردن هستیم. تجاربی که به شکستها یا موفقیتهای زیادی ختم میشود. متاسفانه درد این شکستها قویتر از رضایت حاصل از موفقیتهاست و بنابراین داد آن میتواند بلندتر از فریاد شادمانیمان باشد. به همین خاطر است که خبرهای بد بیشتر مورد توجه ما قرار میگیرند، انتقاد طرفدار بیشتری دارد و لایک بیشتری میخورد و بازنشر میشود. بدین ترتیب حتی بدون دستکاری فید تایملاینمان هم ما هر روزه در معرض گزارههای منفی بیشتری قرار میگیریم. همانطور که در بخش پیشین گفتیم، عواطف ما مسری هستند، در معرض عواطف منفی بیشتر همچون یأس بودن برابر است با داشتن احساس ناامیدی بیشتر. حتی اگر شما به میزان برابری احساسات یأس و امید، انتقادات و تمجیدات خود را ابراز کنید، یأس با سرعت بیشتری از امید نیز در شبکههای اجتماعی به سایرین سرایت پیدا میکنند.
امید و نوآوری
پس از بحران اقتصادی آمریکا در سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹، طبق آمار تعداد سالانه، ثبت پتنتها در این کشور به شدت کاهش یافت. این کاهش نظر محققان زیادی را به خود جلب کرد، زیرا تعداد پتنتهای ثبتشده در هر سال در یک کشور میتواند معیار خوبی برای اندازهگیری میزان نوآوری آن باشد. یکی از ریشههای این کاهش نوآوری، کاهش امید جامعه در اثر بحران است. شاید شما نیز در چند ماهه اخیر احساس مشابهی را با افزایش سرسامآور قیمت دلار تجربه کرده باشید. کاهش نوآوری و خلاقیت قدرت حل مساله انسان را تحت شعاع قرار میدهد و کاهش توان حل مساله، چیره شدن بر مشکلات را سخت میکند. بنابراین میتوان گفت در معرض یأس قرار گرفتن ممکن است پیشرفت شخصی و حرفهای شما را مختل کند. شاید به همین دلیل باشد که دوری از شبکههای اجتماعی در بعضی افراد منجر به تمرکز و بهرهوری بیشتر در زندگی شخصی و حرفهای میشود. با کمک شبکههای اجتماعی احساسات اطرافیان ما با شدت بیشتری تحت تاثیر این یأس قرار میگیرد و ممکن است منجر به کاهش خلاقیت، موفقیت و در نهایت اعتماد به نفس و شادمانی افراد بیشتری شود.
جستار دوم، فیلترینگ و دغلکاری
در بخش قبلی ابتدا در مورد واگیردار بودن عواطف انسانها همچون شادی و غم گفتوگو کردیم و دیدیم که امروزه شبکههای اجتماعی بستر مناسبتری برای ابراز احساسات و در نتیجه سرعت بخشیدن به شیوع آن فراهم آوردهاند. در قسمت دوم به بیان این نکته پرداختیم که احساسات منفی با سرعت بیشتری از احساسات مثبت منتشر میشوند و سرایت میکنند. در نتیجه افراد بیشتری در معرض این عواطف قرار میگیرند و به آن دچار میشوند. یکی از این عواطف منفی یأس و ناامیدی است. در بخش سوم به بررسی رابطه ناامیدی و خلاقیت پرداختیم. همانطور که میدانید ناامیدی نیز مانند تمامی احساسات دیگر واگیر دارد، و به خاطر نفرت بیشتر بشریت از شکست نسبت به رضایت از موفقیت، بیشتر از امید مورد توجه قرار میگیرد و با سرعت بیشتری شیوع مییابد. در نتیجه انسانهای بیشتری هر روزه در معرض ناامیدی قرار میگیرند و تحت تاثیر این حس توانایی نوآوریشان کاهش مییابد.
در ایران به خاطر وجود محدودیتهای قانونی زیادی در مورد دسترسی به اینترنت، استفاده طیف گستردهای از شبکههای اجتماعی با محدودیت مواجه است. بعضی از فراگیرترین شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک، تلگرام، گودریدز، پینترست و غیره فیلتر هستند و طبق قانون، استفاده از فیلترشکن جرم به حساب میآید. حال آنکه به خاطر کاربردهای زیاد برخی از آنها و فراگیر شدنشان، استفاده از فیلترشکنها نیز شیوع زیادی پیدا کرده است. تا جایی که حتی بسیاری از سالمندان و کودکان نیز با راههای عبور از فیلترینگ آشنا میشوند. آیا ممکن است عبور از فیلترها تاثیرات پنهانی بر اخلاقیات روزمره ما و اطرافیانمان بگذارد؟ آیا این قانونشکنی میتواند به طور ناخودآگاه حساسیت ما به اجرای قوانین را کاهش و فساد و دغلکاری را در جامعه افزایش دهد؟ در این جستار بر آن شدیم تا با عینک اقتصاد رفتاری نگاهی عمیقتر به پدیده فیلترینگ بیندازیم. به این منظور ابتدا لازم است درک دقیقتری از دغلکاری ارائه دهیم.
دغلکاری
امروزه تقریباً غیرممکن است که روزنامهای را باز کنید یا پای تلویزیون بنشینید و خبر از افشای یک قانونشکنی یا نوعی تقلب و فساد نشنوید. گوش همه ما از اخبار فسادهای مالی، اختلاسها، دزدیها و کارشکنیها پر است. دغلکاری نه تنها در سطح کلان بلکه حتی در زندگی روزمره اطراف ما جریان دارد؛ برای مثال زیان مالی وارد به کشور فقط به دلیل فرار مالیاتی (طبق گزارش سازمان امور مالیاتی کشور با نام ظرفیتهای مالیاتی ایران) در سال ۲۰۱۱، بر اساس هر دلار سه هزار تومان، بالغ بر ۱۱ هزار میلیارد تومان بوده است. متوسط کار مفید روزانه در برخی از ادارات کمتر از یک ساعت است. سیدی آلبوم جدید خواننده محبوبمان ساعت هشت با ماشینهای توزیع روانه بازار میشود و هشت و ۴۰ دقیقه برای دانلود رایگان روی اینترنت قرار میگیرد (گفتوگو با رضا یزدانی). یا در حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد از پولی که صنعت بیمه تحت عنوان خسارت میپردازد بابت جعل و تقلب است ولی توان اثبات را ندارد و امکان پیگیری کردنش نیست؛ مبلغی معادل سالانه چند هزار میلیارد تومان. و این در حالی است که ارزش کل بازار فناوری اطلاعات در ایران معادل ۳۵ هزار میلیارد تومان گزارش شده است.
چرا مردم تقلب میکنند؟
اقتصاد کلاسیک و مدلهای رفتار عقلایی بر این باورند که انسان موجودی منطقی است و به طور آگاهانه و خودخواهانه تحت تاثیر مشوقهای بیرونی و با در نظر گرفتن فرصت و هزینه انجام یک عمل دست به تصمیمگیری میزند. برای مثال فردی که اختلاس میکند یا فردی که از چراغ قرمز عبور میکند، با بررسی متغیرهای میزان سود حاصل از این کار، احتمال دستگیر شدن و بزرگی مجازات در صورت دستگیری، به حل معادله میپردازد و تصمیمی میگیرد که منافعش را حداکثر کند. همین دیدگاه اقتصاد کلاسیک پایههای نظام قانون و مجازات و سیاستهای جلوگیری از جرائم را شکل میدهد. تا جایی که مثلاً برای بیشینه کردن ضرر ناشی از جرم به منظور جلوگیری از آن، اگر فردی هنگام دزدی دستگیر شود، با مجازات قطع دست روبهروست.
روانشناسان عوامل دیگری افزون بر محرکهای بیرونی برای اعمال نادرست یافتهاند. بر اساس تحقیقات، هر کس ارزشهایی درونی دارد که بخشی از شخصیت فرد را شکل میدهند و این خودپنداره بر میزان تخلف او تاثیرگذار است. افراد دوست ندارند به خود به عنوان فردی خلافکار نگاه کنند، بنابراین از این ارزشها پیروی میکنند. تمام افراد تحت تاثیر انگیزههای بیرونی تقلب میکنند اما فقط تا آستانهای که به تصویرشان از خود خدشهای وارد نشود. حال آنکه عوامل متعددی وجود دارد که میتواند بر محل این آستانه تاثیرگذار باشد.
بر اساس قانون، استفاده از فیلترشکن قانونشکنی است و استفادهکنندگان آن مجرم به حساب میآیند. در این بخش دیدیم که انجام قانونشکنی باعث میشود حساسیت به قوانین کاهش و آستانه دغلکاری ما افزایش یابد. حال میتوان این سوال را مطرح کرد که آیا ممکن است افزایش محدودیت و فیلترینگ به افزایش قانونشکنی در جامعه منجر شود؟ آیا ممکن است این محدودیتها ناخودآگاه به رد کردن چراغ قرمزهای بیشتر، دانلود غیرقانونی بیشتر، نقض بیشتر حقوق مولفان، انجام بیشتر کارهای شخصی در زمان اداری و در کل افزایش و شیوع بیشتر نادرستی، تخلف و قانونشکنی در زندگی روزمره بینجامد؟ هرچند عوامل زیادی بر این رابطه موثر است و تاکنون به طور خاص صحت آن تحقیق نشده، اما تحقیق نکردن در این زمینه خود میتواند چالشی برای درستی راهکارهای حاضر به شمار آید.
سخن آخر
انسان موجودی اجتماعی است و زندگی اجتماعی انسان را قادر به انجام اموری خارقالعاده کرده. از ساخت اهرام تا پیشرفتهای سریع تکنولوژی، درمان بیماریها و سایر جنبههای رفاه کنونی بدون زندگی در اجتماع و کمک شبکههای اجتماعیمان ممکن نمیشدند.
هدف این نوشته ارائه راهکار یا مذمت استفاده از ابزاری نیست، خطاهای شناختی آنقدر در وجود ما نهفتهاند و مزایای شبکههای اجتماعی آنقدر زیاد که نمیتوانیم به طور کامل از شرشان خلاص شویم. هرچند این نوشته ممکن است کلید حل مشکلات را در خود نداشته باشد اما همانطور که رولف دوبلی به خوبی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن به آن اشاره میکند، دستکم میتواند مانند بیمهای در برابر مضرات آنها عمل کند. در واقع آرزوی ما کاملاً ساده است: اگر ما بتوانیم بزرگترین خطاهای فکری خود را بشناسیم و از آنها در زندگی شخصی، حرفهای یا دولتیمان پرهیز کنیم، ممکن است شاهد جهشی در موفقیت خود باشیم. نیازی به طرحهای جدید و کارهای طاقتفرسا یا ابزار غیرضروری نیست؛ تمام آنچه نیاز داریم، پرهیز از نابخردی است.
نظر بگذارید
اولین نفری باشید که نظر میگذارد