هوش مصنوعی و رباتهای مخرب؛ طراحی نوین و پیچیده حملات سایبری
استفاده از هوش مصنوعی در طراحی حملات سایبری هم دیده میشود. رباتهای مخرب که به…
۱۹ مهر ۱۴۰۳
۱۴ آذر ۱۴۰۲
زمان مطالعه : ۶ دقیقه
تاریخ بهروزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲
در این مطلب جک سوئینی از تجریبات خود در مدیریت هفت شرکت در حوزههای مختلف میگوید. او در شرکتهایی مانند SevOne، Operating Partner و سرمایهگذاری جسورانه Bain به عنوان مدیرعامل یا بنیانگذار حضور دارد.
به گزارش سایت entrepreneur، اکنون که مدیرعامل هفتمین شرکت خود هستم، میتوانم به دهها توصیه عملی اشاره کنم که آرزو داشتم جک سویینی (خودم!) در اولین تجربههای مدیریتی خود میدانست. تجربهای که از سال ۱۹۹۳ آغاز شد و میتوانستم در آنها تصمیمات بهتری بگیرم.
با نگاهی به ۲۲ سابقه مدیریت، تیمسازی و تجزیه و تحلیل بازارها به نتیجه تقریبا مشخصی رسیدهام. دنیا از زمان اولین شغل مدیرعاملی من تغییرات زیاده به خود دیده، به همین دلیل سبک مدیریتی من هم در طول زمان تغییر کرده است.
اوایل، تصمیمات را براساس تجربه خود میگرفتم و تیم را میکرومنیج میکردم. امروز، با استفاده از دادهها انتخاب میکنم و اجازه میدهم تیم و متخصصان واقعی کار خودشان را انجام دهند. چرا این کار را میکنم؟ زیرا موفقیت من همیشه نتیجه موفقیت اعضای تیم خودم بودهاست.
حرف نهایی آنکه وقتی جهان تغییر میکند، سبک مدیریتی شما هم باید تغییر کند. فرقی ندارد تیم تحت مدیریت شما ده نفرهست یا ده هزار نفره!
من به تازگی برای کمک به شما جهت مدیریت تیم خود و هدایت شرکتتان به سمت یه شرکت عالی، هفت درس برتر مدیریتی از تجربه خود را گردآوری کردهام. اگر خود را جای جک سویینی در اولین روزهای مدیریتش میبینید، او پیشنهاد میکند که توصیههای زیر را در نظر بگیرید:
وقتی که مدیرعاملی تازهکار بودم، در اعتمادکردن به افراد مشکل داشتم. سخت روی وظایف تفویضشده به دیگران کار میکردم و نمیگذاشتم بدون نظر من کارشان را انجام دهند. حالا، بیرون از مسیر تیم قرار میگیرم و اجازه میدهم کار خود را انجام دهند. همچنین، به جای سروکلهزدن با آنها در کل فرآیند، فقط قبل و بعد تکمیل کار توصیههایی را به آنها میکنم.
اگر وظایف را به تیم محول کنید و سپس، نقد کارشان را بگویید، استفاده بیشتری از اعضای تیم خواهید برد. این چارچوب زمانی، شانس رشد و پرورش ارتباط موثرتری را میدهد. در اوایل شروع کار خود، آنقدر درگیر فرآیند بودم که هیچ فرصتی برای نقد نداشتم.
همانطور که گفتم، در اولین تجربههای مدیرعاملی خود، بیشتر تصمیمهایم براساس اطلاعات ذهنی بود. نمیخواهم از این روش دفاع کنم، اما آن زمان پشتیبانی کمی یا فناوریهای امروزی را نداشتیم. این روزها، تا جای ممکن از دادهها بهره میگیریم که سیستمهای مختلف متصل به شرکت قبلیام فراهم میکنند.
ابزارهای بهرهوری زیادی برای کمک به رهبران مدیریتی شرکتها، بیتوجه به حوزه کاریشان، جهت رسیدن به اهدافشان وجود دارد. شناسایی ابزار و مجهزکردن همه بخشهای کسب و کار، نه فقط فروش و مالی، با موثرترین امکانات ممکن اهمیت بالایی دارد.
شکی نیست که فضای کاری هم تغییر کردهاست. من دیگر بهندرت نیاز به دفتر خصوصی یا حتی کامپیوتر (یکیشان توی جیب پشتام هست) دارم. همچنین، دیگر اتفاقات اصلی شرکت در جایی رخ نمیدهد که من نشستهام. همه این تغییرات باعث شده تا رهبران کسب و کار با مدیریت نیروی دورکار و بینالمللی دست و پنجه نرم کنند.
بنابراین، باید خود و شرکتتان را با نیازهای جدید کارمندان سازگار کنید. حالا که به عقب نگاه میکنم، میبینم که توانایی کار از هر نقطه مکانی در این روزگار چقدر شگفتانگیز است. پدرم که خدایش بیامرزد، نتوانست هیچکدام از مسابقات بسکتبال دبیرستان من را ببیند، زیرا بهشدت در حال درآوردن خرج زندگی بود.
افتخار میکنم که هیچ یکاز مسابقات بسکتبال پسرم را از دست ندادم، زیرا ابزاری داشتهام که با استفاده از آن در هر جایی، کارهایم را انجام میدادم. چه با روند همراه شوید و چه جا بمانید، بهترین استعدادهای فردا نمیخواهند در دفاتر دیروز کار کنند.
زمان میبرد تا بفهمیم افراد چطور شرکتهای خود را به جایی رساندهاند. به همین خاطر، خودم را مجبور کردم در ۲ تا ۶ ماه اول مدیرعاملی، بهزور وارد همه بخشها نشوم مگر موقعیت بحرانی باشد.
اگر رهبر جدید شرکت هستید، فرض کنید وارد بزرگراهی شلوغ شدهاید. در هماهنگ شدن با ترافیک مراقب باشید و قبل از تغییر خطوط، سرعت خود را به اندازه کافی افزایش دهید. برای درک فرآیندها زمان بگذارید و مسیرها را بدون کاهش سرعت تغییر دهید. من در عرصه مدیریت باور دارم که اگر خیلی سریع حرکت کنی، اغلب شکست میخوری. دوباره میگویم که تنها استثنا، مواقع بحرانی سازمان است.
وقتی فناوری جدید میآید، افراد تمایل دارند تا مدیریت را بیش از حد پیچیده کنند، اما گاهی لازم است تا سبک و ذهنیت شما به اصول پایه بازگردد. داشتن ارائه آسانسوری و تفهیم آن برای اعضای تیم هنوز اهمیت دارد. این ارائه کمک میکند تا اصل کار و شیوهای که آن را انجام میدهید برای کارمندان قابل هضم باشد. بدین ترتیب، آنها در جلسات شبکهسازی با دیگران بهراحتی میتوانند درباره شرکت محل کارشان صحبت کنند.
به علاوه، استفاده از مقایسهای در گذشته برای توضیح کسب و کار خود مفید است. همهچیز تغییر میکند، اما مشابه اتفاقات گذشته است. اگر راه سادهای برای توصیف محصول یا خدمت خود با مثالی آشنا برای مشتریان و سرمایهگذاران پیدا کنید، همزبان شدن با آنها سادهتر میشود.
برای مثال، گوگل از نیروی برق برای توضیح چگونگی نفوذ اینترنت به همهجای دنیا استفاده کرد. بازگشت به اصول پایه، یکی از درسهایی است که با نسخه جوانتر خود به اشتراک میگذارم.
وقتی مدیرعامل یا رهبر مجموعهای هستید، باید بدانید که قرار است به دفعات احساساتتان ضربه بخورد. با اینحال، اگر بهخاطر ترس از شنیدن اخبار بد یا بازخورد سازنده، مشتاق شنیدن نباشید، فرصت شناسایی مسائل اصلی کسب و کار و چیزهایی را از دست میدهید که باید روی آنها تمرکز کنید.
همیشه به مردم میگویم: عاشق اخبار بد هستم. در واقع، همیشه اول به اخبار بد گوش میدهم. به این دلیل که میخواهم آگاه باشم، حس کنترل بیشتری داشته باشم و در موقعیت بهتری به حل مسائل و مدیریت درست آنها بپردازم. به علاوه، اگر رهبری هستید که پذیرای اخبار بد نیست، و تیم شما این را میداند، اعتمادسازی غیرممکن میشود.
ترویج فرهنگ و انگیزهدادن به افراد، همزمان با ساخت شرکت میتواند چالش برانگیز باشد. شخصا افرادی مانند جان چمبرز در سیسکو را تحسین میکنم که توانسته چنین کاری انجام دهد. از زمان اولین شغلم، یاد گرفتهام که استخدام افراد عالی در مصاحبه و روی کاغذ خوب است. اما استخدام افرادی که در راهرو به آنها برمیخورید، یعنی کسانی که حرفهای و در عین حال خوش برخورد هم هستند، به یک اندازه مهم است.
به علاوه، همیشه اشتباهتان در استخدام افراد را اعتراف کنید، زیرا قرار نیست شما کامل باشید. وقتی فرد نامناسبی را استخدام میکنید، احتمالا تقصیر فرد استخدامشده نیست، پس مسوولیت آن را به عهده بگیرید.
در نهایت، توصیه میکنم از افراد متظاهر هم دوری بجویید. من در خانوادهای ۱۲ نفره بزرگ شدم و بوی آدم متظاهر را از فرسنگها تشخیص میدهم.
این نکات همان چیزهایی بود که در اولین دفعه مدیرعامل شدنم باید میدانستم.