تحریریه پیوست
مهرک محمودی روزنامهنگاری را از حوزه سینما شروع کرد و در مدت کوتاهی پس از آن، با این سودا که روزنامهنگار باید در تمامی بخشها فعالیت کند براساس یک اتفاق خیلی ساده وارد حوزه اقتصادی شد و در روزنامههای صدای عدالت، آزاد، ابرار اقتصادی، فرهنگ آشتی، همشهری اقتصادی و غیره به عنوان خبرنگار فعالیت کرد. همانطور که زندگی همیشه براساس اتفاقهای ساده جلو میرود، فعالیت خود را به صورت نیمه وقت در در هفتهنامه عصرارتباط در حوزه تجارت و بانکداری الکترونیکی آغاز کرد و پس از مدتی این فعالیت نیمه وقت به یک فعالیت تمام وقت تبدیل و ۹ سال به طول انجامید اما باز هم براساس یک اتفاق آنجا را ترک کرد. حال سالهاست که پیوست خانه مهرک محمودی است؛ اما تجارت و بانکداری و دولت الکترونیکی تبدیل به حوزههای مورد علاقه او شدهاند.
مشاهده مطالبروزنامهنگاری را از ابراراقتصادی شروع کردم و مدت کوتاهی در شرق، همشهری نوشتم و در برنامههای تلویزیونی فناوری اطلاعات کار کردم. در مورد فناوری و تاثیرش بر زندگی و کسب و کار مینویسم و تاریخ شفاهی و استارتآپها از حوزههای مورد علاقه من هستند. معتقدم رسانه پل مهمی است میان انسانها، تصمیمسازها و کسب و کارهای جهان امروز.
مشاهده مطالبهمهچیز از یک مطلب به اسم «اسپایدرزن» که در دوره ارشدم نوشته بودم شروع شد. درحالی که ۱۰ سال کارمند آژانس هواپیمایی بودم در همان روزها احساس کردم چقدر نوشتن را دوست دارم. از دی ۹۸ با کار در آژانس روابط عمومی پرسش و تولید محتوا شروع کردم. بعد از مدتی نوشتن بخش شرکتگردی پیوست را به عهده گرفتم و حالا خبرنگار ثابت پیوستم و دقیقا اینجا و در همین نقطه احساس میکنم از اینکه به پیوست، پیوستم خوشحالم.
مشاهده مطالبسال ۸۱ رشته مهندسی را رها کردم به شوق روزنامهنگاری. از همان سال تاکنون، در حوزههای مختلفی مانند سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، گردشگری، ورزشی و... در رسانههایی مانند همشهری، حیاتنو، توسعه، عصر ارتباط و... کار کردهام. از میانه سال ۹۲ و پس از حدود ۳ سال دوری از حوزه ارتباطات و فناوری اطلاعات، به پیوست آمدم و دوباره روزنامهنگار این رشته شدم.
مشاهده مطالبکارشناسی ادبیات انگلیسی را که گرفتم دیگر مطمئن بودم کلمهها را اگر در گفتار شفاهی کم میآورم، در نوشتار توی مشتم هستند و از لای انگشتهایم لیز نمیخورند. در آن سالها ترجمه میکردم و ویرایش. در گیرودار پایاننامه ارشد فلسفه بودم که برای یکی از ویژهنامههای پیوست چند گزارش ترجمه کردم و قرار شد پارهوقت کار کنم. آنموقعها دفتر پیوست خانه دوطبقه قدیمیای بود که حیاطش درخت داشت، ایوانش بزرگ بود و آسمان معلوم. جایگیر شدم طبقه همکف در اتاق میثم. در واقع او و مهرک بودند که به من چموخم روزنامهنگاری را یاد دادند؛ اینکه چطور باید یادداشت و گزارش نوشت یا کنداکتور بست؛ چطور نباید ترسید و از قالب سفتوسخت آکادمیک بیرون آمد. حالا تقریبا ده سالی از آن روز اول میگذرد. در این سالها با چند ماهنامه و فصلنامه دیگر و نشرهای مختلف همکاری کردهام و همچنان و همیشه در پیوست مشغول بودهام. اینجا محل کار من نیست؛ خانه من است و آدمهایش کسانیاند که تو را همان شکلی که هستی، میپذیرند، با همه ضعفها و قوتها، با همه روشناییها و تاریکیها.
مشاهده مطالب